خاطره شیرین کون دادن من به وحید که بابام شد

0 views
0%

سلام من 24 سالمه و تهران زندگی میکنم البته بگم که این خاطره گی و سکس با زن هردو هستش و کاملا واقعی اگر دوست ندارین نخونید اگرم میخواین فحش بدین عیب نداره چون من همینیم که هستم کاریشم نمیشه کرد بریم سره اصل داستان من از بچه گی عاشق مردا بودم و دوست داشتم کون بدم ولی بیشتر از همه عاشقه کون دادن به سربازا بودم مخصوصا این که بابام نظامی بود و ما تو خونه سازمانی زندگی میکردیم و دورم پر سرباز بود ولی خب روم نمیشد که کاری کنم تا اینکه یبار که اون موقعه ها 17 سالم بود تو نرم افزار بیتاک داشتم ادمای نزدیکمو نیگاه میکردم به یه پروفایل برخوردم که عکسای توش ماله کسی بود که از نظرم خیلی سکسی بود خلاصه بهش درخواست دوستی دادم و باهاش حرف زدم و کم کم بهش گفتم که دوست دارم بهش بدم وقتی اینو گفتم اولش باورش نشد و فکر کرد دارم اذیتش میکنم ولی وقتی مطمئن شد قبول کرد ولی گفت من اینجا سربازم و مکان ندارم وقتی بهم گفت سربازم داشتم از خوشحالی میمردم که بالاخره به آرزوم رسیده بودم بعد گفت که عیب نداره ماشین میارم بریم یجا بیرون از شهر میکنمت چون لیسانس داشت و تا ساعت 4 هرروز پادگان بود منم قبول کردم یه روز اومد سوار ماشین شدم وقتی دیدم با لباس سربازیه کیرم سیخه سیخ بود خلاصه رفتیم یجا وایستاد گفت اینجا امنه قبلا خیلی دختر کردم رفتیم یه زیر انداز انداخت و گفت لخت شو منم گفتم نمیشه اینجا داد زد گفت خفه شو مادر جنده بهت میگم لخت شو وقتی اینو گفت یه حسه خاصی خوبی بهم دست داد و لخت شدم اونم دکمه شلوارشو باز کرد و کیرشو بیرون آورد باورتون نمیشه کیرش واقعا خوشگل و بزرگ بود 20 سانت بود واقعا دارم میگم بعد گفت بخور منم خوردم و گفت خم شو تا خار مادرتو بیارم جلو چشمات منم گفتم جوون اونم فهمید که من از بیغیرتی خوشم میاد و هی ازین حرفا میزد این ماجرا گذشت تا چند ماهه بعد که بابای من فوت کرد و ما هنوز باهم بودیم بعد از یکسال یبار موقعه سکس بهم گفت دلت میخواد بابات بشم من حشری بودم گفتم جوون آره بعدش بهم گفت که بزار یبار بیام خونتون اون موقع خونمون رو عوض کرده بودیم منم گفتم باشه به عنوانه دوستم اومد خونه و با مامانم سلام و احوالپرسی کرد و اومد تو اتاق بم گفت یه سواله جدی دارم واقعا دلت میخواد بابات بشم تعجب کردم گفتم چطور گفت ببین مامانت یه ساله تنهاس گناه داره بزار من مخش رو بزنم هم ثواب داره هم حال میکنه و من که اشنام بهم اعتماد داری من اولش گفتم بابا ول کن چی میگی ولی بعد که یکم حرف زدیم و فکر کردم قانع شدم و دیدم که راست میگه مامانه منم ادمه تازه کی بهتر از وحید که هم بدنش ورزشکاری بود هم قیافه خوب داشت هم کیره خوب ولی گفتم هیچ وقت نباید بفهمه که تو منو میکنی اونم گفت باشه خلاصه شماره مامانم و دادم و یه مدتی گذشت ولی مثله اینکه نمیتونست مخ مامانم رو بزنه چون مامانم مذهبی بود تا اینکه بعد از اینکه من کنکور دادم و دانشگاه شهرستان قبول شدم چون مامانم تنها بود و احساس تنهایی میکرد قبول کرده بود با وحید باشه و صیغش بشه البته اینم بعد کلی تلاش و سختی کشیدن وحید جور شد که اگه بخوام بگم طولانی میشه و وحیدم اکثر روزا که باهام حرف میزد تقریبا هرروز خونه ما پیشه مامانم بود و سکس داشتن منم هرووقت میرفتم تهران میدیدم مامانم حالش خوبه و شاده ولی بعد اون قضیه وحید دیگه خیلی کم قبول میکرد منو بکنه و میگفت که نمیخواد به مامانم خیانت کنه و الان جای بابای منه و زشته که پسرشو بکنه و من بزور دوبار تونستم راضیش کنم که منو بکنه وقتی میدیدم که این همون کیریه که تو کصه مامانمه خیلی حشری میشدم و خلاصه وحیدبا مامانم بود تا وقتی ازدواج کرد و دیگه نه با من نه با مامانم سکس نمیکرد البته الانم هرازگاهی سر میزنه بهمون البته مامانم هنوز فکر میکنه من نمیدونم و وحید فقط دوسته منه و به عنوان دوست میاد خونهمون ولی دیگه بعد ازدواج سکس نکرد با هیچ کدوممون ببخشید طولانی شد امیدوارم خوشتون بیاد نوشته

Date: February 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *