حساس و داغ ۱

0 views
0%

تازه باهاش دوست شده بودم شایدم 2یا 3هفته ای میشد فکرشم نمیکردم به این سرعت رابطون پیش بره ازمن 2سال بزرگتر بود یه دختر احساساتی بود با چشمایی درشت و بدنی ظریف رابطمون در حد بوس و مالیدن هم توی ماشین بود اولین بار که بوسش کردم فهمیدم حسابی داغه ولی خب تو ماشین نمیشد بیشتر از این پیش رفت تا اینکه بلاخره تونستم یه جا پیدا کنم بهش پیام دادم خبرشو که بهش دادم نمیدونم چرا خودم استرس برم داشت بعد از حمومی که حسابی هم خودمو سبک کرده بودم رفتم سر قرار همیشگی طبق معمول دیر میومد ولی بلاخره اومد تا خونه نیم ساعتی راه بود دستشو گرفتمو با انگشتاش بازی میکردم تو خی الات خودم بودم که چه حالی کنیم یهو پرسید علی مطمئنی از چی مطمئنم ازکاری که میخوای بکنیم اگه دوست نداری نریم گلم من نمیخوام مجبورت کنم دستمو فشار داد گفت من فقط میترسم به من اعتماد نداری چرا ولی نمیدونم چرا یه ترسی تو دلم هست دستشو اوردم بالا آروم پشت دستشو بوس کردم گفتم من هیچوقت تو را اذیت نمیکنم تا رسیدیم دیگه حرفی نزدیم رسیدیم خونه در و باز کردم رفتیم تو کفشاشمونم از پشت در برداشتم صابخونه مسافرت بود نمیخواستم همسایه های فضول بویی ببرن در که بستم دیدم با استرس روی لبه مبل نشسته بود هنوز کیفش روی دوشش بود رفتم براش آب آوردم تا یکم آروم شه علی اینجا خونه کیه چه فرقی داره گلم اروم کیفشو از روی شونش برداشتم نشستم کنارش دستشو گرفتم سرشو تکیه دادم به خودم نوازشش کردم تو اون حالت نمیتونستم لب بگیرم فقط نازش میکردم که آروم شه صورتشو ناز کردم کم کم دستمو بردم سمت گوشش باهاش بازی میکردم نفساش یکم تند شد شالشو از روی سرش برداشتم موهاشو ناز کردم یکم خودمو کشیدم اونورتر روی پاهام خوابوندمش حالا میتونستم لباشو ببوسم ولی عجله ای نداشتم موهای کنارگوششو بردم پشت گوشش سرشو بلند کرد از روی پامو کریپس پشت موشو باز کرد باز با گوشش بازی کردم چند تا لب ازش گرفتم زیاد مسلط نبودم یا خودم باید خیلی خم میشدم یا اونو باید به سمت خودم میکشیدم عزیزم بریم تو اتاق بلندش کردم بردمش تو اتاق یه تخت 2نفره منتظر ما بود اروم گذاشتمش روی تخت خودشو یکم کشید بالای تخت منم رفتم روی تخت یکم اطراف نگاه کرد شروع کردم لباشو خوردن یکم خوردم لباشو گردنمو فشار داد میخواست جدا کنه لبامونو سرمو پشت کشیدم دردت اومد نه پس چی خوشم نمیاد روی تخت کس دیگه این کار کنم بیخیال بابا دوباره رفتم سمت لبشو دستشو گذاشت روی لبش گفت بریم همون توی حال منم پتو و بالشت بردمو تو حال انداختم نوشته

Date: August 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *