در حسرت کون پسر

0 views
0%

سلام ابتدا بگم که این چیزی که میخوام بنویسم نه خاطره است ونه داستان دروغین فقط یه حس درونیست که ممکنه بعضیا مث من این حس رو داشته باشن پس لطفا بعد خوندن این متن فقط نظر بدید و راهنمایی کنید ممنون اسم من سیاوشه که در حال حاضر۲۴سالمه پسری لاغر قد کوتاه و سبزه که از ویژگیهای ظاهری من هستند و کم حرف بودن و خجالتی و سادگی از ویژگیهای باطنی من هستند از وقتی خیلی کوچیک بودم و تازه به مدرسه میرفتم چیزی از سکس و نمیدونستم حتی فحش هم بلد نبودم بدم تا اینکه وارد عرصه مدرسه شدم و در اونجا انواع واقسام فحشها و حرکات ناشایست رو بجای تعلیم و تربیت یاد گرفتم تو راهنمایی با پسری دوست شدم که بی نهایت بی ادب و شهوتی بود از من بزرگتر بود و چیزهایی به من آموخت که این آموخته ها و کارهایی که من همراه او کردم مسیر زندگی من رو تا به الان به کلی تغییر داد اون پسر که اسمش محسن بود نام ساختگی برای امنیت عاشق کون پسرهای خوشگل بود و همیشه پسرهای خوشگل کلاس رو انگلک میکرد و لذت میبرد تو سوم راهنمایی یه پسر بسیار خوشکل و سفید که اسمش میثم بود چشم محسن رو گرفته بود و هر روز به بهانه های مختلف اونو انگولک میکرد وبهش میچسبید و لذت میبرد میثم هم یه بچه تهرانی ساده اما کونی بود که از حرکاتش بسیار مشخص بود و از کارهای محسن لذت میبرد خلاصه به بهانه های مختلف محسن میثم رو میکشوند پشت مدرسه و تو باغهای اطراف ترتیبش رو میداد که یه روز هم تو کار خودش شریک میکنه سه نفری میریم تو باغ میثم با ناز وعشوه شلوار محسن رو میکشه پایین و کیر اون رو میماله تا شق بشه وقتی قشنگ با تف مالی و مالش شقش میکنه میاد طرف من که اینکار رو با من بکنه اول من خجالت میکشیدم و اجازه نمیدادم اما با فحشهای محسن رام شدم و اجازه دادم اولین باری بود که همچین حرکاتی رو میدیدم میثم کمربند منو باز کرد و وشلوارمو با شرتم کشید پایین و شروع کرد به مالیدن کیر من وای که برای اولین بار چه لذت بخش بود یه تف انداخت تو دستش و کیر منو ماساژ داد تا قشنگ راست شد بعد وایساد ودستاش رو گذاشت رو کمرش محسن نشست وشلوار و شرتش رو کشید پایین واااای که چه سفید و خوشکل بود میثم که فقط از کون دادن لذت میبرد بدون مقدمه خوابید روی گونی که از فبل پهن بود وکونش رو قر کرد طرف محسن محسن هم به من گفت اول تو بکن منم چون بار اول بود هیچ کار بلد نبود و به محسن گفتم تو اول بکن تا من یاد بگیرم محسن شروع کرد کردن یه تف زد به کون میثم و کیرش رو چسبوند در سوراخش و شروع کرد عقب وجلو شدن بعد یه پنج مین آبش اومد ویه آخ بلند کشید و بلند شد وبه من گفت منم دو زانو مقابل کون سفید و زیبای میثم نشستم و کیرم رو تو کونش کردم و آبم برای اولین با اومد میثم هم خودش رو دست مالی کرد و آبش اومد بلند شدیم و بدون هیچ مقدمه ای رفتیم این کار ما تا آخر سال تحصیلی دو سه بار اتفاق افتاداز اون موقع به بعد من هم مثل خودش میشم و دنبال پسرهای خوشگل میگردم این حس تو وجود من رنگ میگیره وتمام وجودم رو از خودش پر میکنه حس پسر دوستی اونم پسرهای سفید و خوشگل و خوش هیکل به طوری که هیچ علاقه ای در وجودم برای دوست داشتن جنس مخالف نمیزاره این حس زندگیمو دگرگون کرده ومنو اسیر خودش کرده بعد ۵سال که از شهرستان خودمون کوچ کردیم و به یه شهرستان بزرگتر اومدیم دیگه هیچ خبری از اون دوتا ندارم ونمیدونم زندگیشون رو چطوری میگذرونن اما من با بدبختی زندگی میکنم همش چشمم دنبال پسره تو خیابون اتوبوس خط تو فروشگاه تو استخر شنا و از مگانهای شلوغ لذت میبرم مثلا جاهایی که تجمع کردند وازدحام جمعیت وجود داره اونجا فرست مناسبیه برای من که یه پسر دوازده سیزده ساله خوشکل و خوش تراش پیدا کنم و بهش بچسبم به بهونه ی اینکه جمعیت زیاده وپسره هم چیزی نفهمه یه امام زاده تو شهرمون هست که پنجشنبه و جمعه ها خیلی شلوغ میشه واز شهرهای اطراف هم میان برا زیارت من همیشه منتظر این روزهام آخه پسرهای خوشگل و زیبای بسیاری میان ومیرن میدونم کارم درست نیست ونباید تو یه مکان مقدس این کار رو کرد اما دست خودم نبود یادمه یه روز رفته بودم ودنبال میگشتم که یه دفعه چشمم به یه صحنه لذت بخش افتاد یه مرده که دوتا پسر که تقریبا یکشیون ده ویکی به سیزده ساله میخورد دو طرفش نشسته بودن اونی که کوچک تر بود خیلی حواس جمع ودقیق بود اما بزرگتره که چاقتر بود یه کم بی دست وپا وبی پروا بود یه شلوار لی تنگ بدون کمربند پاش بود ویه تیشرت قد کوتاه که زیر تیشرتش چیزی نبود اما زیر شلوارش یه شرت اسپورت پوشیده بود معمولا وقتی چهار زانو میشنیم شلوار یه کم کشیده میشه به پایین میاد این پسره چهار زانو نشسته بود و دوتای دستش رو گذاشته بود رو پاهاش و چونه اش رو گذاشته بود تو دستاش که یه کم خم شده بود تیشرتش رفته بود بالا و پوست سفید بدنش داشت دیده میشد وشلوارش هم کشیده شده بود پایین و شرتش مشخص بود به بهونه ی نماز و دعا خوندن پشت سر پسره نشستم بعد یه مدت پدره بلند شد که بره قران بیاره وبخونه که قرآنها پشت سرمون بود پدره موقع برگشتن وضعیت پسرش رو میبینه و تو گوشش میگه بلند شو شلوارت رو درست کن پسره که کمی بی دست وپا بود بلند شد و دستش رو کرد تو شلوارش وشرتش رو کمی کشید پایین و شلوارش رو داد بالا وقتی نشست صحنه دیدنی ترشد قبلا شرت پسره مانع دیده شدن لمبرهاش بود اما وقتی شرتش رو کشید پایین به محض نشستن دو تا لمبر هاش که مث بلور سفید بودن افتاد بیرون وااای که سفید و دیدنی بودن من چندین ساعتی که اونا اونجا بودن از دیدن کونش لذت میبردم که با تکون تکون خوردنای زیاد این پسره لحظه لحظه شلوارش کشیده تر میشد وکونش نمایان تر ومن بیشتر وبیشتر لذت میبردم مدتها کارم این بود که کم کم با سایتهای گی با کنجکاویهای بسیار تو اینترنت آشنا شدم که زیاد برام جالب نبودن چون من عاشق پسرهای بی مو وسفید و کم سن وسال بودم اما هیچ وقت نشد که به یکیشون برسم تازگی ها هم یه همسایه پیدا کردیم یه دوتا پسر خوشگل و زیبا داره که اسم یکیشون معینه و سیزده سالشه و بزرگی هم اسمش رو نمیدونم چیه ولی عاشق کوچیکه ام چون خیلی خوشکله اما چون کم رویم وخجالتی هیچ وقت نمیتونم با کسی رابطه برقرار کنم وهمیشه میشینم تو کوچه و فوتبالشون رو تماشام میکنم و به هیکل ها مخصوصامن کونشون ساعتها ذل میزنم استخر شنا نمیرم مگر بخاطر دید زدن هیکل های سفید و بلور پسرهای خوشگل عاشق بدنهای سفید و بی موی پسرهام لب استخر میشینم و به اینها نگاه میکنم ولذت میبرم دلم میخواد اتوبوس خط واحد شلوغ باشه وپسرها ی خوشگل توش سوار باشن ومن به بهانه ی شلوغی برم به یکشون از پشت بچسبم ولذت ببرم مخصوصا وقتی اتوبوس ترمز میکنه پسر ولشه تو بغل من و کیر من قشنگ به ما تهش بچسبه یه پسر عمه داشت پر خالم که خوش هیکل و زیبا بود هر وقت میومد شهرستانمون من کلی لذت میبردم به بهانه های مختلف بهش میچسبیدم و لذت میبردم دستشو میپیچوندم اونم برای اینکه دردش نگیر میچرخید و کونش رو طرفم قر میکرد و خودش رو میچسبوند ومن لذت میبردم یه روز بهم گفت بیا بریم موتور سواری گفتم میریم به شرط اینکه پسر خالم هم همراهمون باشه که بعدا حرف در نیارن خلاصه من نشستم راننده واون پشت سرم و پسر خامم هم پشت سرش این پسره چون هیکلی بود کل جا رو گرفته بود به طوری که من رو باک نشسته بودم ورانندگی میکردم تو راه اینقدر التماس کرد که موتور رو بهش بدم منم گفتم باشه اون پیاده شد و من همینطور که نشسته بودم رو موتور خودم رو کمی عقب کشیدم که اون سوارشه وقتی سوار شد وخواست بشینه تمام کونش تو کوش من بود یه کون نررررم مثل پنبه یه شلوار راحتی هم پاش بود که راحت این شلواره حالت میگرفت یعنی جوری بود که وقتی خم میشد و دوبار وایمیساد شلوارش به خاطر کون بزرگش قشنگ میرفت لای قمبل هاش و نمای کونش از روی شلوار قشنگ مشخص بود کیر من که انگار تمام دنیا رو بهش داده بودن هی راست وراست تر میشد به طوری که کیرم قشنگ بین دوتا لنبرهاش قرارگرفته بود داشتم از شدت شهوت میمردم انگار پسرعمهه فهمیده بود چه خبره و یا اینکه چون رو موتور بودیم این اتفاقات میوفتاد چراکه لحظه به لحظه کون پسر عمه بالا و پایین میشد و جلو وعقب نمیدونم این کار رو خودش عمدا میکرد چون سابقه کون دادن داشته یارو موتور تکون میخوردیم اینطوری میشد خلاصه اینقدر کونش چپ و راست وبالا و پایین شد منم که زود انزا ل بودم آبم اومد و رو موتور شل شدم خلاصه تمام زندگی من رو این حس فرا گرفته وبه نابودی کشونده و از دیگر لذتهای دنیا محرومم کرده شب روزم شده این در حسرت کردن کون پسر خوشگل اما هرگز این اتفاق نمیوفته و من تا آخرین لحظه ی عمرم با این حس و حسرت زدگی میکنم با خودم گفتم برم یه روان پزشک اما رویم نمیشود و الان که این متن رو نوشتم کمی راحتت تر شدم چون داشتم میترکیدم از شما عذر خواهی میکنم که سرتون رو بدرد آوردم و وقتتون رو گرفتم اما خواهش میکنم فحشم ندید چون اوضاعم رو بدتر میکنه امیدوارم هیچکس تو زندگیش این حس سراقش نیاد الان ازدواج هم کردم اما باز این حس تو وجودمه اگه با حرفهای زیباتون راهنماییم کنید ممنونتون میشم دوست بیچاره ی شما سیاوش

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *