از عشق تا هوس وخیانت و

0 views
0%

با سلام خدمت دوستان شهوانی اسمم محمدرضا نزدیک سی سال دارم قدم 175 و وزنم 80 در کل قیافه متوسط دارم فقط چشمام بخاطر عسلی بودنشون و ابروهای مشکی و کشیدم یکم چهره ام بهتر تو چشم میخوره بخاطر ورزش کردنم اندام متناسبی دارم حالا از واقعی بودن یا نبودن داستانم اینو بگم بخونین میفهمین خودتون و من بیکار نیستم کسشعر بنویسم در کل بگم مهمترین اتفاقای زندگی منه بگذریم هجده سالم بود یه دختری از اقوام دور داشتیم به اسم مستعار مینا اون ازمن سه سال کوچکتر بود تو عروسی فامیل مشترکمون دیدمش با نگاه اول عاشقش شدم اون زمان پانزده ساله بود موهای بور داشت چشمای رنگی قدش ازم یه پیشونی کوچکتر بود دیگه منه بدبخت فکر و ذهنم شده بود مینا اندامش بگم واقعا زیبا بود خیلی زیبا دیگه تا تهش بفهمین در موردش با دختر خالم صحبت کردم گفت صبر کن هم تو کوچیکی هم اون دهنت بوی شیر میده قافل از اینکه خانم دلشو به کس دیگه میده منم در جریان نبودم فقط دختر خاله نامردم بهم نگفت که دل به کسی داده من بدبختم از بس به فکرش بودم حتی با یه دخترم تو این مدت دوست نشدم ازهمه چیز بی نصیب بودم هوسمو هم با جق زدن کنترل میکردم خلاصه اوایل دانشگاهم دختر خالم بهش گفت در مورد علاقه من اونم باهام تو کافی شاپ صحبت کرد و بعد یکهفته فکر کردن جواب نه رو داد بهم منم نمیدونستم جریانو فقط از خودم نا امید شدم دختر خالم دید خیلی به هم ریختم و گذشت زمان از فکر اون کم نمیکنه بهم گفت حقیقتو که منو اروم کنه مثلا بعدش گذشت تا خبر نامزدی و عقدشو بهم داد من خیلی به هم ریختم ولی دختر خالم باهام حرف میزد ارومم میکرد دختر خالم به خاطر همسن بودنشون باهاش خیلی صمیمی بود واز همه جیک و پیکش باخبر بود البته همشو بمن نمیگفت دختر خالم میدونست من ادم وفاداری هستم هیچوقت بهم نزدیک نشد و عشق خودشو نسبت بمن مخفی کرد اینو بعدنا فهمیدم بگذریم خلاصه من شدم ادم منزوی ورو اوردم به موسیقی تا حدی هم موفق شدم شاید بخاطر احساس شکستم بود گذشت تا دانشگاهمو ول کردم و به کار چسبیدم شغلمم بنایی بود تا یه ماشین خریدم باورتون نمیشه با ماشین خریدن من انگاری بختم هم باز شد حالا 23 سالمه وتا بحال سکس نداشتم با هیچ دختری تا اینکه مینا جان فهمید اون پسر مورد علاقش نیست و پس از شناختن او بعد از چند سال نامزدی وعقد طلاق میگیره بعدش به امید من زنگ میزنه روز طلاقش به دختر خالم که طلاق گرفتم خلاص حالا دختر خاله منم باز امیدش از دست رفت و باهمه عشقی که بهم داشت اومد گفت طلاق گرفت منم اوایل بهش فکر نمیکردم چون میدونستم خانوادم مخالفت میکنن و اینکه اگه منو میخاست همون اول منو قبول میکرد با این تفکرات خودمو قانع میکردم گذشت تا روز عاشورا دیدمش و با اینکه سعی میکردم از ده فرسخیش فاصله بگیرم نا خداگاه دیدمش و همه چیز زنده شد مثل روز اول یه هفته بعدش به دخترخالم گفتم برو ازش بپرس اگ هنوز دختره میخامش میدونم احمق بودم اخه خودم که سکس نداشتم همه رو مثل خودم میدیدم اونم باش حرف زدو میدونست من عاشقشم گولم زد و گفت دختره هنوز با خودش فکر میکرد یه فکری میکنن بخاطرش قافل از اینکه اسم شوهرش هنوز تو شناسنامش بود دختر خالم گفت بیاین باهم باشین یه مدت اگه خواستین بعد ادواج کنین خلاصه شماره ردو بدل کردیم و باهم صمیمی شدیم و بیرون میرفتیم چون منم عاشقانه دوسش داشتم و تا حالا سکس نداشتم به فکر سکس باهاش نبودم ولی اون برعکس من بود اول رومو باز کرد ازش لب گرفتم باورتون نمیشه اولین لب زندگی اونم از عشقت اونا که تجربشو دارن میدونن چی میگم گذشت تا همدیگه رو هی بغل میکردیم دیگه بازم اون شروع کننده بود تا یروز باهم رفتیم یه جاده خلوت تو ماشین رفتیم صندلی عقب و اولش لب گرفتیم بعدش من دراز کشیدم البته به سختی اونم خوابید روم حسابی حشری شده بودیم ولی من روم نمیشد کاری کنم هی میمالیدیم تا دیدم داره کمبربندمو باز میکنه شلوارمو کشید پایین و خودشم دست به شلوارش شد و کشید پایین دیونه شده بود فکرشم نمیکرد یکی ببینه مارو و گرفت کیرمو و تنظیمش کرد رو کوسش منم اولین تجربم بود انگاری تو اسمونا بودم و هی بالا پایین میکرد تا حالا من کوسش ندیده بودم وخلاصه ابم اومد اونم معلوم بود دیونه شده بودو افتاد روم و میلرزید این تموم شد ومن فهمیدم دختر نیست و یسری دروغا بهم گفتن دفه اولش بوده و ازاین جور حرفا و من حالا درگیر سکس شدم باهاش هر روز میکردمش تا میشد بعد چیزی که برام عجیب بود این بود که چرا اینقد دسشوییش میگرفت رفته بودیم باغ تقریبا شلوغم بود گفت دسشویی دارم طاغتم ندارم همونجا کشید پایین نشست پشت ی درخت باریک حالا مانتوشم داد تا وسطای کمرش بالا کامل کونش معلوم بود چنتا مردم از ما زیاد فاصله ای نداشتن قشنگ داشتن میدیدنش بهش گفتم دیونه دارن میبیننت این چ کاریه وقتی هم کارش تموم شد پاشد قنبل کرد یواش یواش شلوارش داد بالا همه دیدنش منم بدم اومده بود حالا تازه روش باز شد خانوم اصلا به قیافش هم نمیومدا بعد یبارم رفتیم کنار رودخونه چند نفری کنار اب بودن یه خانواده دوتا مرد و یه زنم تقریبا ده متری پشت سرمون بودن دیدم گفت میرم تو اب بعدش رفت تو اب پاچه هاشو زد بالا تا بالای زانوهاش پاها سفیدش معلوم مانتوشم گره زد دور کمرش بالا شلوارش حالا شلوارشم فاق کوتاه بود سفیدی کمرش و دلش معلوم بود و از پشت خط کونشم معلوم بود منم یکم خودمو زدم به بیخیالی ببینم چکار میکنه تا خم میشد نصف کونش پیدا بود و این ملتم بد جور نگاش میکردن بعد اومد لب اب گفت بیا بشین کنارم خلاصه پاهاش دراز کرد و نشست میدونین که شلوار فاق کوتاه چطوری میشه وقتی گشاد باشه دگ بدتر حالا منم حواسم نبود چون کنارش بودم دید نداشتم دیدم هی تکون میخوره تند تند تو نگو داره کاری میکنه شلوارش بیاد پایینتر من گفتم برم تو ماشین یچیز بیارم سرما نخوری وای نگاهم افتاد به کونش قشنگ نصف کونش معلوم بود اونم چه کونی گفتم دیوانه خودتو جمع کن تا اومد خودشو جمع و جور کنه همه دیدنش اینم گذشت تا یروز دگ رفتیم با ماشین پشت یه چاه موتور من متوجه کسی نبودم ولی احساس کردم مینا میدونست کسی هست خلاصه دست انداخت رو کیرمو بلندش کردو گفت اینجا که کسی نیس در عقبو باز کن من چهار پا شم بکن تو کسم خلاصه کشید پایین و منم سرپا بیرون ماشین بودم هی میکردم در میوردم دیدم مینا هی از شیشه عقب یچیزیا نگاه میکنه اونقدم حشری شده که ازمن زودتر ارضا شد منم ابم اومد ریختم تو زمین نگاهم افتاد اونور دیدم ینفر داره نگاهمون میکنه مینا هم فهمیده بجا اینکه بهم بگه تازه داره باهاش حال هم میکنه منم دگ میدونستم فازش چیه کاریش نداشتم کلا دوس داشت بدنشو ببینن عمدا دسشویی میکرد کونشو بنمایش میزاشت اینا گذشت تا بلاخره بعد مکافاتها عروسی کردیمو رفتیم مشهد رفتیم حرم لحظه تحویل سال اونقد شلوغ بود که نگو گفتمش بیا وایسیم اینور خلوتتره گفت نه بریم اونور رفتیم قشنگ وایساد جلو چنتا پسر اونقد خودشو داد عقب که کونشو چسبوند به پسره منم هواسم بود بهش اون پسره هم نامردی نکردو اونقد محکم چسبیده بود بهش تازه مینا به بهانه ها مختلف کونشو تکون میداد واسم عجیب بود فازش منم حس بدی بهم دست میداد دست خودم نبود بهش چیزی نمیگفتم خودمو میزدم به خریت خلاصه چنباری هم خم شد قشنگ کونش چسبیده بودا که انگاری اونورتر جا نیس منم لال شده بودم شاید بخاطر عشقم بود چیزی بهش نمیگفتم این گذشت تا رفتیم سوار اتوبوس شدیم یه میله بین زنا و مردا بود طرف زنا هم شلوغ من اخراش بودم اونم اومد پیش من البته میدونستم چ فکری داره یهو دیدیم مردونه هم شلوغ شد ی مرد تقریبا پنجاه ساله اینور بود با یه جوون اونورم دلخواه اومد خودشو تنظیم کرد طرف اون مسن ساله که من واسم مهم نباشه هی دلخاه خودشو میداد عقب تا بچسبه بهش چون یکم فاصله بود فکر کردم بهش نچسبیده اومدم دست بزنم به کمرش بدمش اینورتر چون اتوبوس هی تکون میخورد خلاصه دیدم شکم مرده رو کمرشه و پیدا بود کونشم چسبیده به کیرش جالبیش اینجا بود کونشو تکون میداد انگار یه عمره با اون یارو سکس داره لحظه اخرم که خواستیم پیاده شیم به بهونه کفشاش خم شد حالا دیدم با چشم خودم کون بزرگش چسبیده به کیر مرده بازم به رو خودم نیوردم خیلی خاطره اینطوری از داخل پرو مغازه ها پارکا و لب ساحل دارم باهاش چون سه سالی بود باهم بودیم خلاصه اینا گذشت تا من رفتم سفر کاری وقتی برگشتم دیدم همچین خودشو تمیز کرده خانوم گفتم مناسبتش تو که نمیدونستی من کی میام این یعنی چی خودشو زد اونورو بهونه های الکی منم دگ بهش مشکوک شدم فکر کردم فازش فقط مالوندنو این حرفاس خلاصه رفتم پرینت یه ماه گرفتم چون خطش بنام خودم بود فقط یماهه ارسالی ها رو دادن وقتی دیدم شماره ها رو برق از چشمام پرید شماره دوست صمیمی خودم گفتم یعنی چی چرا اینقد پیام و زنگ خلاصه من دگ طاغت نیوردم رفتم یه کتک درست حسابی بهش زدم گفتم حقیقتو بگو شاید بخشیدمت بعد گفت که خودش پیام داده به دوستم علی و فقط در حد حرف بوده ولی من باورم نشد با اون ستیغ کردنش خلاصه گفتم دفه آخرت باشه چند روزی گوشیا گرفتم ازش و بعد دادمش گفتم شاید درست شه گذشت تا سیزده بدر رد کردیمو رفتم دوباره پرینت گرفتم دیدم خبری نبود تا اینکه یروز که گفت میخام برم خونه مامانم رفت و خلاصه منم رفتم یه تابی بخورم دیدم یه رفیق دیگم زنگ زد گفت بیا خونمون اونم خونشون تو ی شهر دیگه بود تقریبا نیم ساعت فاصله داشتیم دست تقدیر بود نمیدونم چی بود دیدمش تو یه ماشین دیگه وایساده بود و یه جاده کنار سریع گازشو گرفتم دور زدم برسم بهش فهمید مینا فرار کردن سریع رف خونه مامانش منم ماشینم مدل پایین بود نرسیدم بهش قسم ایه توهم زدی منم یه سیلی از گوشش گرفتم و بهش گفتم خیلی نامردی بی وفا بعد از شش ماه دادگاه کاری و ماشین و هرچی داشتم بهش دادم تا طلاقش دادم نمیدونم کارم درست بود یا غلط ولی از اونوقت دو سالی میگذره و من رو اوردم به مواد و معتاد شدم الانم درد دوری از عشق نامرد و اعتیاد بدبختم کرده و لج کردم به خودم و تا حالا دوتا زن شوهر دارا کردم من که حساس بودم رو زن شوهردار اون دوستم علی را هم یکتک درس حسابی زدم اونم الان شکایت کرده و نمیدونم با اون چه کنم اینم حقیقت داستان من ببخشید چیزای سکسی کم داشت مرحمت زیاد نوشته

Date: July 17, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *