خدا برکتش بده خوب بهم حال داد

0 views
0%

سلام امید هستم25ساله داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان سربازی که تهران بودم قدم 175 وزنم 75 باچهره ای معمولی توو خدمت پام از مچ در رفت برای اینکه بتونم مرخصی بگیرم خودموو زدم به موش مردگی و رفتم بیمارستان پاموو گچ گرفتم به زحمت تونستم 7روز استعلاجی بگیرم یه جفت عصاء خریدم رفتم ترمینال جنوب برای ساعت 6 عصر بلیط گرفتم به مقصد شهرمون سوار اتوبوس شدیم و کلا 20 نفر بودیم و قسمت انتهای اتوبوس خالی بود اولین عوارضی اتوبان تهران قم اتوبوسمون خراب شد و ایراد جزئی پیدا کرد همه از اتوبوس پیدا شدیم منم با عصاء پیاده شدم چنددقیقه ای که گذشت دیدم یه زنه ت قریبا 33 34 ساله بااندامی مناسب و آرایشی نسبتا غلیظ همینجور که راننده ماشین رو درست میکرد رفت سمت راننده و با خوشرویی ازش پرسید کی درست میشه عجله دارم همینجا بود که فهمیدم خانم اهل حاله بدلیل اینکه داستان طولانی نشه از اینجا به بعد براتون خلاصه میکنم آقایی شما باشین همونجا سرصحبت رو باهاش باز کردم بعد دعوتش کردم کیک ساندیس خوردیم شمارشوو گرفتم اسمش مریم بود یه دختر 12ساله داشت و فکر میکنم مطلقه بود شب توو مسیر زنگ زدم آمد کنارم عقب اتوبوس که فقط خودم بودم نشست نیم ساعتی صحبت کردیم فهمیدم خانم خیلی حشریه منم یه سرباز کف کرده و پایه هرخلافی هم هست نشگی و چتی و کلی سینه هاش و کسشوو از زیر مالیدم آه آه میکرد اونم کیرمووو مالید قول خونه خالی رو ازش گرفتم روز بعد که رسیدم شهرمون سریع گچ پاموو باز کردم و بارفیقم که اکثرا خونشون خالی بودهناهنگ کردم و بساط نشگی و چتی شب هم ردیف کردم شب رفتم دنبال مریم جون و باهمون رفیقم نشستیم سه تایی نشه و چت کردیم یک ساعتی که گذشته منو مریم توو فضا بودیم لب تو لب شدیم پیچیدیم بهم رفیقم هم بلندشد از اتاق رفت بیرون رفتیم رو تخت یکنفره ی رفیقم خوابیدیم همیدگرو لخت کردیم شروع کردم مه مه های 75 رو خوردن آه نالش بلندشده بود شما تصور کنید سرباز کف کرده که بودم توو فضا هم بودم چ حالی به مریم حشری دادم همه جاشوو لیس زدم به کمر خوابید یه پاشم گذاشتم رو شونم اوووووف جوووووون کیرم که 17 سانت و خوش فرم هست کردم توو کس پر آبش و شروع به تلمبه زدن کردم مریم فقط اوووف اووووف و ناله میکرد 20 دقیقه ای تلمبه زدم آبم با فشار اومد ریختم روی شکم و سینه هاش چون دستمال کاغذی نداشتیم مریم با شورتش منی هارو پاک کرد منم رفتم به رفیقم یه تعارف زدم که بیا بکن گفت نمیکنم حالا نمیدونم چرا بعد که بامریم حرف میزدم میگفت پات شکسته بود دلم برات سوخت باهات دوست شدم ولی فکر نمیکردم بکن باشی خخخخخ توو این 7روزی که مرخصی بودم 2بار دگه هم به همین ترتیب هربار هم با یکی از رفیقام کردیمش که اگر دوست داشته باشین داستان اونا هم براتون تعریف میکنم بعداز خدمت هم چندباری تنهایی از کس و کون کردمش خدا برکتش بده خوب بهم حال میداد شرمنده طولانی شد نوشته

Date: July 3, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *