اولین خاطره ی تلخ سکسی ام

0 views
0%

مریم هستم ۳۲ سالمه مذهبی ام و قیافم معمولی اولین باره که دست به قلم کیبورد میشم که داستان اولین تجربه های سکسی ام رو بنویسم سه سال پیش در یک سایت اجتماعی با شخصی به نام مجتبی آشنا شدم که بعدا فهمیدم کارمند بانک هست و هم سن و سال منه یکی دوماه باهم تو یاهو چت میکردیم و در مورد درس و شغل و کارهای فرهنگی که دوس داریم انجام بدیم صحبت میکردیم خواهرانه باش صحبت میکردم و بام گاهی درد دل میکرد خلاصه خیلی به حرف زدن باهاش عادت کردم چون اولین مردی بود که اینقد باش راحت صحبت میکردم ی روز بهم گفت فردا بیا کتابفروشی همو ببینیم بعد کلی اصرار قبول کردم چون قرار بود باهم یه کار فرهنگی راه بندازیم بهش اعتماد داشتم و حس خوبی نسبت بهش پیداکرده بودم قبول کردم ببینمش راستش با اینکه اون موقع ۲۹ سالم بود ولی دست هیچ نامحرمی بهم نخورده بود و تو دنیای خودم اونو پاک و خوش نیت میدیدم روز موعود رسید و با مشخصاتی که داده بود تو کتابفروشی دیدمش چون بهش گفته بودم میخام فلان ساعت برم کتابفروشی سلام کردیم و من دو جلد کتاب داستان خریدم اون پیشدستی کرد حسابشون کرد کارت که کشید خیلی احساس شرمندگی کردم معذب بودم و کمی هول بودم گفت بریم دور بزنیم خیلی مردد سوار ماشین شدم و رفتیم دور زدیم اون خیلی ریلکس بود از قیافش حس کردم ی فکری تو کله شه استرس گرفتم و الکی خودمو به ریلکسی میزدم رفتیم کنار ساحل نشستیم و شروع کردیم درمورد مسایل متفرقه صحبت کردن یهو دیدم دستمو گرفت مث برق زده ها از جام پریدم و باعصبانیت گفتم این چه کاریه انگار توقع چنین عکس العملی رو داشت ازم معذرت خواست و با مظلوم نمایی سعی کرد احساساتمو تحریک کنه و دلسوزانه بهش اجازه بدم لمسم کنه من تجربه ی لمس دستان ضمخت یک مرد رو نداشتم که چه حسی داره ته دلم خالی شده بود اما بهش اجازه دادم دستامو بگیره گرم حرف زدن بودیم شروع کرد از هیکل ورزشکاریم تعریف کردن یه جوری ک خوشم بیاد البته تعریفاش بیراه نبود برخلاف قیافه معمولیم هیکلم عالی بود قدم ۱۶۸ و وزنم ۵۵ کمرباریک و قوس کمر و باسن برجسته خلاصه بگم خرم کرد و منو همونجا تو بغل گرفت و بوسید بدنم بی حس شد اولین لمس اولین بوسه اولین حس گرمای نفس مرد رو صورتم کنار ساحل خلوت بود اما بازهم تمام تنم از ترس و استرس میلرزید اصلا فکرشو نمیکردم این اتفاف بیفته و بزودی تجربش کنم لبامو خیلی گرم میبوسید و من رو روی ماسه ها خوابوند و دکمه های مانتومو باز کرد دستشو برد زیر تاپم و از زیر سوتینم سینه های سفتمو لمس کرد ب سینه هام چنگ زد داشتم خفه میشدم هم از هیجان هم از ترس و التماس میکردم بس کنه پا شد و گفت پاشو بریم اینجا هوا گرم شده با اوقات تلخی گفتم منو ببر خونه سوار ماشین شدیم اما مسیرش رو ب سمت بیرون شهر عوض کرد ضربان قلبم تند شد انگار قلبم اومده بود تو دهنم هر چ بهش گفتم کجا میری میگفت میبرمت باغ خودمون رو نشونت بدم بعد ی بیست دقیقه ک از شهر دور شدیم وارد روستای کم جمعیت و دور افتاده ای شدیم وارد باغ شدیم و بهم گفت بیا تو اتاقک بشینیم از سرسبزی اینجا لذت ببریم باغ فقط چندتا درخت بود و معلوم بود هوسش بالا زده و قصدش سکس هست من جیغ میزدمم کسی صدامو نمیشنید نا امیدانه سرمو انداختم پایین بغض کردم و اشکام سرازیر شد اومد کنارم نشست اشکامو پاک کرد و گفت مریم جان بهت قول میدم بهت خوش بگذره بهم اعتماد کن تو دلم ب خودم میگفتم من گوه خوردم بهت اعتماد کردم اما جوابشو ندادم شالمو از سرم انداخت و دکمه های مانتمو باز کرد و من فقط میلرزیدم و بغض داشتم از خودم بدم اومده بود ی مرد نامحرمی منو داره لخت میکنه و من فقط نگاه میکنم نه همکاری میکنم ن اعتراض و ن اصلا عکس العملی دارم ب شورتم که رسید دو دستی گرفتم و گفتم نه اینو بیخیال شو چشمامو بستم و گفتم هر جور میخای خودتو ارضا کن تا بریم یعنی منن دوست دارم نه راضی ام و تو فقط بخاطر ارضای خودت خواستمو نادیده گرفتی روم خوابید سینه هامو خورد گردنمو لیسید لبامو می میکید هیکلش بزرگ بود و وزنش سنگین در گوشم گفت جان مجتبی لبخند بزن منو ببوس حداقل اما نبوسیدم بهش گفتم کارت تجاوز هست من تو عمل انجام شده م و واقعا راضی نیستم دوس داشتم معذرت بخاد و از روم بلند بشه بگه بریم اما پا شد وبا دودستش غافلگیرانه شورتمو کشید پایین و انداخت دور جیغ زدم و دو تا دستمو رو صورتم گذاشتم پامو ب زور باز کرد و شروع کردم زبون زدن وسط کسم سرشو گرفتم کشیدم عقب یعنی نکن گفت باشه کیرشو از شورتش دراورد کلفت و سبزع و ۱۴ سانتی اول بزور گذاشتش دهنم اوق زدم زود درش آورد خیلی شهوتی شده بود کیرشو لای پام گذاشت و لای کسم بالا پایین کرد از آنجایی که منم گرم مزاجم و حسم بالاست کسم حسابی آب انداخته بود و خیس خیس بود مجتبی با کیر داغ و کلفتش اینقد تو کوسم بالا پایینش کرد تا آبش بافشار رو شکمم ریخت و با رکابیش آبشو پاک کرد وقتی پاشدم لباسامو بپوشم تا رسیدیم خونه ی کلمه باش حرف نزدم و تلفناشو بعدش ج ندادم احساس گناه حس نارو خوردن آبرریزی و خیلی حس های بددیگه ای داشتم مجتبی هر کاری کرد نتونست کاری کنه من اون اتفاق رو بپذیرم و تا الان ازش بیخبرم اما این تجربه ی ناگهانی و تلخ باعث شد فکر و تمرکزم همش طرف سکس بره تو دلم میگفتم من هرزه ام زودباورم وسیله ای برای ارضای شهوت مرد هستم و یک مدت افسرده بشم و تلقین کنم ک آلوده م درنتیجه ب سکس های گذری رو آوردم و هر از چندگاهی با کسی که از طریق فضای مجازی آشنا بشم باهاش ی سکس میکنم تو داستان بعدی تجربه ی اولین کون دادنم رو خواهم نوشت نوشته

Date: August 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *