تباهی ۱

0 views
0%

این داستان بر مبنای واقعیت نوشته شده تحریک جنسی نداره پس اگه دوست ندارید مطالعه نکنید لب های قرمزمو به حالت غنچه در آوردم و فاصلمو باهاش کمتر کردم يادمه يه زمان حالت تهوع میگرفتم از این کارا اما حالا چشمهای مشکیش قرمز خون شده بود و نگاهش به لباس یقه بازم بود دستمو روی صورت ته ریش دارش کشیدم و فکر کردم چقدر متنفرم از ته ریشش دستهاي کثیفش دور کمرم حلقه شد و زمزمه کرد هنوزم میخوامت مینا پوزخندمو پنهون کردم و عشوه ی مسخره ای اومدم منم میخوامت خیلی زیاد لمس لب های تهوع آورش حالمو بد کرد لحظه به لحظه فشار لبهاش بیشتر شد و تنگی نفسه من زیادتر لب هاش به سمت گوش و گردنم رفت و من فکر کردم چرا لذت نداره فقط زجره گردنم که مکیده شد دندون فشردم مهسای احمق کجاست نکنه نياد اگه نياد بوسه هاش بیشتر شد وزبونش روی گردنم فشرده شد دستش به سمت زیپ پيراهنم رفت و من تو دلم فریاد زدم لعنتی بیا ديگه داره واقعا بدنمو به دست مياره و صدایی تو ذهنم اومد اون يه بار ديگه هم اینکار رو کرده لباسمو تا کمرم پایین کشید و لبش به سمت قفسه ی سینم رفت همزمان دستش واژنمو لمس کرد خودمو منقبض کردم با کشیده شدن بند سوتینم صدای باز شدن در اومد آرامش به رگهام تزریق شد و صورت مات و مبهوت کیوان رو دیدم از رو خودم کنارش زدم و جیغ و گریه مهسا بلند شد اشغال عوضی چطور تونستي به من خیانت کنی چطور تونستي بی لیاقت با خشم نگاهم کرد و من لبخند زدم مهسا جون مگه نمیدونستی کیوان چندین ساله عاشقمه صدای هیس محکم کیوان با حمله کردن مهسا به طرفم یکی شد و اگه کیوان نمیگرفتش معلوم نبود چی ميشه مهسا به شدت دست و پا ميزد و کیوان و خودش رو ميزد مانتوم و پوشیدم و خارج شدم این اولین ضربه کیوان فعلا زنت و پولاش رو از دست دادی اما بازی به اینجا ختم نميشه همه چیزت رو از دست میدی به هر قیمتی 3 3 هفت ماه قبل امیرعلی چشماتو ببند مینا بی حوصله به چشمام چرخی دادم منکه ميدونم میخوای چشم ببندم و تو اون حلقه ی ازدواج کوفتی رو که این همه در حسرتشم بهم بدی صدای قهقه اش باعث شد چند نفر تو کافی شاپ به ما نگاه کنن بی خیال خندیدم آخ من به فداي خنده هات آقامون بده من اون حلقه رو امیرعلی هیچ چيزيت مثه آدمها نیست مثلا خواستم سورپرايز شی هیجان زده گفتم مهم اينه خانومت میشم بعد هفت ماه چی مهم تر از این خندید بفرمایید با لبخند و عشق زل زدم به حلقه کاش خونه بودیم و من محکم اون لباش رو میبوسیدم حلقه رو بدستم نشوند و زمزمه کردم مامانم با مامانت حرف زد خدا بخواد آخر هفته يه محرمیت میخونیم تا شش ماه ديگه که بابام از بندر بیاد عروسی رو راه بندازيم نميدونم قیافم از ذوق چه شکلی شده بود که شلیک خندش بلند شد با بوسه ی نرم بابا رو سرم خجالت زده نگام رو به زمین دوختم امیرعلی دستمو گرفت و زمزمه کرد حالا محرمم شدی با خياله راحت دستت رو میگیرم چپ چپ نگاش کردم والا شما همه جای منو دستت گرفتی قبله محرمیت ديگه اين حرفت چی بود خندید حالا باخیاله راحت لبخند زدم بریم پیتزا بخوریم نه خانومم میریم خونه ی من شما شام میپزی و بعد از خجالت هم در ميايم 3 3 حال ستاره مهسا ميخواد جدا شه _امیدوارم پشيمون نشه این کیوان خیلی موذیه میترسم بازیش بده _فکر نمیکنم با اون پیامهایی که تو دادی و اون صحنه ای که دید رو به ستاره گفتم باباش چی شد ستاره تو مطمئني داری با خودت چیکار میکنی _ستاره به باباش گفتی ستاره باباش معمولا هر چند وقت یکبار خیلی بهش فشار بياره سینگلی مياد دنباله ج نده ولی تورو میشناسه ميدونه پسرش عاشقت بوده و هست شونه انداختم بالا تو بکشش تو خونه نگران اینکارا نباش ستاره خدا آخر و عاقبتت رو بخیر کنه لبخند زدم آخر و عاقبت من بخیر ميشه زمانی که کیوان از زندگی سیر شه 3 3 گذشته بغض کرده روم رو ازش گرفتم تی شرتش رو پوشید و نشست کنارم خودمو جمع کردم موهامو ناز کرد زدم زیر گریه چشم فشرد منکه عذرخواهی کردم دسته خودم نبود با صدای گرفته جیغ زدم دوساله باهم دوستیم تونستي جلو خودت رو بگیری بیشتر از حد و مرزش نری همین امشب محرمیت یادت اومد دسته خودت نباشه ميدوني مامانم بفهمه قبله ازدواج رابطه داشتیم اونم کامل منو چیکار میکنه _نمیفهمه ميخواد از کجا بفهمه اداش رو در آورم نمیفهمه ميخواد از کجا بفهمه منو کشید تو بغلش شیش ماه ديگه زنم میشی در ضمن الانش هم حلال بودی باز اشکام ریخت با لبش اشکم رو پاک کرد محکم بغلش کردم حرکات لبش رو گردنم سستم کرد با ضربه ای کوچک روی کاناپه پهن شدم و جسمش رو روی خودم حس کردم ضرباتش توی واژنم درد نداشت حس خوشایند بود و من عاشقه این زمان بودم که بخاطر من ضربان قلبش رو هزار ميرفت 3 3 حال صدای ستاره توی گوشم زنگ زد تا يه ساعت ديگه مياد یادت باشه هر چی شد پای خودت گردنه من نيفته اما يه نصیحت کیوان بخاطر طلاق و مهسا عصبيه با اینکارت روانی ميشه عواقب داره کارت صدای باز شدن در اومد نفسم حبس شد پشتم بهش بود که صداش اومد برگرد ببینم خوشگله آخ اگه میفهمید این خوشگله کیه موهای کوتاهمو تو دستش گرفت و زبونش رو پشت گردنم کشید نفسم رو فوت کردم و برگشتم سمتش با ديدنم خشک شد در آن واحد رنگش مثه گچ شد حق داشت يه زمانی به من ميگفت عروسم حالا فرصت عکس العمل رو ندادم و محکم لبمو فشرد به لب هاش بازم اون حالت تهوع دست داد بهم میدونستم ميخواد مقاومت کنه پس آلتش رو میان دستم گرفتم و نذاشتم فاصله بگيره کمی طول کشید اما بالاخره تحریک شد و همراهی کرد نفس هاش ميون پاهام حس شد و من از ته قلب آرزوی مرگ کردم نميدونم چند دقیقه و چند ثانیه گذشت و حس جریان آبش روی پاهام منو از این جهنم نجات داد خودمو و فورا کشیدم کنار _مینا به سمت حموم دویدم بعدا حرف ميزنيم با باز شدن دوش گریه هام شروع شد پایان قسمت اول سلام دوستان عزیزم بابت داستان قبل بسیار خوشحال شدم از نظرهاي خوبتون خواستم برای ازبين بردن ابهامات چند نکته بگم _من به واسطه ی شغلم کیس هايي دارم که داستان هاشون رو براتون مینویسم قضاوت شخصیت ها به پای خودتون هست با داستان قبل چند نفر گفتن داستان با ابهام تموم شد خواستم توضیح بدم که من فقط يه روانپزشک هستم و اونا چند مدتی به من مراجعه میکنن و من از آخر و عاقبت بچه ها خبر ندارم اگه بدونم توی داستان حتما ذکر میکنم اگه تو این محیط مینویسم چون ميشه بدون پرده هر حرفی رو زد پس تحریک جنسی نداره در اخرهم هر سخنی که از شما شنیده ميشه نماینده شخصیت شماست پس توهین نکنید نوشته شنل آبی

Date: May 20, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *