سلام خدمت دوستان گل شهوانی من هادی هستم که داستان بهاره همه کسم نوشته بودم حالا هم میخوام خاطره بهترین شب زندگیم واستون بنویسم یه مدت بود که بخاطر بیکاری شوهر بهاره اصلا نتونسته بودیم همدیگرو ببینیم هر دوتامون کلافه بودیم وقتی باهم حرف میزدیم فقط واسه روزی که بتونیم باهم باشیم نقشه میکشیدیم یه روز تقریبا ساعت ده یازده صبح بود که عشقم بهم زنگ زد وقتی گوشیو برداشتم یه خوشحالی عجیبی تو صداش بود گفت یه خبر خوب واست دارم گفت که واسه شوهرش یه کار جور شده باید بره ببینه میتونه باهاشون کار بکنه یا نه کلا ادم بی مسولیتی بود زیاد اهل کار نبود از اون ادمای که زیاد به گواهینامه پایه دوشون مینازن فقط عشق رانندگی دارن خلاصه وقتی این خبرو بهم داد باور کنید یه لحظه صدای تبش قلبمو احساس کردم قرار گذاشتیم که وقتی شوهرش میخواد حرکت کنه من برم پیشش یادم رفت بگم که کاری که پیدا شده بود تهران بود حداقل رفت برگشت دو روز وقت میبرد ازش اجازه هم گرفتم که قبل رفتن پیشش یه کمری هم سفت کنم رفتم حموم تر تمیز کردم اومدم بیرون دیدم ساعت نزدیکای پنچ عصر نگاه گوشی که کردم دیدم چندتا تماس از دست رفته دارم با یه پیام اول نگاه تماسا کردم که الاهی فداش بشم همش بهاره بود پیامو نگاه کردم دیدم عشقم نوشته که واسه ساعت هفت بلیط گرفته میرم حموم اگه زنگ زدی جواب ندادم نگران نشی لباسام پوشیدم اماده شدم ساعت شده بود شش بین شهری که من توش زندگی میکنم با شهر عشقم یه ساعتی فاصله هستش ماشین روشن کردم یه پیام نوشتم گلم راه افتادم حرکت کردم دل تو دلم نبود یعنی حداقل دو شب بهاره تو بغلمه یعنی مثله زن شوهر باهم میریم بیرون میگردیم باورم نمیشد با این فکرا بودم که تقریبا رسیدم زنگ زدم بهش گوشی برداشت گفتم عشقم رسیدم چیکارکنم گفت شام درست نکردم نیا تو بیرون شام بخوریم بعد شام میریم خونه همون جای همیشگی بیا سوارم کن رفتم واییی خدا دیدمش بازم بی اراده اشک از چشام سرارزیر شد الاهی قربونش بشم شده بود قرص ماه اومد سوار ماشین شد یه بوس کوچیک یه بغل کوچیک تو همون کوچه کردیم حرکت کردیم هگیشه عادت داشتم دستای خوشگلش بوس کنم بعدشم بذارم رو دنده دست خودمم بذارم روش موقیه حرکت بی اراده دستم زدم به پاهاش بعدشم دستم بوس کردم که کلی ناراحت شد گریه کرد که چرا اینکارو کردی خلاصه رفتیم رسیدم به یه رستوارن که چه عرض کنم به یه ساندویچی که غذا هم داشت خوبیش این بود که اولا از محله گلم فاصله داشت کسی اونجا عشقم نمیشناخت دومیشم که هم خلوت بود هم ساندوبچی یه خانم بود هر دوتامون کباب کوبیده سفارش دادیم همه لقمه های که من خوردم همش عشقم واسم گرفت گذاشت دهنم دقیقا همین کار من هم کردم بعد که تموم شد یه چرخی تو شهر زدیم یه مقدار خرت پرت گرفتیم تقریبا ساعت ده نیم رفتیم سمت خونه دیگه هیچ کدوممون طاقت نداشتیم همین که در خونه رو باز کرد محکم بغلش کردم کلید در اورد منم با پام در بستم محکم بغلش کرده بودم قربون صدقش میرفتم روش برگرندوند شروع کردم به خوردم شرین ترین لبای دنیا برگشت بهم گفت یه سورپرایز واست دارم به شرطی که بری اطاق خواب بیرون نیای خونشون دو خوابه بود من رفتم اطاق خواب گلم رفت تو اون یکی اطاق دراز کشیده بودم به شب فکر میکردم بعد بیست دقیقه اومد پشت اطاق خواب از بیرون گفت چشات ببند که بیام تو چشام بستم اومد تو بوی عطرش داشت دیونم میکرد گفت حالا باز کن خدایا چی میدیدم یه لباس تمام توری که شببه لونه زنبور بود تتنش بود یه سوتین شورت ست با رنگ مشکی که من عاشقش بودم زیرش خود نمایی میکرد با بدن که میلرزید نزدیکش شدم محکم بغلش کردم اروم اروم باهم به سمت تخت حرکت کردیم با تمام وجود میبوسیدمش انداختمش رو تخت خوابیدم روش قربون صدقه اندامش میرفتم لیسش میزدم دلم نمیود لختش کنم اخه خیلی بهش میومد از رو تور سینه هاش لمس میکردم که صداش دراومد هادی دلم وایت تنگ شده بود هادی فقط ماله منی هر دوتامون تو اوج شهوت بودیم با لبام باش میمکیدم زبون میکردم داخل دهنش که اونم با تمام وجود زبونم میمکید یواش یواش لباس توریش از تنش دراوردم از روی سوتین اون سینه های بلورینش میمکیدم نوک سینش بازی میکردم یکی دیگش با دستم میمالیدم گردن گوشش خیس شده بود از بس که لیسدمشون شلوار توریشم در اوردم از روی شورتش داشتم با کسش ور میمیرفتم شرتش که در اوردم خدا بازم چشمم به اون کس نازنینش خورد افتادم به جون کسش دا شتم اون ابی که از زور شهوت میومد میخوردم نفسش نامنظم بود سرم محکم به کسش فشار میداد بهم کمک کرد که لخت بشم موقع لخت شدن تمام بدنم با زبونش تحریک کرد از روی شورت داشت با کیرم حرف میزد الهی فدات بشم دلم واست تنگ شده میخوام بخورمت شورتم در اورد شروع به ساک زدن کرد چه ساکی تخمام با دستش گرفته بود با سر کیرم بازی میکرد دوم نیاوردم گفتم بیا حالت شش نه بشیم فکر کنم یه ساعتی داشتیم حال میکردیم که گفت بیا دیگه میخوام شروع کنی اومدم بالا بین پاهاش بودم خم شدن لباش بوس کردم سر کیرم به کسش مالیدم اروم اروم سرش کردم تو خدا چقدر تنگ بود دیواره کسش داشت به کیرم فشار میاورد کیرم داشت اون تو میسوخت یواش داشتم هم تلمبه میزدم هم بوسش میکردم هم سینش میمالیدم گلم بهم گفت که تندتر بکنم منم سرعتم زیادتر کردم حالت عوض کردیم اومد بالا کمرش گرفته بودم بهش کمک میکردم که بهتر بالا پایین بشه یه یه ساعتی به خاطر کمر سفت کردنم داشتم تلمبه میزدم عشقم دو سه باری ارضا شده بود تو حالت داگی بودیم که احساس کردم تمام وجودم داره از کیرم بیرون میزنه بهش گفتم گلم چی کارش بکنم که گفت بریز رو صورتم من همین که در اوردم برگشت با تمام قدرت ابی که دو ماه تو کمرم جمع شده بود پاشیدم رو صورت عشقم بهاره همه کسم رفت صورتش شست اومد لخت تو بغلم خوابید تا صبح داشتین همدیگرو بوس نوازش میکردیم دوستان خواهشن فحش ندین اگه میدین کاری به عشقم ناموسم نداشته باشین به خودم بدین نظر هم یادتون نره اگه دوست داشتید بگید که بقیش بنویسم ممنون که داستان طولانی منو خوندید بخدا کلش واقعی واقعی بود نوشته
0 views
Date: September 24, 2023