اولین باری که به شوهرم دادم

0 views
0%

سلام
من گلی هستم و23 سالمه و تنها فرزند خانواده
نه اینکه فکر کنید چقدر بابا مامان متمدن بودن که دوتاش نکردن بابام همین یه شاهکارم با زور دارو و دکتر و پول خرج کردن زده
1 سال پیش اولین بار بود که با کسی سکس داشتم اونم با پسر عموم محمد
پسر عموم از بچگی منو دوست داشت و همیشه مراقبم بود و ازم دفاع میکرد . یه روز از دانشگاه داشتم میرفتم خونه که محمد را جلو در دانشگاه دیدم سربازی رفته بود و بعد تو دانشگاه رشته مهندسی مکانیک میخوند . خیلی تعجب کردم دیدمش اونم با اون قیافه زارش ، ته ریش داشت ازش پرسیدم چیزی شده که یهو یکی از دوستاش رسید وگفت به به افتخار آقا محمد که بعد یه هفته افتخار دادن و دانشگاه تشریف آوردن، محمد سمت دوستش رفت و یکی دو دقیقه باهاش حرف زد بعد آمد و با هم سوار ماشینش شدیم.میخواستم بفهمم چی شده؟ حس فضولی داشت خفم میکرد.ازش پرسیدم چیزی شده؟چیزی نگفت.یه خورده حرف زدم و خندیدم از هر دری گفتم بازم چیزی نگفت.فقط رانندگی میکرد
من با صدای بلند گفتم محمد یه لحظه با چشم غره بهم نیگاه کرد رومو سمت شیشه کردم داشتیم از شهر بیرون میرفتیم خارج شهر یه جایی ایستاد و پیاده شد منم پیاده شدم.بهم گفت چرا جمعه گذشته خونه مادر جون (مادربزرگم) نرفتم
راستش 2 تا دلیل داشتم یکی اینکه به خاطر امتحان میان ترم نتونسته بودم برم ابروهامو ور دارم و یکی به خاطر پسر خاله هیزم چون بهم گفته بود منو میخواد مامانم گفته بود بهش محل ندم میدونستم اگه قضیه علنی مطرح بشه رابطه بابا و عمو که شوهر خالمم میشد بهم میریخت آخه بابام میگفت علی مرد زندی نیست
میدونستم علی مرد هیچی نیست الا کردن کس دختر مردم و یه مشت جنده
به محمد گفتم امتحان داشتم اونم نامردی نکرد ویکی خوابوند تو گوشم منم سیل اشکو جاری کردم حتی قدم بهش نمیرسید که بهش سیلی بزنم
آخه اون188 قدش بود و پاور لیفتینگ کار میکرد منم165 قدم بود وخیلی لاغر بودم گفتم بیشعور چرا میزنی؟
گفت به خاطر دروغت.گفتم به خدا راست میگم دستشو بلند کرد بزنه من مثل جوجه خودمو جمع کردم دید من ترسیدم نزد
محمد گفت سوال میپرسم راست میگی وگرنه همیجا چالت میکنم
علی را دوست داری؟
چی؟
یدونه دیگه زد تو صورتم
سوالشو دوباره پرسید
گفتم به جون بابا مامان نه
پرسید ازت خواستگاری کرد؟
گفتم آره به مامان هم گفتم گفته بهش محل ندم
گفت آها محل نمیدی ولی کس و کون میدی
گفتم محمد خجالت بکش این چه طرز حرف زدنه؟
گفت چند بار بهش دادی؟
چی میگی دیونه روانی؟
آمد بزنه گفتم اگه بهم دست بزنی لهت میکنم خندش گرفت منم خندم گرفت آخه یک سوم محمد هم نمیشدم
گفت همه طایفه میدونن من تو رو میخوام اونوقت به علی دادی که منو خورد کنی؟
(بابا عاشق محمد بود همیشه میگفت اگه محمد گلی را بخواد دو دستی تقدیمش میکنم چون میدونم دخترمو خوشبخت میکنه آخه محمد تو فامیل و دوستا به نجابتو آقایی مشهور بود و یه مغازه فروش مصالح ساختمانی داشت با چند تا کارمند و ساخت وسازم میکرد دوتا مغازه دیگه هم داشت که اجاره داده بود. به قول مامانم هنوز ارث ومیراث هم بهش نرسیده بود اگه میرسید چی میشد. بابا ومامان عاشق همه داشته های مادی ومعنوی صورت قشنگو مردونش بودن)
گفتم دروغه
گفت : ثابت کن
گفتم چجوری ؟
گفت همین الان باهام بیا دکتر
خجالت کشیدم ولی گفتم باشه
بر گشتیم و رفتیم جلو مطب یه دکتر
گفتم من نمیام خجالت میکشم گفت پس دادی؟
گفتم نههههههههههههه باشه میرم ولی تو نیا خودم نامه میگیرم
گفت میخوای سرمو کلاه بزاری؟ خودمم میام میخوام با دکتر هم صحبت کنم
گفتم اصلا مردا رو راه نمیدن چون خانم دکتر سرشو لخت میکنه
گفت اون دیگه مشکل خودمه
رفتیم تو مطب داشتم از خجالت میمردم احساس میکردم همه میدونن من واسه چی آمدم چند تا زن حامله نشسته بودن و بهم لبخند میزدن
محمد به یکی زنگ زد بعد چند دقیقه آقای دکتر از طبقه بالا امد پایین و رفت تو اتاق خانم دکتر که بعدا فهمیدم زن و شوهرن
بعد یه دقیقه ما را دعوت کرد تو و خودش ازدواجمونو تبریک گفت و رفت
فهمیدم محمد به دکتر که دوستش بوده دروغ گفته
به هر حال رفتیم ونشستیم
خانم دکتر گفت برم رو تخت داشتم میمردم چرا باید همچین حماقتی میکردم
خانم دکتر که دید من میلرزم گفت کاری کردی؟ گفتم نه به خدا فقط دارم از سرما میلرزم
وقتی معاینم کرد به محمد گفت “مبارکه” یهو محمد گفت لطفا از پشتم معاینش کنید
همون جا از خجالت مردم
دکتر طرفم بر گشت و معاینم کرد بعدم گفت موردی نداره فقط پردش نوع خاصیه
داشتم قالب تهی میکردم محمد گفت چیه؟
دکتر گفت پردش حلقوی کودکانه هست اگه مراقب نباشید با اولین نزدیکی ممکنه کارش به بیمارستان بکشه ممکنه خونریزی شدید بده حتی ممکنه تا 10 بار اول نزدیکی هم خون داشته باشه آخه واژنش کودکانه و خیلی تنگه
بیایید نشونتون بدم که باید مراقب کدوم قسمت باشید آمدم بگم نه که محمد مثل جن جلو کسم ظاهر شد
معلوم بود حرف دکترو نمیشنوه فقط داره از خنده منفجر میشه و خودشو نگه داشته
آمدم از تخت بیام پایین که سرم گیج رفت محمد بغلم کرد فشارم به 6 رسیده بود دکتر به محمد گفت خانمت کم خونی داره باید بهش دل وجیگر بدی محمد گفت چشم میدونستم حال بدم مال خجالته محمدم فهمیده بود
وقتی آمدیم بیرون زیر بغلمو گرفته بود که نیفتم
آمدیم تو ماشین چیزی نمیگفتم سرم پایین بود اجازه دادم اشکام بریزه دستشو گذاشت رو دستم گفتم دستتو بردار لعنتی
خندید بعدش منو بوسید منم با مشت کوبیدم رو سینش خندید گفت چه قدرتمند دردم گرفت اما موقع کردنت جبران میکنم
گفتم غلت میکنی آشغال عوضی خواستم پیاده شم که قفل مرکزی را زد بعد به دوستش زنگ زد و گفت یه گوسفند پاک شده همین الان برام آماده کن الان میام میگیرم
تو راه با خودش آواز میخوند خیلی سر خوش شده بود دیگه از عصبانیت چند ساعت قبلش خبری نبود بعد گوشتو تحویل گرفت و رفتیم خونه ما
تو راه گفت امروز با عمو و زن عمو حرف میزنم عروس خانم
داشتم از خجالت میمردم
مامان و بابا تعجب کردن با همیم منم چشام سرخ بود فهمیدن چیزی شده
محمد گفت تو دانشگاه حالم بد شده منو برده بیمارستان دکتر گفته کم خونی دارم اونم سر راه یه لاشه گوسفندو آورده واسه من
مامان داشت از خوشی دق مرگ میشد
من رفتم طبقه بالا تو اتاقم که بعد نیم ساعت در زدن
بابا بود گفت محمد حرف زده حالا میخواد با من حرف بزنه چیزی نگفتم رفت محمد را صدا کنه . بابا از خوشحالی تو کونش گردو میشکستن
بعد 2 دقیقه محمد آمد خواستم خودمو لوس کنم گفتم گمشو بیرون نمیخوام هیچ وقت ببینمت بلند شد فکر کردم داره میره ته دلم خالی شد آخه خیلی دوسش داشتم از همون بچگی عاشقش بودم همیش خودمو در حالی که داره منو میکنه تصور میکردم ولی روم نمیشد چیزی بگم هیکلش آدمو حشری میکرد خیلی هیکلش مردونه بود و کیرش زیر شلوار جین خودنمایی میکرد به طرف در رفت و خیلی راحت در اتاقو قفل کرد کلیدشو بر داشت
یه لحظه کیرشو زیر شلوار دیدم داشت میترکید
آمد سمتم و خیلی راحت بغلم کرد منم از خدا خواسته بهش پا دادم و باهاش همراهی میکردم سرمو گذاشتم رو سینش
لبشو گذاشت رو لبم و شروع به خوردن کرد زبونشو تو دهنم میچرخوند خیلی تحریک شدم
آمد پایین تر و گردنمو لیس میزد حالم بد بود دستامو تو موهاش میبردم و چنگ میزدم
لباسهاشو کامل در آورد کیرش مثل فنر پرید بیرون داشتم از ترس سکته میکردم
کیرش به اندازه 4 تا کیر بود 16 سانت میشد ولی خیلی خیلییییییییی کلفت بود شروع کرد به خوردن سینه هام تو دهنش میکرد و بعدش نوکشو گاز میگرفت نالم در آمده بود که رسید به کسم تو اوج لذ ت بودم چوچولمو مثل آبنبات میمکید
بعد بلند شد و کیرشو آورد سمت دهنم اوغ زدم و رومو اونور کردم
یهو صورتمو محکم گرفت کیرشو کرد تو دهنم اولش بدمزه بود بعد بهتر شد بعد یه دقیقه نالش در آمد کیرشو از دهنم کشید بیرون خودشو کشید روم و کیرشو گذاشت رو کسم تو حال خودم بودم که درد پیچید تو تنم
همش قربون صدقم میرفت و یواش وبا احتیاط تلمبه میزد اوففففففففف اخخخخخخخخخخخخ میکرد و میگفت کست یه تیکه جواهره یه غنچه باز نشده تر و تازه و میگفت قراره نی نیش از اینجا بیاد بیرون میگفت قبل ایکه نی نی کسمو جر بده خودم جرش میدم
منم دست کمی از محمد نداشتم هی میگفتم تندتر تندرررررر پارم کن کیر کلفت از فشار درد و هیجان و حشریت رو شونه اش را گاز میزدم که صدای ناله هام نره بیرون
تمام تنم داغ بود داشتم دیونه میشدم یهو لرزیدم وسرد شدم بعدش یه حال آرومو فوق العاده داشتم اما محمد داشت دیوانه وار خودشو بهم میکوبید وتلمبه میزد و هننن هننننننننن میکرد بعد منو سفت بغل کرد احساس کردم یه کتری آب جوش تو تنم خالی کردن آروم کیرشو در آورد و کوبید به کوسم بعد کنارم دراز کشید
تمام ملافه وکیر محمد و کس خودم خون خالی بود با ملافم خودش پاک کرد بعد با همون ملافه کس منم تمیز کرد وبهم گفت عاشقتم کس طلا
نمیدونم چرا بازم خجالت کشیدم
گفت من شوهرتم دیگه نباید ازم خجالت بکشی بعد منو بوسید
لباساشو پوشید و گفت وای نیم ساعته منو تو توی این اتاقیم برم بهشون بگم عروس گلم جواب مثبت داده بعد لبمو بوسید و گفت بیا در پشت سرت قفل کن که کسی اینتوری نبیندت یخورده استراحت کن
من برای همین امشب قرار خواستگاری رسمی را میزارم تو هم الان خوب بخواب که شب سرحال باشی
همونطوری لخت از تخت پایین آمدم و رفتم تو بغلش و گفتم تا شب برگردی دلم واست تنگ میشه
سینه هامو بوسید و گفت منم همینطور
اون شب همه چی خوب و به طرز وحشتناکی سریع پیشرفت ما نامزد شدیم دسته گلش فوق العاده بزرگ بود بیشترش گل نرگس بود میدونست من عاشق نرگسم . محمد جلو جمع یه حلقه که از سفرش از دوبی گرفته بود دستم کرد
یکی دو روز بعدش با علی کتک کاری کردن و کارشون به کلانتری کشید علی را لت و پار کرده بود خانواده خالم تو عروسیم شرکت نکردن و به خاطر جواب مثبت ما به محمد قهر بودن
چون محمد خیلی عجله داشت سه هفته بعد عروسی کردیم و از اون موقع تا حالا هر روز منو میکنه
فقط وقتی پریودم از دستش آرامش دارم تازه اون موقع هم همش با سینه هام و بدنم ور میره
الان بعد یه سال واقعا از زندگیم راضیم و امروز فهمیدم حاملم.
مامان بابا عمو زن عمو و برادرای محمد فهمیدن غیر از خودش آخه مسافرته منم بهش نگفتم تا برگرده
بهتون توصیه میکنم اگه میخاید به کسی بدید و پردتونو از دست بدید بهتر واسه یکی باشه که ارزششو داشته باشه
با آرزوی موفقیت برای همه

Date: June 29, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *