اولین شب با زن مطلقه

0 views
0%

تو یه سایت همسر یابی باهاش آشنا شدم اسمش مستعار مریم بود اولین باری که باهاش تلفنی صحبت کردم به نظرم خیلی آدم جدی و دست نیافتنی بود شب باهاش تو محل کارش قرار گذاشتم مثل همه از خودم بگم قدم ۱۸۸ رنگ پوستم سبزه مایل به تیره کیرمم مال خودمه نه مال خر استاندارد هست هم اندازه هم قطر هم رنگش صافه کج و کوله نیست شب شد با ماشینم که اون موقع پراید بود رفتم سر قرار سال ۹۳ منظورمه اول تابستون بود و تازه دو هفته از تولدم گذشته بود بهش زنگ زدم اومد بیرون تو محوطه یه خانم قد متوسط و یه کم تپل و یه کمم شکم و پهلو داشت خیلی خوشکل نبود ولی سینه هاش تو همون لباسم می گفت آقا مستعار علی من خوردنی هستما همون اول گفتم باید باهاش باشم اگه همون شب میخواستم بگم بریم بکنیم که نمیشد یه چند روزی گذشت حدود دو سه روز تا تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم که سکس بکنیم برای با هم بودن و سکس قرار گذاشتیم و چون مکان نداشتم کلی ایندر اوندر زدم تا یه خونه خالی جور کردم بدنم یخ کرده بود و داشتم میلرزیدم انگار تا حالا کس ندیدم رفتم دنبالش و سوارش کردم و با هم یه چرخی زدیم و یه کم دور دور تا هوا تاریک بشه با خونه هماهنگ کرده بود که شب نمیاد هوا تاریک بود که شام گرفتیم و رفتیم تو خونه دوستم که خونه دانشجویی بود اینجا دیگه کیرم فرمانده بود نه من وقتی مستقر شدیم طبق اون فانتزیای سکسیش که همشو بهم گفته بود بغلش کردم و شروع کردم به لب گرفتن حرفه ای لب میگرفت منم کم نیاوردم خیلی سکسی و حشری بود به اندازه ای که وقتی شروع کردم به خوردن گردنش دیگه رحم به موهام و کمرم نمیکرد و چنگ میزد به همشون بگذریم حسابی شهوتی شده بودیم البته ببخشید بلد نیستم شاخ و پرش بدم ولی سعی میکنم سکس رو به خوبی تعریف کنم به اندازه ای هر دو حشری شده بودیم که فقط زودتر شروع کنیم اصل کار رو سینه هاشو حسابی خوردم بزرگ و سفید و خوشکل و سفت عاشقش بودم خیلی خوردنی بود ساک نمیزد منم مجبورش نکردم دوست نداشت کسش خورده بشه منم نخوردم بعد از اینکه حسابی سینه هاشو خوردم و اونم حسابی بدن منو مالید و حسابی حشری شدیم سر کیرمو گذاشتم دم کوسش و گفت علی یواش درد میگیره تو دلم خندیدم گفت ادا تنگارو در میاره سر کیرم که رفت تو دیدم وای اینقد تنگه که دست کمی از کون نداره پرده حلقوی کس فوق العاده تنگ وقتی کیرم تا نصفه رفت تو داشت از درد ناله میزد منم که تو ابرا بودم داشتم از کیف و خوشی میمردم یواش یواش همشو کردم تو تا جا باز کنه وقتی جا باز کرد و همش رفت تو شروع کردم به جلو عقب کردن دیگه داشت لذت میبرد و کیف میکرد نتونستم طاقت بیار آروم آروم تند ترش کردم و اونم دیگه چشماشو بسته بود و فقط آخ و وای میکرد گفت من دارم ارضا میشم هنوز پنج دقیقه نشده بود منم داشتم میشدم خیلی تنگ بود کسش مثل برف سفید بود بدنش سفید همینم بیشتر به ارضا شدنم کمک میکرد دستاشو گذاشت پشت باسنم و فشار داد تا همه کیرمو داخل نگه داره منم از خدا خواسته همشو کردم داخل و نگه داشتم و همه آبمو خالی کردم تو کسش چنان لذتی برده بودیم و از خود بیخود که حتی بیرونش نیاوردم و همینجور توش بود و خوابیدم تو بغلش که خوابید و اومد بیرون تا صبح تو بغل هم بودیم و یه بار دیگه سکس کردیم از صبر و حوصلتون ممنون تا الانم هنوز باهاش هستم و بارها و بارها سکس کردیم ولی بار اوی یه چیز دیگه بود این فک کنم اولین داستان واقعی بود که خوندید حیف که نویسندش حرفه ای نبود نوشته

Date: February 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *