تلخ اما فراموش شدنی

0 views
0%

خونه رو کاملاً تمیز کرده بودم تختم مرتب تر از همیشه بود شمع های خوشبوکننده ای که تمام محیط خونه ی کوچیکمو معطر کرده بودن سعی می کردن ارومم کنن روی کاناپه روبه روی تلویزیون نشستم و به صفحه ی تیره روبه روم خیره شدم سیگاری نبودم اما توی اون لحظات ارامشی که توی چشمای غرق در دود ی سیگاری به ارومی لم داده رو خیلی نیاز داشتم حاضر بودم هرکار که لازمه رو بکنم که اینده برام تضمین بشه اصلاً برام نبود مهم نبود چه کاری فقط بدونم توی نیم ساعت اینده همه چی بر وقف مرادمونه خیلی دوستش داشتم و این بیشتر از همه اذیتم می کرد می تونستم ببینم که از رابطمون راضی نیست معلوم بود که توی رابطمون لذت کافی رو نمی بره و فقط داره ادای راضی بودنو در میاره ولی خُب اونم ادمه دیگه نباید که به جرم عاشقی یکی از بهترین لذت های دُنیَویشو حروم کنه به روم نمی اورد که من اونجور که باید باشم نیستم اما خودم راحت می تونستم بفهمم اخه قبل از یگانه هم تجرشو داشتم یا اونا منو ول کردن یا من کنار کشیدم و محدودشون نکردم ولی یگانه با همه فرق داشت به هم گره خورده بودیم نمی تونستم ازش جداشم اما فتیش لعنتیم همیشه کاری میکرد که با هم تنها بشیم تا بقیه به ناچار از مثلثمون جداشن و قوی تر از این حرفا هم بود که بشه ازش دل کند روانشناس کتاب مدیتیشن دوره های مختلف درمانی و هیچ کدوم افاقه نکرد و ته همه ی این تلاشا بازم من می موندم و گرایشی که هیچ کس جز ی مشت جنده بهش تن نمی دادن ولی من دوست داشتم توی رابطه وجودمو از عشق پر کنم نه اینکه با هرکس و هر چیزی فقط خودمو خالی اما مشکل از منه منی که اسم مرّد رو یدک می کشم و باید تکیه گاه عشقم باشم جوری از شریکش لذت می بره که حتی خودشم راضی نیست چه برسه به عشقش اخه زنیکه با اقتدار و مردونگی کامل میشه چطور می تونه اجازه بده اقتدار مردش زیر پاهاش له بشه اگرهم به این کار تن بده دیگه گرمی رو پشت سرش حس نمی کنه که بخواد بهش دل خوش کنه و مجبوره جای دیگه ای دنبالش بگرده زندگی که مرد توش جای خودش نباشه مثل ی باطری بدون قطب مثبت میمونه که هیچوقت نمی تونه خوشبختی رو به جریان بندازه اَه ه ه اخه من چه گناهی کردم که این مشکلو دارم تلاشمم کردم ولی نشده خوب الان همه از گی ها و لزبین ها و کلی گرایش دیگه دفاع می کنن اما کسی که فتیش داره از دید مردم بی اهمیته ولی خوب این به بعضی از ماها هم بر می گرده که علاقه به تحقیر شدن دارن ولی یکی مثل من که فقط به پا خیلی بیشتر از اعضای دیگه بدن اهمیت میده چرا باید با همون خط کش سنجیده بشه اگه فتیش پا هم توی جامعه کمی بیشتر جاافتاده بود منم می تونستم راحت توی اولین سکسمون به یگانه بگم و بدون اینکه قضاوت بدی صورت بگیره از با هم بودن لذت ببریم ولی توی جامعه ما نه اینکه جانیفتاده بلعکساز دسد همه مردم به شدتم عمل زشتیه و کسایی که فتیش دارن مریض و خونده میشن ولی من خودمو بیمار نمی دونم و فقط به خاطر چیزایی که دیدم و شنیدم سعی دارم به خودم لباس سیاه عادی بودن بپوشونم که هم خودم از قضاوتا درامان باشم هم به راحتی بتونم همرو قضاوت کنم توی سکسای قبلی که داشتم به هیچ وجه نمی تونستم به چیزی که میخوام برسم همیشه خودمو توی قفس عجیب بودن زندانی میکردم و فقط سعی در راضی نگه داشتن شریکم داشتم ولی با از خودگذشتگی که نمیشه جنس مخالفو ارضا کرد باید قطب مثبت و منفی با هم باشن تا بشه نور عشقو دید اگه یگانه هم مثل من باشه یا بتونه باهام کنار بیاد شاید باطری عجیبی بشیم ولی بهترین باطری دنیا میشیم اما اگه خوشش نیاد و مثل بقیه به ی مرد کامل نیاز داشته باشه امروز باید بهش همه چیزو بگم مرگ ی بار شیونم ی بار صفحی گوشیم بهم می فهموند که کمی دیر کرده هر ثانیه که بیشتر به اتفاقات و نقشه های توی سرم فکر می کردم عصبی تر میشدم بازم هوس سیگار کرده بودم توی فکرم در حال ترسیم دنیای بی نقصی بودم که قراره بعد از گفتن حرفم و راضی شدن یگانه داشته باشیم همچنان توی فانتزی هام غرق بودم که صدای زنگ نجاتم داد و به تمام فکر و خیالام لباس واقعیت پوشوند دهنم خشک شده بود عرق پیشونی و ادرنالین تنها همراهام توی اون لحظات بودن به سمت در رفتم درو باز کردم و بازم تمام مشکلاتم با دیدن زیباترین چهره ی دنیا فراموش شد احوالپرسی که اصلا توی اون موقعیت تحملشو نداشتم اومد داخل و با دیدن خونه گفت اوه اوه این همون خونست از این کارام بلدی پس بعد از حرفش مقنعشو دراورد و زل زد به چشام نزدیک تر اومد و طعم لباشو بهم چشوند خوش مزه تر از همیشه لحظاتی که با اون بودم اصلا برام مهم نبود که من کیم و اون کیه ولی با دیدن پاهاش همه چیز بهم می خورد حس بوسیدن و بوییدن اون پاهای خوش تراش و گوشتی با انگشت های متوازنی که انگار خدا برای خلقشون سال ها وقت گذاشته برام مثل رویا بود رویایی که یا محقق می شد یا حداقل یگانه رو از قفسی که عشقش براش ساخته ازاد میکرد درحالی که یگانه داشت حموم میکرد بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدم که دیگه وقتشه ساعت لعنتی جلو نمی رفت انگار که اونم ایستاده بود تا ببینه سرنوشت من چی میشه و وقتی که یگانه رو باز جلوی خودم دیدم وای همه چیز ایستاد خدا هم مبهوت مونده بود از این همه زیبایی ولی من برعکس خدا فقط به پاهای مخلوقش خیره بودم هیچ وقت ی رویا رو اینقد به خودم نزدیک ندیده بودم با تعجب ازم پرسید اینقد زشت شدم چرا نگام نمی کنی به هوش اومدم و اون لحظه به نظرم مناسب ترین لحظه اومد گفتم خیلی خوشکل شدی خانومی تو فکر بودم یگانه میگم میشه ی لحظه بیا بشینی پیشم ی کار خیلی مهم دارم با شیطنت پرسید با لباس یا بی لباس گفتم نه فقط ی خورده حرف دارم باهات کمی جا خورد و ناراحت شد می دونستم به چی فک می کنه ولی دیگه تظاهر بسه کنارم نشت سرشو انداخت پایین و با انگشتاش بازی می کرد در اغوش گرفتمش و به سرش بوسه ای زدم و گفتم یگانه ی حرف خیلی مهم و باید بهت بگم حرفی که باید خیلی وقت پیشا بهت می گفتم چند پرید وسط حرفم و گفت می دونم امیر خیلی وقته که حس کردم و دارم سعیمو میکنم که بتونم شریک بهتری باشم خیلی نه نه یگانه صبر کن اینجوریا نیست بزار حرفمو بزنم فقط یکم مقدمه چینی لازمه نگاهشو بهم دوخت و متعجب حرفامو دنبال می کرد یگانه من عاشقتم دیوونه وار عاشقتم اصلا به خاطر عشقم به تو دارم تلاش می کنم به ی نقطه مشترک برسیم خداروشکر که فهمیدی توی رابطمون ی چیزی کمه و این به خاطر تو نیست مشکل از منه البته اگه بشه اسمشو بزاریم مشکل پرید بهم و با عصبانیت گفت کدوم مشکل امیر چرا حرف مفت میزنی خداروشکر باهات زیاد خوابیدم اینارو تحویل یکی بده که نشناستت تو از داداش منم سالم تری چرا الکی بهونه میاری صدامو بردم بالا و با کلافگی جواب دادم اَه ه ه چرا همش زر خودتو میزنی گوش کن دیگه اَه ببین گند زدی به لحظه ی احساسیم دوروزه دارم خودمو جر میدم بتونم این حرفارو بهت بزنم بعد قشنگ ریدی بهشون حالت چهرش عوض شد و با پوزخندی گفت باشه دیگه چرا عصبی میشی حالا بگو ببین یگانه چجوری بهت بگم من از با تو بودن لذت میبرم حتی خیلی بیشتر از چیزی که فکر کنی ولی چجوری بگم توی سکس از ی قسمت بدنت بیشتر از بقیه لذت میبرم بازم پوزخندی زد و گفت نه بابا واقعا اخه قبلن فک می کردم واسه اینکه گوشم یکم تنگه به کسم رو میزنی بیشتر و بیشتر داشتم از چیزی که تو فکرم بود دور می شدم و ایندفعه با جدیت تمام گفتم ببین یگانه ی لحظه زر نزن من نه عاشق کستم نه عاشق ممه هات لباتو دوس دارم ها ولی خیلی با ساک حال نمی کنم من من فتیش پا دارم خیلی وقت پیشا باید بهت می گفتم ولی نمیشده من عاشق پاهاتم پاهای نازت با اون انگشتی کوچولوت عاشق اینم که زیرشون باشم و تمام هوایی که وارد بدنم میشه از فیلتر پاهای زیبات ردشه دوس دارم وقتی که انگشتات توی دهنمن ارضا بشم دوس می خواستم ادامه بدم ولی بُهتی که توی چشای یگانه بود زبونمو قفل کرد سکوت لعنتی خونه اروم بهم می گفت که تمومه اینم از این توی دلم مطمئن بودم که بدون هیچ حرفی پامیشه و میره مثل بقیه که دنبال ی مرد می گشتن اما درکمال تعجب یگانه بعد از تنگ کردن چشماش و کمی تامل پرسید یعنی چی چیکار باید بکنیم روی ابرا بودم قلبم داشت سینمو جر می داد وقتی خودمو زیر اون پاها تصور می کردم بی نیاز ترین ادم دنیارو میدیدم اروم خوابیدم روی زمین و از پایین یگانه رو می دیدم بهترین صحنه ی زندگیمو دیدم یگانه داشت حرفم می زد اما من چیزی نمی شنیدم و فقط می گفتم پاهاتو بزار رو صورتم کامل بزار روی صورتم هیچ درکی از زمان و مکان نداشتم و فقط توی فکر پاهای بودم که جلوی نور توی چشمم رو گرفته بودن و قرار بود لذت بخش ترین دم و باز دم زندگیمو برام رقم بزنن پاهاش رو گذاشت روی صورتم و قبل اینکه بتونم برای بار دوم از پاهاش بوی زندگی رو استشمام کنم بلند شد و نگاه سردی بهم کرد شمع ها سوخته بودن اما هنوز بدی خوبی توی خونه پیچیده بود تلوزیون سیاه تر از همیشه بود و دونفر که با هم از همیشه تنهاتر بودن نوشته

Date: August 21, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *