راز مهرداد

0 views
0%

من مجید و 30 سالمه سلام این داستان واقعیه ولی نام شخصیت ها عوض شده سال 85 بود که پدر مادرم رفتن مسافرت به شهرستان پدریشون و دوباره خونه مکان شد البته مکان برای ما حکم یه جای راحت برای ازاد سیگار کشیدن و دستی به سیمو سنجاق زدن بود ولی بازم همین برای ما بس بود صبحا به سر کار میرفتم و بعد از ظهرا هنوز به سر کوچه میرسیدم میدیدم سعید با چندتا از دوستاش دم در الافن تا من بیام و میرفتیمو بساطمونو پهن میکردیم و ازاده بین خودمون حال میکردیم و هی خالی میبستیم یه شب یکی از عمه هام زنگ زد خونمون و گفت که میخوان برن مسافرت و پسرشون تنهاس یا ما بریم اونجا یا اونو بفرستن پیش ما من گفتم شبا از سر کار دیرمیام و مهردادو بفرستین پیش ما و هزارتا بهونه دیگه تا مهردادو بفرستن پیش ما مهرداد کلاس دوم راهنمایی بود عمم قبول کردو مهردادو شب اوردن پیش ما البته اینم اضافه کنم که اونموقع مهرداد دستگاه پلی استیشن داشت و اونم گفتم بیاره تا شبها بازی کنیم سعید بهم گفت اخه احمق جان ما گفتیم مکان داریم چن وقت راحتیم بعد تو مهردادو میخوای بیاری همه بفهمن چکاره ایم گفتم شبا زود میخوابونیمش بعد نشعمونو میکنیم شب اول همین کارو کردیم ولی پدرمون سوخت چون تا دیر وقت بیدار بودو بازی میکرد و ما اخرش با دعوا و کشیدن سیم برق پلی استیشنش خوابوندیمش و تا کارمون کردیم ساعت 2و3 شد و صبحم که بیدار شدیم دیدیم کار از کار گذشته و لنگ ظهره و به سر کار خودمونم نمیرسیم این بود که سعید گفت من میرم در مغازم سر راهم یه سر میرم دم مغازه صاحب کارت و میگم مریضی نیومدی گفتم نه منم میام یه روزم یه روزه بهر حال رفتیم سر کار و بعداز ظهرش برگشتیم خونه که دیدیم صدای یه نفر دیگه هم از خونه میاد تعجب کردیم و یواشکی رفتیم تو و منو سعید اونجا بود که فکمون افتاد مهرداد وقتی ما نبودیم زنگ زده به پسر عموش دانیال و اونم اومده بود ولی اون چیزی که ما میدیدیم واقعآ مارو حیرت زده کرده بود نمیدونستیم بریم تو یا وایسیم تا اخرشو ببینیم تا من میخواستم برم تو سعید دسته منو نگه داشت و اشاره داد که وایسمیم ببینیم چی میشه مهرداد دراز کشیده بود و دانیال که 2 سال کوچیک تر بود داشت کون مهردادو میمالید هم خندمون گرفته بود هم نمیدونستیم اخرش چی میشه بعد چند لحظه دانیال بلند شدو رفت یه بالشت دیگه اوردو بغل مهرداد دراز کشید بعد همو بغل کردنو تند تند میبوسیدن پدر سگا فکر کنم نصفه شبا بلند میشدنو ننه باباشونو دید میزدن و یچیزایی رو نصفه و نیمه فهمیده بودن برعکس کسی که رو درازه و تلمبه میزنه مهرداد که به پشت خوابیده بود تند تند کونشو میداد بالا تا بخوره به چول دانیال ما که دیگه داشتیم میموردیم از بس جلوی خندمونو گرفته بودیم یه دفعه دیدم سعید از پشتم در اومد و رفت داخل و گفت به به خوشم باشه چه غلطا خوب کارایی بلدین بذار به مامانتون زنگ بزنم اینو که گفت هر دوشون زدن به گریه که ببخشیدو غلط کردیمو از این حرفا سعید دانیالو فرستاد خونشونو بهش گفت دفعه اخرش باشه از اونجایی که آتو دستمون بود از مهرداد راحت نشتیم به نشعه کردن و مهردادم نشست به بازی کردن هی منم بهش میگفتم سرت فقط به تلویزیون باشه که ما رو نگاه نکنه یه دفعه متوجه سعید شدم که خیره شده به مهرداد و زیر زبونی با خودش زمزمه میکنه گفتم سعید چه مرگته گفت هیچی ما چقد خریم سر شب میتونستیم هر دوشونو بکنیم گفتم خوبه دیگه امانت مردومو جرش بدیم تحویل خانوادش بدیم همینمون مونده گفت اگه خودش بخواد چی گفتم اینا یه چیزی شبا دیدن ولی نمیدونن چکاریه دلیل نمیشه بگیرم بچه مردمو بکنیم که گفت تو هیچی نگو با من گفتم لازم نکرده کلت داغ شده ما رو بدبختمون میکنی بلاخره کار خودشو کرد و رفت کنارش نشت به بازی کردن و یادمه داشت نید فور اسپید بازی میکرد و همونطور که بازی میکرد یه دستیم رو پاهای مهرداد میکشیدو منو تحریک میکرد که منم برم کنارشون بشینم هیکل مهرداد بد نبود متوسط بودو سفید یه شلوار ورزشیم پاش بود و یه تیشرت که نصفه استین بود بالاخره در حین بازی کردن با گیم دستشو رو بدن مهرداد میکشید و هی منو تحریک میکرد تا بلاخره منم تحریک شدم که برم طرف دیگه مهرداد بشینم وقتی رفتم احساس کردم که تن مهرداد داغ شدو رنگش پرید فکر کنم احساس میکرد چه بلایی میخایم سرش بیاریم وسط بازی تشنم شد و رفت یه لیوان آب بخورم که دیدم دست چپ سعید زیر کون مهرداده و داره میمالونتش و اینجا بود که ناخود اگاه راست کردم گفتم کاش من اول میرفتم کنارش رفتم و دوباره نشستم کنارش ولی این بار نوبت من بود که خودی نشون بدم که حداقل یه دستی هم من برسونم به رونو کپلش اینجا بود که دستمو بردم رو شونه هاشو شروع کردم به مالیدن و کمی هم فشار میدادم کتفاشو تا یه اخی بگه و حالی کنم اینجا بود که مهرداد خودش بحرف اومد و با صای لرزون گفت چرا امشب شما انقدر منو فشار فشور میدین سعید گفت دانیال نیست گفتیم امشب ما ماساژت بدیم مهرداد گفت من میخواستم دانیالو بکنم داشت اینجوری راضیش میکردم یه دفعه مخ منو سعید هنگ کرد گفتیم بیا اینو باش کون نداده میخوای بکنی گفتم بلدی چجوری بکنی گفت اره گفتم از کجا یاد گرفتی زبونش بند اومد دیگه چیزی نگفت سعید ول کن نبود اون وقتا حشیشم میکشید قفل کرده بود رو مهردادو تا سرو تهشو در نمیوورد ول کن نبود گفت نگفتی از کجا یاد داری مهردادم فقط سکوت میکرد که یه دفعه سعید گفت میگی یا یادت بدم چجوری بکنی گفت یاد دارم نمیخوام تو نشونم بدی یواش یواش داشت اشک مهرداد در میومد که من خاتمه دادم به این حرفا 3تا چایی ریختمو اوردم تا بخوریم که دیدم نه بابا سعید ول کن نیستو باز داره مالش میده مهردادو سعید با صدای نسبتا بلد گفت مجید کاندوم داری منم یه نیشخند زدم گفتم برای کون کردن که کاندوم نمیخواد گفت نمیخوام اقا مهرداد مریض بشن یه وقت اینجا بود که مهرداد گفت اگه امشب جرم بخورم نمیگم از کجا یاد گرفتم منو سعید که اصلا تو فکر این که مهرداد از کجا یاد گرفته نبودیم و فقط تو فکر کردنش بودیم شک کردیم که این چه رازیه که حاظره بخاطرش کون بده ولی نگه از این به بعدش جالب میشد که دیگه سعید از فکر کردن مهرداد اومد بیرونو فقط به فکر راز مخفی بود ولی نقشه عوض نشد کردن مهرداد در هر صورت الزامی بود نزدیک میشدیم به اخر شب و دیگه باید میخوابیدیم تا مث امروز خواب نمونیم جاهارو پهن کردمو مث شبای دیگه مهرداد وسط خوابید ولی امشب فرق میکرد چون ما میخواستیم امشب بکنیمش بعد چند دقیقه مهرداد بلند شد از وسطمونو اومد کنار من دراز کشید جوری که من وسط افتادم گفتم چی شد مهرداد گفت سعید اذیتم میکنه سعید عادت داشت ملافه بندازه روش ولی من حتما باید پتو روم باشه وگرنه خوابم نمیبره مهردادم اومد با من زیر پتو سعید هی از پشت سرم منو نیشگون میگرفت و میگفت بکنش دیگه دیگه صبرم تموم شد زمانی که مهرداد پشتشو بهمن کرد ناخود اگاه دستمو میمالیدم به کونش و دیگه راست کرده بودم خودمو بردم نزدیکشو چسبوندم خودمو به مهرداد که فهمیدم بیداره ولی خودشو بخواب زده منم که دیدم بیداره پررو شدمو شلوارشو کشیدم پایین یه لحظه برگشتو یواشکی بهم گفت سغید نفهمه منم گفتم نه سعید خوابه گفت تو رو خدا بهش نگی یه وقت بیدار نشه گفتم خیالت جمع باشه خوابه ولی بیدار بودو کیرشو صیقل میداد گفتم دمر بخواب گفت نه سعید بیدار میشه گفتم پس پشتتو به من بکنو ساکت باش مهرداد فقط میگفت تو رو خدا یواش بکن منم که حشر بالا زده بود فقط میگفتم باشه باشه باشه شلوارشو که پایین زدم کیرم میخواست بترکه از بش حشری شده بودم یه کون تمیزو تپل و دست نخورده یه کم تف به سر کیرم زدمو یه فشار اوردم به سوراخش که یه دفعه به خودش پیچید و نزدیک بود بغضش بترکه که منم دلم به رحم اومدو لاپایی کارشو تموم کردم تا بلند شد بره خودشو بشوره سعید بهش گفت سریع تر بیا که من میخوام بخوابم که مهرداد یه دفعه میخکوب شد رو زمین گفت تو بیداری و سعیدم در جوابش گفت پ ن پ خوابیدم قبل کردن شما قبل از گفتن بقیه داستان باید این نکته رو بگم که یه روزی با سعید رفتیم یه خانوم اوردیم و بعد از اینکه من اون خانومو کردم به جیغو داد گذاشت که من به سعید نمیدم چون کیرش حیلی کلفته جر میخورم و اخرشم ندادو براش ساک زد و لاپایی دادش اینو گفتم که فکرشو بکنین چی میشه بقیه داستان مهرداد خودشو شستو برگشت دراز کشید ولی این بار خودش مستقیم رفت کنار سعید خوابید فکر میکرد سعیدم مث منه و زود خلاص میشه سعید یه نگاه به من کرد گفت بیعرضه مال تو که استاندارده چرا نکردی توش گفتم بچس گناه داره گفت دانیال بچه نیست میخواست بکنتش مهرداد که اومد و رفت جای سعید من پشتمو کردم بهشون که سعید راحت باشه که دیدم سعید میزنه به شونهام که بلند شم برم تو یه اتاق دیگه منم رفتم و سعیدو مهردادوتنها گذاشتم ولی دلم نیومد کردنشونو نبینم برای همین از درز در نگاهشون میکردم سعید به مهرداد گفت که دمر کنه و مهرداد دمر کرد و سعیدم همه لباسو در اورد وقتی میخواست کوس بکنه همه لباساشو در نمیوورد ولی این بار هم لباس خودشو هم مهردادو در اورد و به قول معروف سناتوری کون کردنو شروع کرد و دراز کشید روی مهرداد اونوقت بود که زمزمه هایی سعید تو گوش مهرداد میکردو هی فشار میداد که یه دفعه سعید کرد تو کونه مهردادو مهرداد نای داد زدنم نداشت ولی شنیدم که سعید گفت دیدی هم کون دادی هم رازو گفتی شصتم خبردار شد که سعید رازو فهمید کارشون که تموم شد به سعید گفتم چی شد گفت اگه بهت بگم از کجا یاد گرفته منفجر میشی گفتم با اینحرفات دارم منفجر میشم بگو تا پس نیوفتادم مادر دانیال که زن عموی مهرداد بود با این که شوهرش 3تا4 ماه بیشتر نبود که فوت شده بود ولی بعضی شبا یه مرد میومده خونشون و ترتیبشو میداده و چند شبی هم مهرداد که خونه دانیالشون بوده این قضیه رو فهمیده بود ما رو میگی منفجر شدیم لیلا خانوم که نصف فامیل تو نجابتش قسم میخوردن کوسه وای تا صبح داشتیم دو نفری داستان مینوشتیم برای لیلا خانوم که چجوری بکنیمش صبح رفتیم سر کار وقتی برگشتیم دیدیم مهرداد نیستو یه کاغذ نوشته که من به مامانم زنگ زدم و اونم گفته که اگه اونجا خسته شدی برم خونه لیلا خانوم و مهردادم رفته بود من که تا خونه به فکر این بودم که امشب دیگه رحم نمیکنمو میکنم تو کون مهرداد انگار که یه پارچ اب یخ ریختن روم سعیدم با کنایه بهم میگفت که دفعه بعد از فرصتام استفاده بکنم که دیگه حسرت نخورم بگذریم نشسته بودیم که یهو متوجه پلی استیشن مهرداد شدیم که با خودش نبرده بود یه فکری یه دفعه زد بسرم که بریم خونه لیلا خانوم به بهونه بردن پلی استیشن و با سعید بریمو لیلا خانومو یه دید بزنیم نشستیم نشعه کردیمو خوب کمرامونو سفت کردیم و تو دلمونم هی خودمونو قوت قلب میدادیم که دیشب کون کردیمو امشب کوس میکنیم یه شبی بشه امشب موقع رفتن هم یه سیگاری بار زدیم و رفتیم دم در خونه لیلا خانوم که رسیذیم سیگاریه رو روشن کردیمو تا اخرش کشیدیم و چت رفتیم در خونشو در زدیم لیلا خانوم از پشت ایفون گفت کیه و ماهم گفتیم که پلی استیشن مهردادو اوردیم براش بعد مهرداد اومد دم در و پلی استیشنشو گرفت و فوری درو بست همه رشته هامون پنبه شد ای بابا چرا درو بست به این سرعت دوباره در زدیم و این بار سعید به لیلا خانوم گفت که بیاد دم در کارش داریم گفتم خره چکارش داری گفت کاریت نباشه مگه نمیخوای امشب کوس بکنی یا میکنیمش یا ابرومون میره گفتم از کجا معلوم مهرداد بهت راست گفته باشه و همه چی دروغ نباشه گفت من تا امشب لیلا خانومو نکنم نمیخوابم که اینبار سکته رو زدم بعد اینکه گفت نمیخوابم یه دفعه از تو ایفون صدای گذاشتن ایفون اومد بقیشو اگه دوست دارین نظر بدین تا بذارم نوشته

Date: May 1, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *