جرم ۲

0 views
0%

قسمت قبل سلام سلام ماشین میخای چیکار میخام با دوستام برم بیرون بابات گفته بهت ندم ولی یه چیزی رو میدونی تو اصلا شبیه بابات نیستی یعنی چی هیچی بیا سوئیچ ماشینو گرفتم از دستش دزدگیرشو زدم صدای باز شدن قفل پژو پارس سفیدی که جلوی در بود به گوشم رسید فقط با یه لبخند از عموم تشکر کردم تلفن روی میزش رو برداشت و همینجور که شماره میگرفت گفت شب قبل از این که برم بیاری ماشینو دم در رسیده بودم گفتم باشه و رفتم سمت ماشین ساعت داخل ماشین ۱۱ ۲۰ رو نشون میداد راه افتادم چراغ پشت چراغ ترمز پشت ترمز مراقب بودم توجه افسرای سر چهار راهو جلب نکنم میشه گفت زور میزدم مثل آدم رانندگی کنم چشمم به یه موبایل فروشی افتاد وایسادم و یه کابل واسه گوشیم گرفتم نشستم تو ماشین و گوشیمو وصل کردم بعضی آهنگا انگار با باند ماشین با کیفیت تر پخش میشه صبح و ظهر و شب من و یه رول تو پارکینگ پارک ماشینو گذاشتم ساعت ۱۱ ۴۲ بهش زنگ زدم الو سلام سلام خوبی خوبم کجایی کتابخونه رو بلدی آره کنار کتاب خونه منتظرم استرس و هیجان و گرمیه هوا آروم راه میرفتم تا عرق نکنم ولی پارک هواش با خیابون فرق داشت انگار یه شهر دیگه بود لباسای ورزشی اکثرا تنگ آدمایی که مثلا واسه کم کردن وزن دور پارک می دوییدن ولی با دقت کردن روی چشما راحت میشد فهمید ذهنشون درگیر چیه تلوزیون و سریالاش کجا لباسای تنگ و دامنای کوتاه اینجا کجا ناله های عاشقونه توی لاین و فیسبوک کجا لاس زدنای اینجا کجا نزدیک کتاب خونه بودم میدون سنگی رو دور زدم مثل همیشه چند نفر پارکور باز یه طرف و چند نفر با تیپ بگ یه طرف شبنمو نمیدیدم زنگ زدم بهش کجایی بیا پشت کتابخونه سرعت قدمامو بیشتر کردم پشت کتابخونه توی سایه شبنمو دیدم که کنار یه دختر و پسر وایساده نزدیکش نرفتم منتظر موندم وقتی منو دید با اون دختر و پسر خداحافظی کرد و اومد سمتم دست دادیم سعی میکردم عادی باشم خودمو مشتاق نشون ندم خوبی آره اومدی همینو بپرسی نه روی چشمام کنترل نداشتم مثل دیروز آرایش زیاد ولی به جای کوله مدرسه کیف گردنیه سفید برعکس رنگ تیره ی مانتوش شالش محکم نبود بیشتر سر و موهای مشکیش بیرون بود کجایی ها میگم چرا حرف نمیزنی چی بگم من گشنمه صبونه نخوردم راه میوفتی یا نه کجا بریم بریم حرم چیی بریم یه چیزی بخوریم گاگول خندید و راه افتاد وقتی یکم فاصله گرفت دنبالش راه افتادم نه اینکه بترسم کسی گیر بده داشتم به باسنش نگاه میکردم دست خودم نبود یه نگاه به ساعت گوشی خودمو رسوندم کنارش بند کیفشو از شونه چپش برداشت و گذاشت روی شونه راستش خودمو بهش نزدیکتر کردم دست راستمو گرفت همون لحظه متوجه حسی تقریبا همراه با درد توی شلوارم شدم ولی چیز زیادی از زیر شلوار لی معلوم نمیشه اون فقط راه میرفت باهام انگار براش مهم نبود کجا میره میخاستم باهاش حرف بزنم ولی کلمه ها فرار میکردن انگار دنبال یه جمله بودم هر چند لحظه سعی میکردیم انگستامونو تکون بدیم داشت دستامون عرق میکرد به صورتش نگاه میکردم حسی توی حالت چهرش نمیدیدم شایدم نمی فهمیدم نزدیک پارکینگ بودیم دختر پسری که باهاش بودنو دیدم نشستن روی نیمکت دست پسره دور دختره حلقه شده بود رسیدیم به پارکینگ گفت کجا میریم گفتم سوار شو و دزدگیر ماشینو زدم تو که ماشین نداشتی جور کردم دیگه پس بریم یه جای خوب بلدم سوار شدیم و گفت برو دروازه قوچان مسیر طولانی بود تقریبا اون موقع روز و ترافیک دیشب کلی به سیگار کشیدنم خندیده بود اینبار از طرز رانندگیم عصبی شده بود وقتی به ماشین جلویی چفت میکردم جیغ میکشید توی خیابون فردوسی تقریبا شلوغ بود یه دنده معکوس و یه سبقت سریع با دوتا دستش بازوی راستمو گرفته بود محکم فشار میداد با اینکارش مجبور شدم سرعتو کم کنم به میدون فردوسی که رسیدیم شروع کرد به حرف زدن ماشین مال کیه عموم چه عموی لارجی داری آره بر عکس بابام ههه معلومه بابات هیولاس هیولا پیشش لنگ میندازه مثل بابای من اینو گفت و دستشو گذاشت رو دستم که روی دنده بود دوباره همون حس توی شلوارم خواستم خودمو کنترل کنم گوشیمو وصل کردم ولی صدای آهنگو زیاد نکردم از رنگ و طعم پول یا حبس و درد و زور ستاره هایی که با طلوع غروب کردن با شروع رسوب کردن آهنگ سورنا بود اه این چه آشغالیه گوش میدی چرت و پرته چی میفهمی ازش بدون اینکه جوابمو بده کابلو جدا کرد و به گوشی خودش وصل کرد پشت چراغ قرمز بودیم ماشین کناری یه پراید بود و داشت به ما نگاه میکرد یه نگاه به دور و بر انداختم پسر بیچاره داشت وسط ماشینا راه میرفت چندتا روزنامه زیر بغلش بود یکی توی دستش یه آذارای مشکی ازش یه روزنامه خرید چراغ سبز شد آهنگی که پخش کرد خارجی بود نمیشناختم خوانندشو سعی میکرد برقصه فقط میتونست دستاشو تکون بده نمیتونستم درکش کنم رسیدم دروازه قوچان شروع کرد به آدرس دادن اینجا بپیچ کوچه بعدی سمت راست چپ راست چپ راست دور برگردون راست چپ کلافه شدم ساعت صدای آهنگو کم کردم کجا میخای بریم بگو شاید خودم بلد بودم با تو ام شبنم راستش راستش چی جایی رو بلد نیستم ها خندید با صدای بلند قهقهه میزد سرمو خاروندم گیج شده بودم پیچیدم تو یه کوچه یه جای خلوت خاموش کردم شبنم چیه نکنه تو هم میخای حرفشو قطع کرد گیج تر شده بودم چی میخام خسته شدم ازتون اه داشت خودشو جمو جور میکرد انگار میخاست پیاده بشه ترسیدم که بره روشن کردم و راه افتادم ازش هیچی نپرسیدم جلوی یه پیتزا فروشی وایسادم پیاده شدم ولی اون پیاده نمیشد اومدم درو براش باز کردم گفت منو برسون میخام برم بیا پایین خودتو لوس نکن صورتشو چرخوند شالش تقریبا از رو سرش افتاده بود شده بود شال گردن شالشو کشیدم رو سرش دستشو گرفتم و کشیدمش بیرون چیکار میکنی دیوونه لوس نشو بریم یه چیزی بخوریم ساعت نوشته

Date: August 23, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *