ازدواج من با یک ترانس

0 views
0%

سلام داستان من بر میگرده به ۱۲ ساله پیش تو سایت اویزون با یک ترانس اشنا شدم که خارج ایران بود خیلی خودشو مهربون نشون میداد و میگفت دنباله یکی برای زندگی میگرده منم با زنم اصلا زندگیمون خوب نبود دیگه کاره هر روزم شده بود با اون چت کنم دیگه کلا از زنم جدا شده بودم و کاملا وابسته این مثلا خانم شده بودم یروز دیدم پشت دوربین یه مرد کنار عشقمه که بعد فهمیدم که شوهرش هست دنیام خراب شد به خودم خیلی فحش دادم که چرا اینقدر ساده بودم خلاصه چون وابسته به اون شده بودم ادامه دادم و اونم گفت که ما داریم جدا میشیم و اینکه این مرد به من خیانت میکنه و من اصلا باهاش نمیخوابم خلاصه مینا خانم کلا زندگی مارو نابود کرد ۳ سال شب و روزه زندگی ما شد چت کردن و زنگ زدن به اون تا اینکه عمل کرد و اومد ایران که ازدواج کنیم همون شب رفتم یه دسته گل گرفتم رفتم فرودگاه امام خمبنی استقبالش وقتی دیدمش کلا جا خوردم اصلا او جوری که درده بودم نبود قد ۱۸۶ و خیلی چهارشونه بود راستش میترسیدم چطور ببرم با خانوادم اشناش کنم دیگه دل رو زدم به دریا وقتی رسیدیم خونه چمدون هاش رو اوردم تو خونه و به مادرم معرفی کردم اش همون شب مادر اون زنگ زده بود و به مادرم گفته بود که این ترانسه و شوهر داره تو خارج دنیا روی سرم خراب شد همه چی خراب شد مادره همش دنباله پول بود بخاطر همبن زنگ زده بود که زیر اب مینا رو بزنه خلاصه خانوادم گفتن که ایشون لاید همین امشب بره منم الا و با الله که پس منم میرم که مادرم حاضر شد اون شب بمونه خونمون رفتیم تو اتاق و من دلداریش میدادم که گریه نکن میگذره من جلوی همه خانوادم وایسادم براش بعد لباس اش رو در اوردم هیکلش مردونه بود فقط مو نداشت و کیرشم بریده بودند ولی اصلا نمیشد از جلو سکس کرد خلاصه من افتادم دنباله کار مینا خانم و براش شماسنامه جدید گرفتم ۳ هفته باهاش رفتم مشهد دنباله کارهاش و زندگیم رو ول کردم بعد هم که گرفتم رفتم براش پاسپورت گرفتم خلاصه مینا خانم دوباره برگشت به خارج و چند هفته دیگه دوباره اومد ایران با هم ازدواج کردیم براش خونه گرفتم و تمام وسایل زندگی ۶ سال تمام زندگیم بود یکبار هم بهش خیانت نکردم از صبح تا شب به امید خوشحالیش کار میکردم از بچه و سکس عادی هم گذشتم به امید زندگی خوب با مینا ولی اون تا یه لب خند از کسی میدید نا مردی میکرد و شماره میگرفت نمیدونم چقدر بهم خیانت کرد چند سال بعد اقامت اش رو از دست داد ولی من پشت اش واستادم گفتم برگرد خودم پشتت هستم اومد ایران ۴ ساله دیگه شب و روز زحمت کشیدم تا زندگی خوبی براش درست کردم نمیگم کامل بود و تمام سعی من همین بود دوباره شروع کرد به بهانه گیری و قهر کردن و جنده بازی هر وقت که دعوا میشد میگفت میخواستی با من ازدواج نکنی من به لطف تو احتیاج نداشتم اصلا نمیفهمید که بابا تو ادم عادی نیستی منه مهندس اومدم با تو دارم مثله یه ادم عادی زندگی میکنم قدر ایثار منو بدون خلاصه ایشون کاره روزانه اش این بود که از صبح تا شب بخوابه بعد شب تا صبح ماهواره ببینه من بد بخت هم از صبح تا ۸ شب سر کار وقتی می امدم خونه هم شروع میکردم به ظرف شویی و لباسشویی خانم دست به سیاه و سفید نمیزد منم مثله یه احمق میگفتم عیب نداره بالاخره میفهمه خلاصه گفت من تو ایران نمیتونم زندگی کنم باید از ایران بریم من تمام زندگی رو فروختم و دادم به قاچاقچی تا اوردمون اروپا تا ۳ سال هیچ پولی از دولت نمیگرفت و همه خرج اش رو من میدادم با اینکه میدونست که من بخاطر خانوادش از ایران اومدم بیرون اونا رو یکی یکی اورد خارج تو شهره خودمون من با اینکه خودم وکیل نداشتم برای اون ۳۵۰۰ یورو دادم که کارش درست بشه اخرش که کارش درست شد رفت خودنش رو گرفت و مادرش رو اورد با اون زندگی کرد منه بد بخت تمام زندگیم رو خرج یه نامرد کردم نمیخوام بگم همه ترانس ها مثله مینا هستند ولی دیگه نمیخوام ترانسی رو ببینم و این خاطره رو نوشتم تا اونایی که عاشق ترانس ها میشن بدونن اخره کارشون به کجا میرسه اینا درست بشو نیستن با این کار زندگی خودتون رو نابود میکنید نکنید این کار رو بخدا نابود میشید همه حرفام راست بود فقط بخاطر اینکه شما به سرنوشته من دچار نشید نوشتم از خدا هم میخوام که جوابه این نامردی رو بهش بده نوشته

Date: July 23, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *