خاطرات دوست دخترم غزل

0 views
0%

اسمم شایانه شما فرض کنید و الان ۱۸ سالمه قیافم بد نیست قدم ۱۷۸ و بدن نسبتا ورزیده ای دارم اولین باره که مینویسم قطعا چیز خوبی از آب در نمیاد الان یک ساله که با دوست دختر کات کردم و بعد اونم چسپیدم به کنکور و تا الان که کنکور تموم شده با کسی نبودم ولی غزل بعد من رابطه داشته و الانم دیگ خیلی وقته ازش خبر ندارم فقط میدونم با کیه من وقتی ۱۶ سالم بود طی یک اتفاق کیری عاشق این دختر که اون موقع ۱۴ سال داشت شدم و باهاش رل زدم دختر خوشگلی بود و البته هست موهای بور صورت سفید چشمای سبز و قد بلند و البته بدنی روی فرم تکواندو کاره فک کنم اینا دلایل کافی ای برای عاشق شدن میتونست باشه و البته که عاشقش شدم در عرض یک ماه آنچنان وابسته شدم که حاضر بودم به خاطرش هر کاری بکنم فک کنم همیشه تجربه اول اینطوریه ما زیاد همو میدیدم تقریبا در طول این یک سال رابطه هفته ای دو بار پیش هم بودیم پدر مادرش مشکل داشتن باهم و پدرش هیچوقت خونه نبود و مادرشم کلا کاری بهش نداشت و هر وقت که میخواست بهش اجازه میداد بره بیرون از خونه و اینجوری میشد که همو میدیدم البته این مدل قرار ها اکثرا تو پارک بود و فقط بعضی وقتا ک کسی تو پارک نبود میشد بگیرمش تو بغلم و ببوسمش من خیلی آدم کم رویی هستم ینی بودم و تقریبا تا پنجمین قرارم روم نمیشد ازش لب بگیرم و به همون نسبت در مورد رابطه سکسی هم دیر دست به کار شدم و شاید تا ۲ ماه اول حتی دست به سینه هاش هم نمیزدم ولی خوب کم کم شروع کردیم و متاسفانه با شروع این کارها عشقمون کمرنگ شد و دیگه اون از بودن با من لذت نمیبرد شاید چون فک میکرد من اونو به خاطر هوسم میخوام شایدم ولی من دیوونه وهر دوسش داشتم و اگه دو ساعت ازش بی اطلاع میموندم حالم ناخوش میشد به شدت وابستش شده بودم و نمیتونستم قبول کنم ک اون منو نمیخواد یادم میاد که یه روز گفت بیا ببینمت و بهم گفت ک نمیخواد ادامه بده و منو دوست نداره منم مثا بچه ها اشک میریختم نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم و اونجا بود ک دلش برام سوخت که ای کاش نسوخته بود نظرشو عوض کرد و به رابطمون ادامه داد و بعد از اون این رابطه تماما عذاب و رنج بود برای من مدام منو عصبی میکرد من عاشقش بودم و به خاطر اون حتی به هیچ دختر دیگه ای نگاه هم نمیکردم ولی اون اینجوری نبود به بقیه پسرا پا میداد با ۲ نفر دیگه دوست شد البته من فقط موفق به کشف ۲ مورد خیانت شدم و خدا میدونه با چند نفر بود و من بخشیدمش و نا دیده گرفتم ولی اون فقط به خاطر ترحمی که نسبت به من داشت با من بود اصلا منو دوست نداشت و من مثل دیوونه ها عاشقش بودم بلاخره بعد از یک سال رابطمون تموم شد و اون برای مدت یک ماه رفت کرمانشاه پیش مادر بزرگش و اونجا بود که متوجه شدم عشق من نامزد داشته تمام این مدت اونو از بچگی برای پسر عمش نشون کرده بودن و اون عاشق پسر عمش بود یه بار بعد چند وقت بهش پیام دادم ک احواشو بپرسم که همچی رو بهم گفت حتی برای بچشون در آینده اسم انتخاب کرده بودن باراد دنیا داشت رو سرم خراب میشد متوجه شده بودم در تمام این مدت اون نامزد داشته بعد چند وقت بهم خبر رسید که با نامزدش بهم زده چند وقت بعدش هم فهمیدم با یه پسر دیگه هم سن خودم که میشناسمش و باهاش در حد سلام خدافظی صحبت داشتم دوست شده و دیگه اون موقع بود که کاملا از خودم متنفر شدم و به عمق خریت خودم پی بردم الانم تقریبا هر روز دوست پسرشو تو باشگا میبینم و با لبخند بهش سلام میکنم و اصلا به روی خودم نمیارم الان ک اینارو نوشتم احساس سبکی میکنم خیلی ببخشید اگه داستان توش سکس نبود اینارو ننوشتم ک کسی بخونه نوشتم تا شاید یکم آروم شم نوشته

Date: May 18, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *