الهام دوسته لاشی من

0 views
0%

سلام من نگارم 19 سالمه قدم162 وزن 45 چند سال پیش که حدود 15 16 سالم بود یه دوستی داشتم به اسم الهام که خیلی ازش بدم میومد متاسفانه ما با هم همکلاسی بودیم اون خیلی مواقع با من فقط شوخی های جنسی میکرد مثلا دست میزد به باسنم یا سینه هام که من خیلی بدم میومد هرچی هم بش میگفتم نکن فایده نداش ولی همیشه فکر میکردم یه شوخی بیشتر نیست اخه این شوخیا بین دخترا رایجه یه روز تو حیاط مدرسه که بودیم الهام نشست پیشم گفت امشب تولدمه میخوام بیای و منم واقعا از مراسم های جشن و این چیزا خیلی خوشم میومد ولی از یه طرف از الهام بدم میومد به هر حال گفتم باشه و قبول کردم حتی تو کلاسم پخش کرده بود که تولدش هس عصر ساعت 6 بود حرکت کردم از مامان بابام اجازه گرفتم رفتم 6 30 رسیدم خونه الهام زنگ زدم درو باز کرد خیلی خوشحال بود منم رفتم داخل خیلی ازم پذیرایی کرد شربت و همه چی بود ولی کیک تولد نبود ازش پرسیدم کیک نیست گفت سفارش دادم بعد دو نفر دیگه هم اومدن تولد که خیلی دوستای پایه ای با الهام بودن و من از همونام بدم میومد دیگه کسی نیومد الهام گفت فقط ما 4 نفریم و خواستیم تولد بگیریم ولی من سرم داشت گیج میرفت بلند شدم جلوم سیاهی رفت افتادم زمین الهام گفت نگار چی شده گفتم گیجم فکر کنم ضعف کردم و فکر کنم داخل اون چیزایی که خوردم چیزی مسموم کننده بود یهو الهام گفت بچه ها عالی شدددددد خیلی با هیجان گفت یهو سه تاییشون اومدن دست منو گرفتن کشون کشون بردنم تو اتاق اولش فکر کردم میخوان کمکم کنن یهو انداختنم رو تخت و دستو پاهامو بستن داد زدم گفتم چه غلطی میکنین گفتن الان میفهمی یهو اومدن لباسام رو بالا تنه در اوردن یه سوتینم رو هم باز کردن و با سینه هام ور رفتن خیلی عصبی بودم سینه هامم خیلی کوچیکن سایز60 هی ور میرفتن زبون میکشیدن لاش یهو رفتن پایین و شلوارم رو در اوردن و بعدشم شرتم خیلی عصبی بودم و خجالت میکشیدم یهو فرزانه ک یکی از همون دخترا بود با دستش افتاد رو کصم و باهاش ور رفت خیلی بدم میومد داشتم درد میکشیدم که زبونش رو اورد فرو کرد داخل کصم اولش اروم بود بعد تند تند شد و الهام هم داشت با اون یکی دوستش با سینه هام ور میرفتن کم کم خوشم اومده بود واقعا داشتم لذت میبردم کم کم ابم راه افتاده بود ک کارشون رو تموم کردن حدود 10دقیقه ای بود بام اینجور میکردن یهو فرزانه گفت وایسا الان یچیز بهتر براش داریم رفت یه شالی رو لو له کرده بود اورد کشید لای سینه هام منم خوشم اومده بود باز افتادن روم سه تایی کصم و سینه هام رو میخوردن یهو شال رو اورد پایین و با یه حرکت کردش تو کصم منم جیغ زدم اولش بعد اروم شدم تند تند داخل میکرد و در میوورد منم واقعا نای نفس کشیدن نداشتم ک ابم هم سرازیر شده بود الهام اومد دوربینش رو اورد با بچه ها کلی ازم عکس گرفت بعد باز افتادن روم و شروع کردن باهام ور رفتن 3بار در کل منو ارضا کردن اخرم ساعت9 10 بود که پاشدن برن منم خواستم برم سوتینم و شرتم رو بهم نمیدادن گفتن برا یادگاری باشه وقتی هم خواستم برم باز یه سری بام ور رفتن شب ک رسیدم خونه واقعا نای هیچ کاری نداشتم افتادم رو تخت خوابیدم و صبح رفتم مدرسه الهام همش منو دسمالی میکرد و میگف مقاومت کنی عکستو به بچه ها نشون میدم و دوستاشم خوب منو دسمالی میکردن ولی چون اخر سال بود دیگه مدارس ک تموم شد من سال بعدش رفتم یه مدرسه دیگه نوشته

Date: February 8, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *