خانه به جای کافه

0 views
0%

سلام این خاطره که براتون نوشتم بر میگرده به زمستان پارسال یعنی سال 90 اسمم امید 21 سالمه خلاصه بریم سر اصل مطلب من زمستونا وقتی هوا سرد میشه میرم تو کافه کار میکنم چون هم هواش گرمه هم قلیون و چای به راهه یه روز یکی از دوستام بایک دختره اومد کافه تا قلیون بکشن دختره اصلا به رفیق ما نمیخورد میدونین رفیق ما از نسل چنگیز بود و دختره عین فرشته ها خلاصه قلیون کشیدن و رفتن ما هم طبق معمول رفتیم تختشون رو تمیز کردم چند روز گذشت دیدم یه روز رفیقم تنها اومد بهش گفتم کو دوست دخترت گفت باهاش بهم زدم منم که دیدم حالا وقت ماهی گرفتنه بهش گفتم تو که باهاش به هم زدی شمارشو میدی بهم میدونید بچه ها اون روز دوشنبه بود خلاصه دوستم گفت مریم پنج شنبه میخواد بره گنبد شمال چون دانشگاهش اونجا بود منم بهش گفتم اشکال نداره تو شمارشو بده خدا بزرگه یه کاریش میکنیم خلاصه شماره دختره رو گرفتم دوستم که رفت بهش زنگ زدم جواب داد گفتم مریم خانوم گفت بله خودم هستم شما بهش گفتم من همون پسرم که تو کافه کار میکردم تو با فلانی اومدی واستون قلیون اوردم دختره گفت شمارمو از کجا اوردی گفتم فهمیدم بهم زدین شمارتو یواشکی از گوشی فلانی برداشتم چون از همون روز اول ازت خوشم اومد فقط تو رو خدا به فلانی نگی شمارتو برداشتم اینو واسه سیاکاری گفتم اونم قبول کرد یه قرار باهم گذاشتیم واسه فرداش منم از صاحب کافه مرخصی گرفتم خلاصه روز قرار رسید از خودم بگم قدم 180 سبزه همیشه اسپرت موهامم فشنه خلاصه همین تیپی با ماشین یکی از دوستام که پراید بود رفتم سر قرار نیم ساعتی ما رو کاشت ولی وقتی اومد نگاهش میکردی کیرت بلند میشد حالا از دختره بگم قد حدودا 175 سبزه نه چاق نه لاغر هیکل روفرم مانتو سفید شلوار جین مشکی بایک شال مشکی تعریف بسه دیگه اومد جلو سوار ماشین شد سلام کردیم بهم و ازش پرسیدم من موندم تو با این خوشکلی چطور با فلانی بیرون میرفتی خجالت نمیکشیدی اونم گفت بیرون رفتن من با اون جریان داره وگرنه من صد سال با امسال اون هم کلام هم نمیشم چه برسه باهاش بیرون برم ازش جریان پرسیدم اونم گفت یه چند تا پسر مزاحمم شدن تا جایی که دستمالیم میکردن فلانی اومد با دوستش باهمشون دعوا کرد ومن تا خونه رسوندن بعد ازم شماره خواست من خر هم بهش دادم خلاصه باهاش رفتیم کافه نه کافه خودمون اونجا همه منو میشناختن واسه همین رفتیم یک جای دیگه بعد کافه رفتیم دور زدن بعد رفتم تو یک کوچه خلوت نگه داشتم بعد به مریم گفتم اگه یک چیز بهت بگم نه نمیگی گفت حالا بگو گفتم لباتو چند دقیقه ای بهم قرض میدی دیدم جا خورد بعد بهش گفتم اگه ناراحتی نمیخواد اونم گفت نه این چیزا بین دختر پسرا طبیعیه رفتیم صندلی عقب نشستیم یواش لبامو گذاشتم رو لباش دیدم زبونشو کرد تو دهنم منم لباشو داشتم مثل دیوونه ها مخوردم طعم روژه لبش حالمو داشت بهم میزد ولی داشتم حالمو میکردم دستم یه دفعه رفت رو سینه اش لبشو از رو لبم بر داشت گفت تو که گفتی لبامو قرض میخوای نه سینه هامو بهش گفتم اذیت نکن دیگه بزار حالمون بکنیم بعد لبمو گذاشتم رو لبش بخور که میخوری اروم دکمه مانتوش رو باز کردم دیدم چیزی نمیگه البته روی مانتوش یک کاپشن داشت که وقتی سوار ماشین شد در اورد دکمه مانتوش رو باز کردم وای خدا چی میدم دو تا هلو زیر سوتین قرمز که داشت چشمک میزد به مریم نگاه کردم دیدم چیزی نمیگه سینه هاشو از زیر کرست در اوردم شروع کردم به خورن که یهو گرمی دستشو رو کیر شق کردم حس کردم در همین حین دیدم در یک خونه باز شد یک مرد مسن یک پلاستیک اشغال دستش بود گذاشت دم درشون مریم ترسید وگفت واسه امروز بسه امید میترسم منم گفتم باشه ماشین و روشن کردم تا جایی که واسش مشکل درست نشه رسوندمش بعد رفتم ماشین دوستم و بهش دادم واسه فردا باهاش قرار گذاشتم خونه این دوستم که ماشین داشت هم خالی بود روز قرار ماشین ازش گرفتم کلید خونه رو هم داد رفتم سوارش کردم و بهش گفتم بیا بریم خونه قلیون هست بکشیم اولش ترسید بهم گفت فقط من و توییم دیگه نه گفتم اره دیگه مگه قراره کس دیگه ای هم باشه دیدم خیالش کمی راحت شد خلاصه رفتیم خونه قلیون کشیدیم بعد رو کاناپه لم دادم داشتم شبکه 1 نگاه میکردم که یک اهنگ از مرحوم هایده گذاشته بود دیدم مریم قلیون جمع کرد اومد رو پاهام نشست یک نگاه بهم کردیم و لباشو گذاشت رو لبم بعد گفت من شنبه میخوام برم گنبد و تا عید نمیبینمت واسه همین امروز میخوام یک حال تپل بدم بعد لباشو گذاشت رو لبم تو اسمونا بودیم بغلش کردم بردم تو اتاق خواب رو تخت لباشه داشتم میخوردم زبونامون بهم گره خورده بود مانتوش رو در اوردم دیدم سوتینش عوض کرده و یک مشکی براق پوشیده سوتینش رو باز کردم امروز از دیروز وحشیانه تر میخوردم مریم گفت به خدا مال خودت فرار نمیکنه ارومتر بایک دستم سر سینه اش رو میمالوندم اون سینه دیگه اش هم که تو دهنم بود همین جور میلیسیدم شکمش رسیدم به شلوارش دکمه شلوارش رو باز کردم زیپش رو کشیدم پایین باورم نمیشد شرتش خیس خیس بود انگار تازه شسته پاش کرده دستمو کردم تو شرتش بردم رو چوچولش یک اهی کشید که کیرم از شق درد داشت میترکید داشتم سینه هاشو میخوردم و با کسش بازی میکردم بهش گفتم مریم خیلی گرممه دارم ذوب میشم از گرما نمیخوای لباسامو در بیاری دیدم خندید و منو خوابوند اومد روم تیشرتم در اورد زیر گلومو میبوسید نوک سینه ام رو لیس میزد گاز میگرفت شلوارمو هم زمان با شرتم کشید پاین بیچاره عبدولی ما نفس تازه کرد خلاصه بادستای گرمش کیرمو گرفته بود می گفت مال خودمی تو دیگه تا عید نمیبینمت بعد تا ته کرد تو دهنش اینقدر ماهرانه ساک میزد که انگار عمری اینکارست کیرم داغ داغ بود بلندش کردم سگی خوابوندمش یکم کرم به انگشت فاکم زدم کردم تو کونش چند دقیقه ای با سوراخش ور رفتم تا جا باز کرد بعد به کیرم یکم کرم زدم اروم سرش رو کردم تو یک اهی کشید از درد یکم صبر کردم یواش فشار دادم کل کیر م رفت تو شروع کردم تلنبه زدن هر وقت یکم سرعت میگرفت تلنبه زدن ما اخ اوخ مریم بالامیگرفت دیگه خسته شدم دراز کشیدم مریم اومد رو با زانو نشست اروم کیرم گرفت کرد تو کونش همین جور که خودشو بالا پایین میکرد لبامون رو لب هم بود و هی اه اه میکرد دیگه داشت ابم میومد بلندش کردم از رو کیرم اومدم روش و ابم همش رو ریختم رو سینه هاش یک دستمال بهش دادم خودشو تمیز کرد و لباساشو پوشید و ازم به خاطر سکسی که باهاش داشتم تشکر کرد منم گفتم همچنین خلاصه رسوندمش و اونم پس فرداش رفت گنبد تا الان هم چندین بار با هم سکس داشتیم اگر نظرتونو گرفته این خاطره باز هم بنویسم این اولین باره که خاطره سکسمو مثل داستان مینویسم اگه بد نوشتم با بزرگواریتون ببخشید چون هنوز اماتورم منتظر نظراتتون هستم نوشته

Date: September 1, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *