بهشت زیر پای مادران است

0 views
0%

سلام امیرم 19 سالمه و این خاطره برای سه سال پیشه زیاد چرت و پرت نمیگم و میرم سر اصل مطلب من دیوونه ی پای خانوما هستم از بچه گی هم توی فامیل یا اینور و اونور سعی میکردم پاهای خانومارو نگاه کنم و توی خونه خودمون هم وقتی بچه تر بودم همیشه شب ک همه میخوابیدن میرفتم زیر پاهای مادرم و اروم اون پاهای ناز و خوشگل رو بو میکردم مادرم معلم بود و همیشه مدرسه بود و چون از صبح پاهاش توی کفش بود ی بوی دوست داشتنی خوبی داشت مامانم همیشه محرم راز های من بود و من هروقت هرمشکلی و رازی داشتم باهاش در میون میزاشتم چند باری ب سرم زد ک برم و بهش بگم ک عاشق پاهاشم ولی نتونستم غرورم رو زیر پام بزارم گذشت و من ی شب که خیلی ب پاهای مادرم نیاز داشتم و طبق عادت هرشبم منتظر بودم ک مادرم بخوابه تا منم برم و کارم رو شروع کنم ولی از شانس بد من چون فرداش امتحان میخواست بگیره تا دیر وقت بیدار بود و نمیخوابید من یکم ب خودم پیچیدم و دلم رو صابون میزدم ک الان دیگه مامان کارش تموم میشه و میخوابه و حتما امشب خوابش سنگین خواهد بود هرچی صبر کردم دیدم از خواب خبری نیست و منم دیگه داشتم عقلم رو از دست میدادم هی از توی اتاق خودم ک دقیقا جایی قرار داشتم ک میتونستم ب پاهای خوشگل و خوش تراش مامانم نگاه کنم و هی حسرت پاهاش رو میخوردم ساعت تقریبا 3 شب بود ک زدم ب سیم اخر یه نقشه ی توپ کشیدم برای رسیدن ب پاهای مادرم وارد اتاق شدم و خیلی زود کنار صندلی کار مامانم نشستم سرم رو گذاشتم روی پاش و حواسش رو ب خودم جلب کردم قبل از اینکه اجازه بدم ک مادرم حرفی بزنه گفتم مامان ی خوابی دیدم ک باید برات تعریف کنم مامانم فک کرد ک ی خواب ترسناکی چیزی دیدم و با بی اتنایی بهم گفتش ک اشکالی نداره بیا اینجا پیش منو بابات بخواب منم ک کلی نقشه چیده بودم و نمیخواستم این فرصت رو از دست بدم اصرار کردم ک باید برات تعریف کنم و الا و بلا باید بریم توی اتاق من ک فقط خودمون دوتا باشیم با هزار زحمت راضی ش کردم و رفتیم توی اتاق من و شروع کردم ب تعریف کردن خوابم پدر بزرگم یعنی پدر مادرم فوت کرده پدر بزرگ توی ی جای سر سبز بود و اومد ی دستی روی سرم کشید گفت من برای تو فقط یک نصیحت دارم همیشه پای مادرت رو ببوس و پاهاش رو روی صورتت بزار من این خوابی ک الکی از خودم ساخته بودم رو براش تعریف کردم و مامانم خیلی متعجب و باچشمای درشت داشت بهم نگاه میکرد با تعجب ازم پرسید خوب الان میخوای چیکار کنیم منم خیلی پررو بهش گفتم به نصیحت پدر بزرگم گوش میکنم و پاش رو برداشتم گذاشتم جلو صورتم اولش ی لحظه مخالفت کرد ولی بعدش ک تاکید کردم نصیحت پدربزرگمه و این چیزا دلش نرم شد و گذاشت کارم رو انجام بدم پاهاش سفید و خوشگل مامانم جلوی صورتم بود و این برام عادی بود ولی چیزی ک منو ارضا میکرد این بود ک مامانم بیداره و به خواست خودش دارم این کارو انجام میدم باورم نمیشد برام ی ارزو بود ولی حالا ارزوم برآورده شده بود یکم کف پاهاش رو بو کردم ولی خیلی سریع برای اینکه شک نکنه کف پاهاش رو بوس کردم دیگه توی حال خودم نبودم پشت سر هم ب کف پاهای مادرم بوسه میزدم و اون هم لذت میبرد اروم اروم روی پاش رو میبوسیدم و ب انگشتای ناز مامانم لب هامو میچسبوندم بعد از حدود یک ربع ک پاهاش رو بوسیدم مامانم منو از روی پاهاش بلند کرد و پیشونیم رو بوسید و ازم تشکر کرد و سریع از اتاقم رفت من دیگه همیشه میرفتم سراغ پاهای مامانم ولی فقط وقت هایی ک خودمون بودیم موقع هایی ک تلویزیون میبینه یهو میپرم روی پاهاش و پاهاش رو میبوسم و چند باری هم انگشتاش رو توی دهنم کردم ولی دیگه عادت کرده و خودش هم لذت میبره حتی بعضی وقتها خودم میرم براش لاک های مورد علاقه م رو ورمیدارم و ب انگشتاش میزنم و بعدش همه ی پاشو بوسه بارون میکنم و واقعا پاهاش خوش فرم و خوشگل مامانم رو میپرستم بهترین مامان دنیاست نوشته

Date: April 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *