خوردن سینه های مرضیه

0 views
0%

سلام من اهل اصفهانم الان بیست سه سالمه خاطره من دقیقا ماله سال 90زیاد اون موقع ها پسرای تو سن من نمیتونستن به شکل امروزی دوست دختر پیدا کنن چون نه چت مثل الان جا افتاده بود نه میشد تو خیابون به خاطر گشت ارشاد اون موقع کسی را تور کرد من تا اون موقع دوست دختر نداشتم یه رفیق داشتم که یه روز داشتیم باهم میرفتیم بیرون یهو نزدیک مرکز درمانی یه دخترو دید سریع گوشیش در اورد و زنگ زد دختره یهو دست کرد تو کیفش و گوشیش در اورد دوستمم قطع کرد خلاصه چشمم گرفتش زیاد خوشگل نبود اما چون دوست دختر تا اون موقع نداشتم بد هم نبود به دوستم گفتم شمارشو میدی به من گفت اره و داستان این که چطوری باهاش اشنا شده را برام گفت خلاصه من و این دختر خانوم که اسمش مرضیه هست دوست شدیم چند وقت که از دوستیمون گذشت خب کم کم حرفای سکسیم وارد پیام هامون شد بهم گفته بود سایزه سینش هفتاده خلاصه هر روز مثل کوس خولا کارم این بود برم ببینمش وقتی بیرون میاد دیگه دلم نمیخواست با پیام باهم حال کنیم یهو تا وسط حال بودیم میگفت شارژم تمومه و میرفت بعضیا میدونن چی میگم تو فکر بودم خونه خواهرم نزدیکه خونه ماست میاد کمک مامانم میکنه چون مامانم رماتیسم داره منم یه روز قبل این که خواهرم بیاد رفتم خونشون که مثلا ازش پول قرض کنم یه فلش مموری داشتم از عمد گذاشتم بغل کامپیوترش و باهم اومدیم خونه به مرضیه اس دادم میای امروز همو ببینیم گفت کجا گفتم نگران نباش جاش با من با کلی خایه مالی قبول کرد خلاصه رفتم به خواهرم گفتم فلاش دوستم صبح خونتون جا گذشتم گفت خب فردا برات میارم گفتم الان زنگ زده فلاششو میخواد تا اومد حرف بزنه گفتم کلیدتو بده برم فلشمو بردارم و بدم به دوستم تا اومد حرف بزنه کلیدشو خودم از کیفش برداشتم و زود اومدم بیرون زنگ زدم به مرضیه گفتم کجایی گفت نزدیکای همون مرکز درمان رفتم اونجا تخم هم ندتشتیم اون موقع ها که با دختر تو خیابون حرف بزنیم همیشه همو میدیدم با تلفن باهم حرف میزدیم از اینطرف خیابون همو میدیدم خخخ بهش گفتم من میرم پشت سرم بیا گفت کجا گفتم بیا رسیدیم به خونه خواهرم دفعه اولم بود دستام میلرزید کلید تو در نمیرفت با بدبختی خودمو کنترل کردم در باز کردم اومد تو درو بستم سری در ورودی باز کردم رفت تو زنگ زدم به خواهرم که من فلاش دستمه میرم تا فلان جا کلیدشو بعد میارم میدم رفتم خودمم تو دیدم نشسته یه گوشه منم پشت پنجره گفت منو اوردی که خودت اونجا واستی رفتم جلوش نشستم گفتم تو نمیخوای یه بوس بهم بدی گفت چرا بوسم کرد منم بوسش کردم بعد گفتم لبتو بوس کنم لبای همو بوس کردیم میلرزیدم میترسیدم دردسر بشه از بابت شوهر خواهرمم خیالم راحت بود سر کار بود و احتمال یک درصد بود اون موقه بیاد صدای باد که میخورد به در من سکته میزدم بردمش تو اتاق خواب که اگه بگا رفتیم قایم بشیم زیر تخت تو اتاق که رفتیم اومدم لبشو بوس کنم با سر اشاره کردم که میخوام بوس کنم فکر کرد میخوام لب بگیرم تا رفتم جلو دیدم لباشو باز کرده دندونشو بجا لبش بوس کردم تا حالا تجربه نکرده بودم لب تو لب شدیم میخوردم لباشو اون میخورد دستشو برد پشت سرم و لب پاینمو مک میزد زبون به زبونم میزد دستم بردم رو مانتوص گرفتم سینشو چشاش خمار شد تا سینشو مالیدم سویشرتش زیپی بود باز کرد زیپشو خودش دستمو گذاشت رو سوتینش منم میمالیدم لبشو برداشت گفت بیا ماله خودت خجالت کشیدم یا من دفعه اولم بود خجالتم میومد یا اون دفعه اولش نبود که انقدر راحت بود یا حشری شده بود دست کردم تو سوتینش با دستم دنبال سرش گشتم پیداش کردم میمالیدو و لب میگرفتم گفت کاری که میخواستی بکنی را بکن نفهمیدم بعد تازه فهمیدم میگه بخور گفتم خب باید تکیه به دیوار بدی پاهاتو دراز کنی خودمم مثل بچه خوابیدم اول داشتم سرشو میمالیدم میگفت نکن یه جوری میشم با دستاش انگشتامو میگرفت سرش تو دهن کردم هی میومد بیرون از دهنم لبامم خشک شده بود از بس خورده بود تو دهنم بود میخواستم مک بزنم میومد بیرون مسلط نبودم اون طوری رو تخت خوابید یکش را میمالیدم یکش رو زبون میزدم سرش پف کرده بود بهتر تو دهنم رفت شروع کردم مک زدن موهامو چنگ کرده بود و هی نفس نفس میزد منم میخوردمش نگاش کردم بی حال بود لبشو خوردم دوستش داشتم خیلی باز اون سینشو مک زدم سینهش سفت شده بود خیلی دستشو برد کیرم گرفت از رو شلوار و میمالید منم سینهاشو میخوردم وخودمم داشتم ارضا میشدم نگاه ساعت کردم گفت سر سینش سوز میزنه یکم قربون صدقش رفتم بعدم خودمون جمع کردیم و دیگه هم نشد که ببرمش اگه اون روز میکردمش بعد واسم شاخ نمیشد سپاس که خوندین نوشته

Date: November 23, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *