من امروز میخوام ماجرای اولین سکس خود را بنویسم.فکر کنم آخرین سکس منم باشه.من توی اینترنت با
پسری آشنا شدم به نام شاهرخ. پسر خوبی بود. البته هنوزم هست. یه مدتی با هم چت کردیم تا اینکه بعد از مدتی
دیدیم که انگار به هم علاقه مند شدیم. البته من شاهرخ را نمیدونم ولی خودم بدجوری اسیرش شدم. یعنی حاضر
بودم به من بگه برام بمیر. واقعآ میمردم. خوب گذشته از اینها شاهرخ اولین کسی بود که من واقعآ دوسش داشتم
یعنی اولین جنس مخالفی بود که خیلی میخواستمش. تا حالا با هیچ پسری رابطه نداشتم. حتی اندازه یه بوسه
خشک و خالی. خلاصه ما اولین قرارمونو گذاشتیم اونم کجا تو مطب دندان پزشکی تو اهواز. من رفته بودم
دندونمو جراحی کنم اونجا بود که دیدمش. خلاصه بعد از کلی حرفهای مسخره و چون خیلی هول شده بودم یه
کم هم کم آورده بودم زود خداحافظی کردیم و به یک بوسه رضایت دادیم. باور کنید اصلآ نمیدونستم که چی
باید بهش بگم چون اصلآ بلد نبودم. ولی تا فردا شبش جای بوسش میسوخت. داغه داغ شده بودم. بعد از حدود دو
هفته یا بیشتر من اونو دوباره دیدم. اومده بود آبادان تا منو ببینه.خوب روز اول با هم قرار گذاشتیم و رفتیم
خرمشهر خیلی به من خوش گذشت ولی شاهرخ همش میگفت بریم خونه داداشم. منم خیلی رودربایستی داشتم
به خاطر همین قبول نکردم خلاصه با اصرار شاهرخ ما رفتیم. الحق که زن داداشه خوبی داشت. ازمون
پذیرایی کرد.اون روز هم کلی حرفهای قشنگ زدیم وکلی با زن داداشش حال کردم چون دختر خوبی
بود.
ساعت نزدیکیهای ۱۲ بود که من زحمت را کم کردم. و رفتم خونه ولی کاش پیشش میموندم چون اصلآ
حالم خوش نبود. همش تو فکرش بودم. خلاصه قرار بود فردا هم برم خونه داداشش. ساعت ۹ صبح رفتم سر
خیابون منتظرم بود. سلام کردیم و راه افتادیم که بریم خونه داداشش. باور کنید از چشماش شیطنت میبارید ولی
من به روی خودم نیاوردم. گفتم شاهرخ ممکنه فقط یه بوسم کنه چون جلوی زن داداشش هیچ کاری نمیکنه
یعنی روش نمیشه که بخواهد کاری بکنه. راستش اگه میخواست کاری هم بکنه من بلد نبودم. گاهی اوقات یه
فیلمهایی دیده بودم و یه داستانهایی خونده بودم اما نمیدونم چرا وقتی تو موقعیتش قرار گرفته بودم چرا این قدر
خنگ شده بودم ولی من از اولشم از سکس خوشم نمیآمد. ولی دوست داشتم تجربه کنم.ولی هیچ وقت عاشق
هیچ کس نبودم یا حداقل کسی را تا این اندازه دوست نداشتم.خلاصه وقتی رفتیم زن داداشش خواب بود . من و
شاهرخ هم نشستیم فقط حرف زدن به قول شما سکسی ها (کس شعر گفتن) البته از شاهرخ به خاطر زدن این
حرف معذرت میخوام ولی اینو گفتم تا شما بدونید …
خلاصه یک ساعت بعد زن داداشش از خواب بیدار شد و بعد از چند دقیقه رفت اماده شد و رفت بیرون.
راستشو بخواهید دیگه داشتم از ترس میمردم قلبم داشت از گلوم میزد بیرون. من به خاطر مشکل
کم خونی زیاد تو هیجان قرار نمیگیرم چون اکسیزن خونم پایین مییاد و حالم بد میشه و نفسم سخت بیرون مییاد.
خلاصه تا زن داداشه شاهرخ رفت بیرون شاهرخ شروع کرد به بوسه گرفتن.
اینم بگم که من اصلآ از خوردن زبان و لب بیزار بودم و کلآ از این کار بدم میومد. ولی شاهرخ اصلآ
اجازه نمیداد من حرف بزنم هر چی هم دنبال نخود سیاه میفرستادمش فوری برمیگشت. خلاصه دیدم دیگه
خیلی نفسم سخت شده با هم رفتیم تو باغ.یه کم را ه رفتیم تا من حالم سر جاش بیاد. خلاصه اینکه دوباره
برگشتیم تو خونه و شاهرخ داشت مدام التماس میکرد که بزارم هر کاری میخواهد انجام بده. راستشو بگم یه کم
سست شدم ولی من تا حالا اصلآ حتی دست یه پسرو هم نگرفته بودم وای به حال سکس. فکرشم دیوونه ام
میکرد. تازه من دختر بودم تا حالا هم هیچ وقت سکس نداشتم. یه کم بعد سرشو گذاشت رو پاهام مدام اصرار
داشت که من روسریمو در بیارم ولی من در نیاوردم چون اصلآ روم نمیشد. خلاصه هر چند وقت یک بار منو
میخوابوند و مدام ازم بوسه میگرفت خیلی دلم میخواست تمام بدنشو غرف بوسه کنم ولی نمیدونم چرا اینقدر
خجالت کشیدم. خلاصه کاری که نباید میشد شد و اون دستشو کرد تو سوتین من بدنم داغ بود داشتم سست میشدم
ولی خیلی تحمل کردم.داشت با سینه هام بازی میکرد. گفت اجازه بده بخورم ولی من راضی نشدم خلاصه اون
روی من غلبه کرد و سینه های من را خورد میدونید زیاد لذت نداشت چون اون هر کاری میکرد من حشری
نمیشدم چون پریود بودم و معمولآ خانمها تو این وقتها زیاد حال نمیکنن ولی بدنم میلرزید مخصوصآ دوبار
دستشو گذاشت روی پاهام دیگه داشتم دیوونه میشدم میدونستم که اگه سست بشم هر چیزی ممکنه
.اون دستمو گذاشت رو آلتش یا به قول شما کیرش چون از لفظ دومیش خوشم نمیاد البته از روی شلوار خیلی دلم
میخواست باهاش همکاری بکنم ولی نمیدونم چرا امتناع میکردم.خلاصه هر دفعه که سینه هامو میخورد من
مدام حالم بهم میریخت سرد میشدم گرم میشدم.بعد اون خیلی زود کیرشو در آورد داد دستم هنوز درست لمسش
نکرده بودم که آبش در اومد معلوم بود مدت هاست که سکس نداشته چون زود آبش در اومد منم با گفتن
شاهرخ آبت در اومد به قضیه خاتمه دادم به نظر میامد خیلی ناراحت شده که آبش ریخته تو دستم منم از
اونجایی که آدم وسواسی هستم زود دستامو شستم و برگشتم دیدم ای بابا تمام دکمه هام بازه دکمه هامو بستم. و
اومد منو بغل کرد.بعدش خیلی ضعف کردم یه چای با قند خوردم وزود خداحافظی کردم و اونم منو رسوند تا
سر خیابون و رفت.میدونید وقتی آبش اومد فهمیدم که انگار ارضا شده ولی من لذت خیلی کمی را چشیدم چون
پریود بودم و نتونستم ارضا بشم.راستی روم هم نشد که بهش بگم باید بعد از ارضا شدن آبشو کاملآ خالی کنه
چون ممکنه مریض بشه. روم نشد بهش بگم چون به نظر میآمد که به خاطر کارش خیلی شرمنده شده ولی
میخوام بدونه که اگه بلد بودم که باید چکار کنم کاری میکردم که از سکسش لذت ببره. اینو واقعآ گفتم.وقتی
رسیدم خونه خیلی گریه کردم مامانم فکر اتفاقی برام افتاده.اخه اصلآ باورم نمیشد که این من باشم که این
کارها را بکنم ولی من از سکس وحشیانه متنفرم اصلآ دوست ندارم ساک بزنم یا لب کسی را بخورم. به نظر
من یه سکس لا پایی رمانتیک خیلی بهتر از یه سکس وحشیانه است .
-
4
کوس کیدنکیر
۱۲۳۴۵