سلام دوستانه خوب مدته زیادیه که میام تو این سایت داستانها ویا خاطرات رو میخونم نظر های دوستان رو هم تا اخر میخونم خب هر کی یه داستان یا خاطره ای رو تعریف میکنه به داستان هاش کاری ندارم اما خاطراتی رو که دیگران تعریف میکنن چون دور از ذهنه بعضی از دوستانه نقال یا نویسنده با شدت زیاد مورده اهانت و توهین قرار میگیره خب بعضی ها هم تمجید میکنن یا نظرشونو بدونه اهانت میگن به نظر شما هر چیزی که به دور از ذهنه ما هستش زاییده ی فکر تخیلیه دوستانه نویسندس خیلی اتفاقات ممکنه برایه خوده ما هم بیفته که اگر برایه شخصه دیگه ای تعریف کنیم باورش براش سخت باشه اینکه دوستان تو نظراتشون فحاشی میکنن زیاد به نظره من جالب نیست امادوستانی که در مورده طرزه نوشتن یا کلمه ها نظر میدن خیلی خوبه بهر حال از اینکه تا این جا منو تحمل کردین خیلی ممنونم من تو یکی از شهرستانهای اطرافه اصفهان زندگی میکنم 40سالمه و168قدم وزنمم58 هستش لاغرم و زیاد خوش یه ظاهره معمولیم دارم چند وقتیه میرم تو چت و با دخترا دوست میشم البته به خاطره این که سنم بالاست یکم طول میکشه تا با یکی دوست بشم اما من حوصله دارم و وقته زیادی برا این کار دارم حدوده یک ماهه پیش با یه دختری ب نام اسم مستعار مهسا اشنا شدم خودشو این طور معرفی کرد مهسا 24اهله یکی از شهرستان هایه اطرافه شهرکرد یه چند روزی باهاش تلفنی در ارتباط بودم تا اینکه بهم گفت برای مداوای مادرش چند روزی میاد اصفهان خونه ی خواهرش اما چون محدودیت داره نمیتونه زیاد با من باشه یکی دو روزه بعد برا گرفتنه نوبت دکتر باهام قرار گذاشت بعد از گرفتنه نوبت دکتر بهم گفت فقط یک ساعت وقت داریم با هم باشیم منم سواره ماشینش کردم و بردمش اطرافه زاینده رود کناره پله وحید بیشه ی نصر اباد اصفهانیا میدونن چه جای دنجیه یکم صحبت کردیم بعدش حینه صحبت چشمم خورد به یه باغ که دیوار نداشت بردمش تو باغ و یکم لبو بوسو دستمو بردم تو یقه ی مانتوش دو تا لبمویه ناز اون تو داشت یکم که باهاشون ور رفتمو مکیدمشوت حالی به حالی شد منم دست کردم از پشت تو مانتوشو کمرشو نوازش کردم و دستمو کم کم بردم تو شلوارشو کونشو مالوندم دیگه داشت واقعا حال میکرد کیفش از دستش رها شد و سره منو با دو تا دستاش محکم گرفت و لباشو محکم فشار داد به لبام منم دستمو بردم سمته کسش وایییی خیسه خیس بود شروع کردم براش مالیدن نالش در اومده بود بعده یه چند دقیقه گفت که دیگه ادامه نده منم ادامه ندادم اون روز گذشت و دیگه نتونستیم همو ببینیم چن روز که گذشت با خواهش من قبول کرد برم دیدنش شهرکرد دقیقا یک شنبه 14اردیبهشت بود ساعته 8 30به سمته شهرکرد راه افتادم یک ساعته بعد شهرکرد تو یکی از میدوناش باهاش وعده کردم اونم تا اومد بیاد ساعت 10شد بعد اینکه سوارش کردمو دست دادیم به سمت فارسون راه افتادم فارسون یکی از شهرستان هایه شهرکرده تو راه کادوای رو که براش خریده بودمو بهش دادم بچه های شهر کرد میدونن که از شهرکرد که میخوای بیای به سمت فارسون یه میدونه که یه پمپ بنزین کنار میدونه نبشه خیابونی که میره برای فارسون بغلشم چند تا دکه هست که مواد غذایی میفروشن منم چند تا چیپس و پفک و خریدم و راه افتادیم سمته فارسون یه چند کیلومتری که رفتیم سمته راست جاده باغهای بادام بود که دشتهای سر سبز دورشو احاطه کرده یه جاده ی خاکی کنار جاده ی اصلی بود رفتم سمته جاده خاکی و یواش یواش تو جاده خاکی رانندگی کردم تا از جاده یه اصلی دور شدیم و به باغها نزدیک یه جا راه داشت که میرفت تو باغها منم رفتم وسطه باغ و ماشینو خاموش کردم افتادین به جونه لبهایه هم منم دستو کردم تو سینش خودش دکمه هاشو باز کرد تا من راحت تر باشم یکی از سینه هاشو گذاشت دهنم و اون یکیم من با دستم ناز میکردم باز حشری شد بهش گفتم همین طور که تو ماشینه شلوار و شرتشو در بیاره که با یکمی عدا در اورد افتادم با جونه کسش اول چند تا بوسش کردم بهد با ابه خوده کسش براش چوچولشو مالیدم تو اسمونا بود کمرشو کامل داده بود بالا کسش عینه هلو زده بود بیرون نازو سفید سرش دیگه از زوره شهوت مونده بود بینه دو تا صندلیه جلول خودشو داده بود بالا منم تند تن میملیم یهو چند تا جیغه بلند زدولرزید کارمو خوب انجام داده بودم تو چشاش رضایت بود یکم که سرو حال اومد پیاده شدیم و راه افادیم تو باغ پیاده روی بردمش وسطه باغ چسبوندمش به یه درخت و مانتوشو دادم بالا شلوار و شورتشو کشیدم پایین لا پاشو خیس کردمو کیرمو کذاشتم لایه پاش یه چند بار عقبو جلو کردم دولاش کردمو با سوراخه کونش بازی کردم تا خواستم بذارم کونش نذاشت و سره ناسازگاری گذاشت از بس تقلا کرد ابم ریخت لایه پاش خلاصه قهر کردو رفت سمته ماشین منم دنبالش رفتم تو ماشین کلی سر به سرش گذاشتم تا تونستم از دلش در بیارم راضیش کردم که برام ساک بزنه کیرمو از تو شلوارم در اوردمو شروع کرد برام لیس زدنو مک زدن بعدم کیرمو کرد تو دهنشو ساک زد منم دستم تو شاوارش بود و کونشو میمالوندم با کلی التماس و خواهش ازش خواستم که تو ماشین شلوارشو باز در بیاره و رو صندلی دراز بکشه تا من دوباره بذارم لایه پاش قبول کرد منم از ماشین پیاده شدمو اومدم سمته دره ساگرد درو باز کردم دراز کشید شلوار و شورتشو کشیدم پایینو یه ذره ابه دهن خرجه لا پاش کردمو افتادم رد قمبلاش چه حالی میداد یه کیه باد کرده ی نهز هی کیرمو میمالیدم لایه کسش و اونم جیغ میزد اول اون ارضا شد و بعدشم من بلندش کردم دوباره برام ساک زد بعدشم لباسامونو درست کردیمو سوار ماشین شدیم یکم از چیپسها رو خوردیم و بقیشو بهش دادم که ببره رسوندمش دمه ترمیناله شهر کرد و راه افتادم سمته اصفهان از اینکه خاطره ی منو خوندید ممنونم نگارش یک شنبه 21اردیبهشته1394 نوشته
0 views
Date: July 8, 2023