بهترین زن عموی دنیا

0 views
0%

سلام منو خانواده ام برای مدتی مجبور بودیم به شهر دیگه ای نقل مکان کنیم از قضا به عموی بزرگم نزدیکتر میشدیم زن عموی من حدود 60 سال سنش بود وتا اونموقع فکر بدی راجع بهش نمی کردم به خاطر نزدیکی ما رفت و آمدمون بیشتر شده بود طوری که همیشه من و داداشم اونجا افتاده بودیم و خیلی گرم و صمیمی بودیم بعد از یه مدتی رفتم تو کف زنعموم اولاش یه ذره درگیر بودم با این فکرا اما کم کم دیگه به یادش جق می زدم قدش حدود 160 وزنش70 بود وسینه هاش نه خیلی بزرگ بود نه کوچیک معمولی همیشه دلم میخواست سینه هاشو بگیرم تو دستمو لهش کنم چند باری که خونه نبود کشوی لباساش رو باز میکردم با لباسای زیرش حال می کردم واییی دیووونه می شود تا یه بار من و زنعمو جونم تنها شدیم و عموم هم تو خونه نبود و خانوادم هم قرار بود شب بیان اونجا زنعموی نازنین من رو مبل لم داده بودو داشت ماهواره نگاه میکرد غرق فیلم شده بود من از تو راهرو داشتم این صحنه رو میدیدم طوری که اون متوجه من نبود سینه هاش برام خود نمایی میکرد ناگهان دستمو بردم رو کیرمو میمالوندمش میترسیدم برگرده و منو تو این حالت ببینه اما چیکار میکردم حشرم زده بود بالا فقط کس زنعمو جونم سیرش می کرد یهو دیدم داره بلند میشه دویدم رفتم تو اتاق دیدم بلند شده داره میره دستشویی دستشویی تو راهرو بود منم رفتم پشت در دستشویی صدای شاشیدنشو میشنیدم که لذت بخش تر از شرشر بارون تو تابستون بود دیگه قشنگ راست کردمو کیرمو از تو شرتم در اوردم داشتم باهاش ور میرفتم که شوکه شدم زنعمومو دیدم که با دیدن من بیشتر از خودم تعجب کرده تصور کنین زنعموم در دستشویی رو باز کرد و منو کیر به دست دید هولم داد عقب گفت گمشو و رفت تو هال راه اوفتادم دنبالش گفتم منم جوونم دل دارم دیگه اشاره کرد به کیرمو گفت این چه کارییه میکنی گفتم راست شده چیکارکنم گفت واسه من راست می کنی گفتم وقتی راست میشه دیگه کسی رو نمیشناسه کیرم همچنان تو دستم بود کیرمو دید و گفت حالا اینجوری جلو من واینستا من تو دلم گفتم هر کار میخوام بکنم الان وقتشه سریع بغلش کردمو بوسش کردم بیشتر تعجب کردوبلندش کردم تو همون حالت درازش دادم رو مبل افتادم روش لبای درازش میکردم تو دهنم محکم مک میزدم و سینه ها شو تو دستم گرفتم فشارش میدادم یه لحظه صورتشو کشید عقبو به زبون محلی گفت ولم کن پسر منم گفتم فقط همین یه بار خواهش میکنم و به کارم ادامه دادم زنعموم ممانعت میکرد و من بهش توجهی نمی کردم یه دستمو بردم زیر لباسش نوک سینه چپشو لای انگشتام گرفتم و می کشیدم دیگه همه چی رو سیاه می دیدم سرم داشت می جوشید کیرم که از اول بیرون بود از رو شلوار رو کسش گذاشتم گرمای کیرم به کسش میرسید هیچوقت کیرمو اینقدر بزرگ ندیدم یه مدتی کوتاهی تو این حالت بودیم زنعموم کم کم مقاومتش کم شد لباسشو زدم بالا تا سینه هاش افتاد بیرون شروع کردم به خوردن رنگ پوستش هلو مخملی یکمی هردو تا سینه هاشو خوردم تو همون حالت شلوارشو یکمی کشیدم پایین کسش افتاد بیرون چروک داشت اما بهشتی بود والله گفتم با اجازه آروم سر کیرمو دادم تو چیزی نگفت من که دیگه رو ابرا بودم توصیفش برام خیلی سخته عین سرسره میرفت تو یه لب ازش گرفتم یواش یواش شروع کردم به عقبو جلو خیلی آروم عجیب ترین اتفاق زندگیم تا اونموقع بود یه بار دو بار سه بار ادامه دادم سرعتمو بیشتر کردم بوی عرق گرفته بودم زنعمومم بدش نیومد صدای لجن از کوسش میومد خیس شده بود به تلمبه زدن ادامه دادم از اونجایی که جق زیاد زدم ابم بعد چندتا تلمبه زدن اومد دمای خونم به نقطه جوش رسید با یه آه کلفتو مردونه آبمو ریختم رو شکمش کلا سکسمون 3 4 دقیقه طول کشید بعد از چند لحظه همه چی برگشت سر جای خودش با خاطره ای که هر وقت بهش فکر میکنم راست میشه عاشقتم زنعمو جون امیوارم خوشتون اومده باشه مرسی نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *