سلام این اولین باره من خاطره سکسی مینویسم و تازه واردم داستان برمیگرده به تقریبا 6 ماه پیش من هنوز به قول معروف باکره بودم تابه حال سکس با یه دختر نکرده بودم چرا تو سنین پایین با دوستام گی کردم ولی نه با یک دختر ولی هیچ چیز به اندازه سکس با دختر دوت نداشتم آرزوم بود هنوزم که هنوزه دوست دارم با هر دختری که خوش فرم باشه سکس کنم بگذریم داستانش جالبه من 20 سالمه و از خودم تعریف کنم که بدن خوش فرم و عضله ای دارم از قیافمم راضیم چون خیلی ها رو حشری میکنه کیرم هم 18 سانته ولی کلفت والا دوست دخترم میگفت که خیلی کلفته و خیلی دوست داشت خلاصه سرتونو درد نیارم و برگردیم سر داستان یه روز که من تو مغازم داشتم کار میکردم نزدیکای غروب یه دختری اومد و گفت ببخشید میتونم شمارتونو داشته باشم منم به رسم احترام فکر کردم مسئله کاریه گفتم که شمارم رو سردر نوشته گفت برای دوستم میخوام گفتم فرقی نمیکنه شماره خودمه شماره کاریمه یه دفعه برگشت گفت که نه کار دوستم مربوط به کارتون نمیشه گفتم به هر حال شماره خودمه اونم گرفت و همونجا اس ام اس کرد برای دوستش بهش فکر نکردم و شب رفتم خونه و رو مبل نشسته بودم که دورو برای ساعت 9 و نیم بود که یکی اس داد گفت سلام گفتم بله شما گفت همونیم که دوستم اومده بود شمارتونو گرفت گفتم بله بفرمائید امرتون گفت افتخار آشنایی میدید گفتم برای چی الکی خودمو کشیدم عقب اونم گفت که برای دوستی گفتم من با کسی دوست نمیشم باس ببینمتون تا جواب بدم بعدشم من شمارو نمیشناسم گفت میشناسی گفتم کی هستی جواب داد من معصومم خواهر مهدی مهدی هم کلاسم بود اصلیتشون مال روستای نزدیکمونه که پرور میگن بش منم روحساب رفاقتمون بش گفتم که نه واسه من شر درست نکن ولی اون التماس کرد که قول میدم برات مشکلی پیش نیاد ناگفته نمونه که من خواهرشو موقع بچگی دیدم اون موقع 9 سالم بود ولی فکر نمیکردم انقد وضع خراب باشه آخر داستان میگم چرا خرابه اون شب با اس های پشت سر هم گذشتو کلی راجع به سکس حرف زدیم و گفت که الان نمیتونه منم بش گفتم پس کی میتونی گفت بهت میگم منم اصرار کردم که کی اونم گفت شتید یه سال دیگه شایدم زودتر کثافط میخواست خودشو بهم بندازه ولی نمیدونست من زرنگ تز این حرفام که دم به تله بدم خلاصه فردا صبحش اومد مغازه و بردمش پشت پرده مغازم که دید اصلا نداره بعد کلی حرف زدن و خاطره تعریف کردن که چقد منو دوست داره خواستم ازش لب بگیرم که ازم دوری کرد و نذاشت هر کاری کردم فقط منو دور میکرد بهش گفتم که چرا اینجوری میکنی گفت که گفته بودم الان نه منم گفتم که منم نمیتونم طاقت بیارم خواهش میکنم اذیت نکن ولی اون اهمیدتی نداد و منم با قیافه ناراحت بهش گفتم که از آشنایی باهات خوشحال شدم به محض اینکه اینو گفتم دستمو چسبید و گفت تورو خدا اذیت نکن نمیتونم منم گفتم منم نمیتونم طاقت بیارموو هروقت تونستی بیا ادعای دوست داشتن بکن خیلی رفتارش سرد بود تابلو بود برام نقشه داره گفت که قراره شب ودباره بیام گفتم باشه وو رفت شب هرچی منتظرش موندم نیومد بهش زنگ زدم جواب نداد نگو دوست پسر زیاد داشت رفته بود بیرون کس چرخ بعد ده بار زنگ زدن جواب داد کفتم کجایی گفت پایینم دارم میام گفتم قرار نبود انقد دیر کنی چرا جواب نمیدادی گفت با دوستامم واقعانم صدای دوستاش میومد از پشت تلفن منتظرش موندم تا نزدیک یه ساعت گذشت و پیداش شد اومد تو و نشست گفتم حالا حاظری گفت نه سکس بی سکس گفتم شاید داره ناز میکنه ازش خواهش کردم گفت اگه منو میخوای سکس نمیکنیم فهمیدم که اونشب یکی حشرشو کشیده چون خیلی سرد و با اطمینان جواب میداد بی حالم بود معلوم بود هرچی خواهش و درخواس کردم قبول نکرد گفتم کون لقت و بروگمشو دیگه بهم اس نده و وقتمو تلف نکن گفت باشه فک نمیکرد دارم جدی میگم رفت و منم در مغازه رو بستم و رفتم سمت خونه که نزدیکای خونه رسیدم اس داد که من نمیخوام ترور از دست بدم و فکر کنم با دوستاش مشورت کرده بود که چی بگه ولی ضایع شد گفتم من با کسی که فقط ادعا داره رفیق بشو نیستم گفت باشه میکنیم ولی الان نه گفتم وقت منو نگیر گفت باشه ولی فقط یه بار گفتم تو همون یه بار هم بیای من راضیم فرداش اومد ولی سرد بود به زور بردمش اونور و سینه هاشو مالیدم گفتم چرا انقد سفتی گفت حال نمیکنم منم به همین روال ادامه دادم و کم کم لباساشو در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش کم کم داشت حال میکرد نفس نفس زدناشو میشنیدم منم حشرم بالا زده بود شلوارشو پایین کشیدم یکم ناز کرد و جلومو گرفت ولی موفق نشد حدس بزنین چی دیدم کسش خیس خیس شده بود داشت میترکید از شهوت بی معطلی کیرمو در اووردمو اول چندتا با کیرم زدم رو کسش آهش دراومدووکم کم فرو کردم تو کسش از کلفتی کیرم داشت جر میخورد فکر کنم کیر به این کلفتی تا حالا تو کسش نرفته بود بالاخره تا ته کردم تو کسش هیچ کاری نمیکرد تا آخرش روشو برگردونده بود و یه طرفو نگاه میکرد تلمبه زدنو تند تر کردم آهش رفت بالا ارضا شده بود داشت میلرزید بعد کم کم آبم اومد و ریختم رو شکمش حالش داشت بهم میخورد از اینکه آبو روش ریختم خیلی وسواسی بود حتی به کیرم دست نمیزد فقط میداد بعد اون پس فرداش بازم اومد تا سکس کنه فهمیدم خوشش اومده بود تا اینکه مدرسش شروع شد و رفت مدرسه آمرشو در اووردم دیدم با کس دیگه ای که میشناسمش و کلا من تو شهمریم که همه همو میشناسن فهمیدم با کس دیگه رفیقه و دس تو دست دیدینش بلا فاصله یکی از هم کلاسیاش که خیلی هم خوش گل بود و همیشه معصومه باهاش بود رو کشوندم مغازه و مخشو زدم اسمش فاطمه زهرا بود خیلی ناز بود بدن خوش فرمی هم داشت اونم یه پا جنده بود واس خودش بعد چند وقت معصومه بهم زنگ زد و منم با عصبانیت ماجرا رو براش گفتم ولی نگفتم با همکلاسیش رفیق شدم بعدها خودش فهمید و باهاش دعوا افتاد خیلی حال کردم که دوتا جنده رو به جون هم انداخته بودم منم با دوستش که پرده بکارتش دوتیکه بود و از کون میداد هر هفته حال میکردم خیلی داغ و سکسی بود هروقت کیرمو میگرفت و میمالید تا حشرمو دربیاره لبو که همیشه سریع میچسبوند بعد چند وقت دیدم اونم داره خیانت میکنه به هر دوشون یه کیر حسابی زدم و ولی زهرا رو تهدید کردم که چون باباشو میشناختم به باباش میگم که با کیا رفیق بوده اونم دیگه کلا کاری به کارم نداشتو داره خوش خرم زندگیشو میکنه بدون دوست پسر البته فعلا ببخشید که سرتونو درد اوردم با داستانم ولی کلا برام تجربه شد که دخترا سرو ته یه کرباسن فقط ادعای باکرگی میکنن البته دختر خوبم گیر میاد ولی سخت بهمین دلیله که تاحالا مجرد موندم چون به دخترا بدجوری شک دارم ببخشید اگه داستانم از نظر انشائی بد بود که فکر کنم افتضاح بود چون اولین باره مینویسم ممنون واسه خوندنش نوشته
0 views
Date: September 24, 2023