در حسرت عشق

0 views
0%

سلام به همه لیلاهستم امیدوارم خوش باشین من تازه اومدم به این سایت البته تازه هم لب تاب خریدم هیچی هم بلد نیستم ببخشید اگه بد نوشتم میخوام از اولش بگم تا ماجرا خوب تحویل داده بشه من الان 23سالمه 3ساله ازوداج کردم بچه ندارم خوشگل هم نیستم ولی تو دل برو هستم شروع حدود10سال پیش که تازه داشتم خودمو میشناختم فهمیدم که من وقتی پسر داییمو میبینم دست وپامو گم میکنم در ضمن اونا تویه شهر دیگه زندگی میکنن وکم همدیگه رو میبینیم اونم الان 27سالشه وخداییش واقعا جذابه وتک فرزنده خلاصه من از وقتی که فهمیدم دوستش دارم و عاشقش هستم خیلی عذاب میکشیدم چون با اینکه فامیل بودیم ولی فاصله ی طبقاتی داشتیم به همین خاطر من نمیتونستم ابراز علاقه کنم بهش تازه هر وقت دور هم جمع میشدیم تا مرز دعوا با هم پیش میرفتیم ولی به شوخی دیگه با خودم راه اومده بودم که اون نمیتونه مال من باشه عشقشوتوی قلبم نگه می دارم تا اخر عمر بعد زد من با یکی از دوست پسرام که داشتم ازدواج کردم وبا اینکه دوسش داشتم ولی عاشق نبودم وقتی نامزد بود یه شب جمع شده بودیم خونه خالم اونا هم بودن بعد شام که اومدیم خونه من یه فکری به ذهنم زد دیگه داشتم از عشقش میموردم دل رو زدم به دریا و با گوشی پدرم بهش تک زدم اونم بیجواب نموند تک زد بعد من اس فرستادم گفتم منم لیلا علی میشه یه سوال بپرسم اونم شوک زده گفت بفرما نوشتم توروخدا به کسی نگی ها میشه با هم باشیم فقط یه شب گفت میفهمی چی میگی منم گفتم الانه که همه بفهمن نابودشم بهش نوشتم که چند ساله دوسش دارم نمیتونم بگم ولی فقط یه شب باهم باشیم تا عشقم خاموش بشه نسبت بهش تا صبح اس نوشتیم وقرار گذاشتیم نهار که میان خونه ما یواشکی بریم پایین تا همدیگر رو بوس کنیم ولی هیچکدوم باور نمیکردیم که میخوایم باهم باشیم وقتی اومدن خونه ما من به بهونه رفتن به خونه همسایه رفتم پایین اونم بعد من اومد رفت برون ولی زود برگشت پشت در مثل گرسنه ها افتادیم به لب گرفتن وای باور کنین قلبم داشت می ایستاد با اینکه نامزد بودم وتجربه داشتم ولی انگار اولین بارم بود انقدر لب خوردیم که لب من کبود شده بود بعد یه صدایی اومد من دیگه ول کردم گفتم بزا واسه بعد و اومدم بالا دیگه وقتی همدیگر رو میدیدیم ب جای به هم پریدن لبخند میزدیم دیگه اونا رفتن ویه ماه دیگه که عید بود قرار بود ما بریم خونه اونا عید دیدنی در ضمن دیگه با هم دوست شده بودیم وهر روز حرف میزدیم و اس میفرستادیم ولی به دور ازچشم همسرم یه ماه گذشت وعید شد من یه جوری رفتار کردم همسرم نخواست بیاد رفتیم اونجا نیم سا عت دیگه اس زد بیا طبقه پایین اخه اون تنهایی پایین زندگی میکرد به بهونه پارک رفتن اومدم پایین رفتیم اتاقش هنوز به اتاق نرسیده بودم شروع کردیم لب گرفتن و منو چشبوند به دیوارو همینجوری که لب میکرفت دکمه های مانتو م رو باز میکرد بعد اروم اروم دستشو برد تو سینه مو فشرد ومنم نمیتونستم لباسامو در بیارم میترسیدم کسی بیاد یه دفعه واسه همین تابمو با سوتینم کشیدم بالا اونم شروع کرد به خوردن ومیک زدن وای خیلی حال میداد دیگه صدای اخ اوه بلند شده بود دستمو بردم زیر شوارشو کیرشو گرفتم دستم اوه چه بزرگ با اینکه کیر دیده بودم ولی این یه چیز دیکه بود بعد چند دقیقه مالوندن گفت ساک میزنی منم گفتم باشه وشروع کردم ساک زدن وبعد دو دقیقه گفت داره ابم میاد چیکار کنم بکنمت منم گفتم اره میدونس اوپنم وگذاشت دم کوسم ولی نمتونس بفرسته تو کمکش کردم وبا یه فشار انگار خنجر فرو کردبه کوسم بدون تف بعد شروع کرد به تلمبه زدن ولی چون داشت ابش می اومد دیگه کشید بیرون وریخت دستش منم گفتم بریز تو کونم خوب اونم گفت بعدا ولی من ارضا نشده بودم ولی دیگه نگفتم بهش چون اگه میدونست نمیزاشت برم بالا منم نمیخواستم ریسک کنم یه دفعه بفهمن دیگه هر دو مون نابود میشدیم اگه خوشتون بیاد که فکر نمیکنم بقیشو مینویسم در ضمنمن غیر نکته جای علامت هارو نمیدونم هنوز ببخشید نوشته

Date: September 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *