حامد و مریم ۲

0 views
0%

سلام اسمم حامد ۲۶ سالمه تو ۲۰ سالگی با یه دختر دوست شده بودم که تو داستان قبلی نوشتم که چطور شد فهمیدم که پرده نداره اسمش مریم دو سال از من کوچیکتر متولد ۷۲ سفید لاغر قد بلند صورت زیاد زیبای نداشت ولی نسبتا خوب بود هر کی داستان قبلی رو خونده میدونه مریم خیلی شهوتیه یه روز که مث همیشه خونه مادر بزرگش قرار گذاشتیم ولی نه بخاطر سکس برای دیدار آخر بحساب از این دعوا ها و لوس بازی دختر پسرا خب منم تجربش کردم مریم خانم منو از مشهد کشوند شیروان بحساب دیدار آخر منم رفتم چون میدونستم اینا بهانه ی یه ترامادول انداختم بالا تو راه و نیم ساعت بعد رسیدم خونه رسیدم تک زدم اومد درو باز کرد رفتم داخل دیدم خواهرش زهرا هم هستش سر سنگین سلام احوال پرسی کرد و رفتم با زهرا هم ااهوال پرسی کردم زهرا متولد ۷۴ یکم از مریم کوتاه تر ولی خوشگل و جذابتر بود بدنش جا افتاده تر بود رنگ پوستش سفید ولی نه به سفیدی مریم شایدم بود آخه لخت که ندیدمش ولی خیلی خوشش داشتم دختر مهربون و بامعرفتی بود معدب از همه لحاظ از مریم سر بود ولی متاسفانه من اول با مریم دوست شدم بگذریم نشستیم سه نفره به صحبت کردن منم نشه قرص بودم دهنم گرم با دوتا خواهرا چخ چخ میکردم دیدم مریم سرد هنوز باهام دستشو گرفتم همزمان نوک انگشتامو به رونای پاش مالوندم بدون ای نک زهرا ببینه آخه میگفت زهرا نمیدونه که ما سکس میکنیم من باور نکردم ولی چیزی هم نمیگفتم یکم که باهاش ور رفتم حالش خراب شد بعد ی ربع رفت تو اتاق منم بعد او رفتم و به زهرا شب بخیر گفتم رفتم دیدم نشسته منم پیشش نشستم باهاش حرف زدم همزمان با دستم بدنشو صورتشو ناز میکردم و با پاهتش ور میرفتم مجبورش کردم تو بغلم دراز بکشه پامو انداختم لای پاش تو بغلم سفت گرفتمش گردن و صورتشو بوس کردم و دستم بردم لای پاش از رو شلوار کسشو مالوندم کم کم شهوتش میزد بالا ولی جلوشو میگرفت منم لبامو میبردم نزدیک لباش ولی لب نمیگرفتم میخواستم اون لب بگیره با چند بار تکرار لبامو محکم گرفت بخوردن و بوسیدن مثل دیونه ها منم دسنم بردم تو شرتش یکم مالوندم بعد دوتا اتگشتمو کردم توش و فشار میدادم ب جوری که هم لذت ببره هم درد و هم لذت بعد از لباش رفتم سراغ سینه های بزرگ و سفیدش مشغول خوردن شدم سینه هاشو خیلی دوس داشتم آخه دیوانه کننده بود بزرگ سفید خوش فرم سفت انقد مک میزدم که سیاه کبود بشه نمیذاشت میگفت اگ بت زهرا برم حموم میبینه میفهمه ولی من گوش نمیدادم چون میدونستم زهرا میدونه من آبجی مریم نازشو میکنم و اونم از جلو خخخ از لج دستشو برد تو شلوارم محکم کیرمو گرفت فشار داد فکر میکرد اینجوری دردم میاد ولی بر عکس من دوس داشتم برای اینکه محکمتر فشار بده محکم سینه هاشو میخوردم و مک میزدم سیاه بشه و انگشتی که تو کسش بودو فشار میدادم تا اینکه تحملش تموم شد خودشو جمو جور گرد پاشد نشست منو درتز کرد شلوارمو در آورد و شرتمو عاشق ساک زدن بود منم از خدا خواسته دراز کشیم دستاشو پنجه به پنجه گرفتم تا از دستش کمک نگیره نقطه ضعفمو مبدونست یه جوری میخورد که دبونه میشدم انقد حرفه ای میخورد که تز شدت شهوت بدنم میلرزید یه ده بیست دقیقه ای گذشت اومد تزم اب گرفت و در گوشم گفت حامد پاشو بکن دیونه شدم من سریع لباساشو کامل درآوردم درازش کردم یه تف انداختم رو کیرم و بواش کردم تو کسش مثل همیشه دردش اومد و منم یکم مکس کردم تا عادت کنه و یواش تا ته فشار دادم بعد که کسش جا باز کرد کحکم بغلم کرد با آخجون آخجون و التماس اینکه محکم تر بکنم شهوتم چند برابر میشد مثل دیونه ها میکردم و همزمان لباشو میخوردم یکم که گذشت پاهاشو دادم بالا تا بیشتر لذت ببریم ولی مریم اینجوری دووم نمیاورد اولا که فک میکردم شاید پاهاش درد میکنه اینجوری تا خودش یه بار گفت از شدت لذت زیاد نمیتونم بزارم اونجوری بکنی بعدش به حرفش گوش نمیدادم پاخاشو میدادم بالا و تند تند میکردم التماس میکرد که یواش صداش میره بیرون زهرا میشنوه زشته ولی من برعکس تندتر میکردمش میگفت حامد میخوام داد بزنم ا جازه میدی منم از خدا خواسته که با زهرا طبیعب میشم میگفتم آره داد بزن جیغ بزن با صدای بلند التماسم کن ک یواش بکنم اونم شروع کرد به داد زدن ولی بجای یواش میگفت تند تند بکن جرم بده عزبزم حامد جونم محکمتر میخوام جرم بدی میخوام تا ته بکنی منم دیوانه وار میکردمش اونم همش داد میزد ولی انگار زهرا کر شده بود یکم که گذشت ارضا شد اصلا بروی خودش نمیاورد خودم از خیسی کوسش میفهمیدم و یکم که گذشت گفت یواش بکن منم گوش میدادم یواش میکردمش تا حالش جا اومد باز بغلم کرد گفت تند بکن منم کیر بزرگ و کلفتمو تا ته مبکردم تو کسش تا ارضا شدم ریختم رو شکمش اکثر موقه ها میریزم روش کمش و پشتش وقتی از کون میکنم میزیزم تو کونش اگه بدونی چقد حال میده مخصوصا وقتی بعد سکس یه لبخند رو لباش نقش میبست و نشونه خوبی سکسمون بود سکمشو با شرتش تمیز کردم و خسته و گوفته افتادم بغلش یکم نازم کرد بوسم کرد و منم سینشو خوردم و پتو رو کشید روم همیشه بهد یکس اینجوری مهربون میشد و تخت گرفتم تو بغلش خوابیدم تا صبح منو به زور بیدار کرد تا برگردم مشهد و موقه خدافظی بهم گفت حالا اگه میتونی ازم جدا شو با هم یه خنده ب کردیم لب تو لب شدیم برای اینکه اذیتش کنم دستمو از پشت بردم تو شرتش و محکم کونشو چنگ مینداختم و اونم برای اینکه حرصمو دربیاره میگفت مال خودته هر کاریردوس داری بکن ابن خاطره هم تموم اگه خواستین خاطره ی که دختر خالش نجمه هم بود و سه نفری تو اتاق خوابیدیم رو بگم تا خاطره بعدب بدرود نوشته

Date: February 9, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *