سلام مهشید هستم 26 سالمه 2ساله که ازدواج کردم و در حال حاضر خارج از ایران زندگی میکنم داستانه اشتباه من از زمانی شروع میشه که وارد این کشور شدم اکثر دوستان میدونن که وقتی توی یه کشور پناهنده میشی تا چند وقت که پناهندگیتون پذیرفته شه توی پانسیون یا هایم نگه میدارن ما هم از این قضیه مستثنا نبودیم من و پدر و مادرم ما رو به یه هایمی بردن که چندتا ایرانی دیگه هم اونجا بود که همشون روز اول اومدن خوش آمدگویی کردن و اگه کمکی خواستین و از این حرفا توی این آدما یه پسری بود که خیلی بیشتر به ما توجه میکرد و کم کم متوجه شدم که به خاطر من هست این کاراش کارش شده بود تو فیسبوک پیام گذاشتنو مخ زنی ناگفته نمونه چون من بالای 18 سال داشتم اتاقم از اتاق مامان و بابام جدا بود و با 3تا هم اتاقی دیگه یه اتاق داشتیم کم کم منم خام حرفاش شدمو قبول کردم که باش دوست شم خودتونو بذارید جای من توی یه کشور غریب که هیچکسی و نداریو هیچکاری هم نمیتونی بکنی اینکه یکی بیاد تنهاییتو پر کنه خیلی خوبه کم کم جوری شد که شبا بعد از اینکه مامانم اینا میخوابیدنو منم میومدم تو اتاق خودم قایمکی میرفتم تو اتاقش من بهش گفته بودم که دختر هستمو هنوز بکارتمو دارم چون توی ایران همه ی رابطه هام لاپایی بودو به ندرت ارضا میشدم چون همه میدونن یه دختر جنوبی خیلی هات هستو به راحتی نمیشه ارضاشون کرد اونم روزای اول میگفت باشه ولی اینقدر تو گوشم خوند که تو دیگه ایران نیستیو اینجا دخترای 12 13 ساله پرده ندارنو واسه کی میخوای نگهش داری و از این حرفا منم توی ایران یه بار رفته بودم دکتر و بهم گفته بود که پردت ارتجاعی هست منم قبول کردم که پردمو بزنه نامرد خیلی قشنگ بلد بود عشق بازی کنه از گردنم شروع کرد به لیسیدنو خوردن گوشمو مک میزد لبامو مبوسیدو میخورد با دستاش همه ی بدنمو نوازش میکردو کم کم لباسامو در میاورد وقتی که کامل لختم کرد خودشم لباساشو درآورد اومد روی منو دستشو تکیه گاه بدنش کرد دوباره شروع کرد بوسیدنو خوردن من سینه هامو میگرفتو میگفت دختر ایرانی یه چیزه دیگست اینقد نوکه سینهامو مک زد که دیگه کبود شده بودن همینجوری رفت پایین تا به کسم رسید اولش یکم با انگشتش بازی کردو بعدش چوچولمو گرفت بین لباش و شروع کرد زبون زدن اینقدر لیس زدو با زبونش بازی کرد تا اینکه کل بدنم داغ شدو همه وجودم شد کسمو نبضی که میزد وقتی فهمید که دیگه ارضا شدم اومد کنارم دراز کشیدو یکم شکممو سینمو ناز کرد گفت دیگه نوبته من با اینکه قبول کرده بودم پردمو بزنه ولی باز دلهره داشتم با دستش یکم با کسم بازی کردو یهو انگشته اشارشو کرد تو یه درد خیلی شدید احساس کردم زود خودم کشیدم عقب ولی او اینبار محکم منو گرفته بود یکی از پاهاشو گذاشته بود رو پام دوباره انگشتشو کرد تو و تا آخر فشار داد دردم کمتر بود ولی یه سوزشی داشت که انگار با تیغ پوستتو زخم کنی وقتی انگشتشو درآود فقط از آب من خیس شده بود و سفید یه نیشخند زدو گفت تو که دختر نیستی با این حرفش کل دنیا رو سرم خراب شد من بهش اطمینان کرده بودم ولی اون اینجوری بهم گفت قلبم به شدت میزد ولی اون حالا دیگه بیشتر از قبل حشری شده بود افتاد رومو پاهامو از هم باز کردو کیرشو با تف خیس کردو گذاشت رو کسم من بغض کرده بودمو نگاش میکردم علنا هیچ حسی نداشتم تا اینکه دوباره همون سوزش افتاد داخل جونم نگاه کردم دیدم سر کیرش داخل کسمه ولی چون تنگ بود به راحتی نمیتونست عقب و جلو کنه یه چند دقیقه ای که نگه داشت بعد دوباره عقبو جلو کرد تا اینکه حس کردم داره ارضا میشه چون حرکتاش سریعتر شده بود و آخ و اوخ میکرد یهو کیرشو درآوردو خالی کرد رو شکمم بیحال دراز کشی کنارمو چشماشو بست منم بلند شدمو با دستمال خودمو تمیز کردمو دوباره دراز کشیدم به این فکر میکردم که چرا حداقل یه قطره خون نیومد بعد از اون شب دیگه هرشب میرفتم اتاقشو باهم سکس داشتیم راست گفتن که سکس وابستگی میاره من با اینکه میدونستم این آدم نیستو همه غلطی میکنه و قبلا زن داشته ولی بازم میخواستم که باش بمونم اونم از این نقطه ضعفه من استفاده میکرد من با اینکه یه بار بابام فهمید که باش دوست شدم و یه کشیده هم ازش خوردم ولی بازم آدم نشدم تا اینکه سری آخر دعوامون شدو بهم گفت رفتم با یکی دیگه دوست شدم منم وقتی فهمیدم که راست میگه قیدشو زدم با اینکه کلی گریه کردم واسه خودم غصه خوردم ولی خدا منو فراموش نکرده بود دو هفته بعد از این قضیه یکی از دوستای قدیمی کسایی که تو ای چندوقت باشون آشنا شده بودیم زنگ زد به بابام و منو خواستگاری کرد الانم 2ساله که از زندگی مشترکمون میگذره وخدارو شکر خوشبختیم ناگفته نمونه که شوهرم قبل از اینکه بیاد خواستگاری قضیه دوستی منو میدونست ولی توی مدتی که واسه آشنایی داشتیم فهمید که چه جور آدمی هستم نوشته
0 views
Date: April 3, 2020