زنم و همسایه

0 views
0%

سلام من نیما 28 و همسرم مونا 27 من تو تهران مشغوله کارم و همسرم هم معلمه تو یه اموزشگاه از اندامش بگم زنم قدش 1 72 و بدنه فوق العاده سفید موهایه خرمایی سینهای سفت 80 و از کونش که میگم دهنم اب میوفته یه کونه عالی بزرگ بریم سره اصل مطلب بر میگردیم به 2 سال پیش ما خونمون تو پایین شهره تهران دو طبقست یه مدت خالی بود چون دقیقا تایم کاری خانومم با خودم بلاعکس بود یعنی من صبحا و خانومم بعد از ظهرا سره کار بودیم به هر کسی اعتماد نمیکردم که مستاجرمون بشه چون خونمون تغریبا یه مکانه خلوت بود و خانومم صبحا تنها بود تا از بنگاه خبر دادن یه زنو شوهره مسن با یه پسره 15 ساله خونرو میخوان و برا بازدید میان فرداش اومدن دیدم پیرزن پیره مردن که بگفته بنگاهی که رفیق بودیم بچه دار نشدن و بچه خواهرشون که تو تصادف جونشونو دادن به شما بزرگ میکنن ساعت 3 بعد از ظهر اومدن دره خونه من خواب بودم خانومم درو باز کرد با یه چادره رنگی رفت بیرون و تعارف زد داخل بیدار پشدم و رفتم بیرون چشمم به پسره افتاد یه پسره سفید نازه کم مو با قده بلند خیلی اروم و بی سرو صدا که به زور جوابه سلاممو داد اب دهنمو به زور پایین قورت دادم نگاه به زنم انداختم دیدم با خانومه گرم گرفتن و هر از گاهی یه نیم نگاه به پسره میکنه نمیدونم ولی مطعنم خانومم منظوری از این نگاها نداشت چون هیچ شکی بهش نداشتم و کاملا سر به راه و محجبه بود شاید نگاهاش بخاطره مظلوم بودن پسره یا همراهی پسره با این پیرزن پیر مرد بود چون بهش در مورده پسره و نسبتشون با اونا چیزی نگفته بودم حرفاشون تموم شد کم کم با اومدن مادر پدرش به داخله خونه و بازدیده خونه و توضیحاته من نگاهیه مونا به پسره دوچندان شد تا علی اقا پیره مرد با صدای بلندو رساش گفت همه چیز خوبه مبلغ اجاره چقدره منم تو دلم یه حسی اومده بود بخاطره نگاها نمیدونم چیم شده بود که گفتم 650 علی اقا با تعجب گفت 650 خوب قراردادو تنظیم کنیم تعجبه اون بخاطره مبلغ اجاره پایین بود چون به بنگاهی سپردم 800 تومن تا با چکو چونه وایسه 750 این حرکت تعجبه مونام برنگیخت تا علی اقا با من دست داد و پسره همکه مثله مجسمه هیچ حرکتی یا صدایی نمیکرد یه خدافظی کردو رفتن شب شد مونا ازم پرسید چی شد اینقد اجاررو کم گفتی منم گفتم ترسیدم اینام مثله قبلیا بخاطره اجاره زیاد بپرن و اینام مشخصه خانواده خوبین همسرم سکوت کرد بعد چند ثانیه با دستاش دستامو لمس کرد و یه لبه طولانی ازم گرفت با کلمه دوست دارم ازم دور شد و لباسه شب پوشید و برگشت یه سکس عالی داشتیم در مورده سکس خودم باز مونا توضیح نمیدم چون فکر میکنم همه اباتونو برای اخر جمع کنم بهتره و نمیدونم طریقه نوشتنم چطوره راستش اولین بارمه و کل داستان صحت داره صبح بنگاهی باهام تماس گرفت منم از کارم مرخصی گرفتم و شتابان رفتم بنگاه قراردادو خوندمو امضا زدم قرار شد همین امروز ظهر اساس کشی کنن من گفتم بشون خانومم منزله و کلیدو تحویل میده بتون رفتم سره کارم و با زنم تماس گرفتم گفتم دارن میان میخوام سنگه تموم بزاری و یه ناهار عالی درست کنی اونم با لحن سکسی و صدایه نازوک شده گفت چشم عزیزمممممممم و ازم پرسید خودت نمیای خونه منم گفتم نه مرخصی این ماهم تموم شده میدونی که خودت ازشون پذیرایی کن و کمکشون کن حالا طبق گفتهایه زنم اینارو میگم ساعت 12 با اساسا و چندتا اساس کش رسیدن و شروع کردن به چیدن تا 2 که تا حدودی مرتب شده بود چون طبقه پایین ما نقلی بود و پسره که اسمش علی بود اومد بالا تا از خانومم کلیده حیاطو بگیره در زد خانومم که عادت داره با شرتو سوتین باشه یه چادوره سفید گل گلی پوشید و اومد بیرون علی بدون سلام و حالته سورپرایز گفت کلیده حیاط زنمم گفت بعله بفرمایید داخل تا براتون بیارم علیم که پسره ارومو ساده ای بود فکر نکرد که زنم داره تعارف میکنه و مستقیم رفت داخل زنم که تعجب کرده بود یهو سرعتشو بیشتر کرد چون تو حال یه عالم شرتو سوتین پهن بود اومد جمع کنه پسره نشست رو مبل زنم با اون کونه گرده قلمبده کونشو هوا کرد و یکی یکی جمع کرد و گفت ببخشید همسایه خونمون نامرتبه کلیدو اورد داد دستش علی هم مثله فراریا داشت میرفت که گفت صبر کن چند تا چایی بریزم بعد چند دقیقه 3 تا چایی ریخت و داد دستش علیم که مطمعنم از دیدن کونه بزرگه زنم و اون صورته خوشگلش شق کرده بود تا 4 5 روز بعد خیلی رفتو امدمون زیاد شد تا حدی که علی یهو میومد تو که موناو بدون چادور میدید اما چون زنم میدونست میاد بالا لباس بلند میپوشید علی اقا و زهرا مادرش ماهی 3 روز میرفتن به پدرشون تو دهات سر بزنن و دفعه اول بهم گفتن منم با کمال میل قبول کردم و با خنده بدون منظوری گفتم مونا خانوم صبحا تنهان و عالیه علی پیشش باشه مونا یه لبخند زیبا بهم زد گفت تو بودو نبودتم فرق نمیکنه و علیم که وسط هیچی نمیگفت رفت بیرون خلاصه ساعته 7 شب رفتن و علی پیشه ما موند خانومم سره کار بود علی تو حال شلوارشپو بیرون اورد تا شلوارشو در اورد دیدم یه کیره خیلی بزرگ با تخمایه بزرگ زیره شرتن که قشنگ نر نشدش به 24 25 سانت میخورد منم تا این کیرو دیدم از عمد گفتم شرتت خرابه و دست زدم به شرتش که گوشه دستم خورد به کیرش من تو بچگی از پسر عموهام و پسر عمهام پر کیر خورده بودم یعنی تو 8 سالگی قشنگ 3 نفری میکردنم اما تو 12 سالگی همه چی تموم شد و من رنگه کیر ندیدم تا حالا انم بگم من تو ایتایه لوتی و شهوانی زیاد میچرخیدم و جق میزدم صدای در اومد مونا بود به علی گتم درو باز کن تا درو باز کرد مونا اومد تو و با علی دست داد من تو حیرت موندم چون مونا تا حالا با هیچ مردی دست نداده بود و مطمعنم زنم نمیخاره اومد تو خسته رو مبل دراز کشید بهم گفت امروز خیلی خسته شدم تو کلاس زنگ به رستوران بزن برامون غذا بیارن منم زنگ زدم شامو سفارش دادم مونا یه لباس یقه باز و یه دامن پوشید و روش چادر و نشت کنارم منم داشتم روزنامه میخوندم موناو علی گرم گرفته بودن پسرمون روش باز شده بود بلاخره قشنگ به حالتایه نگاش شک داشتم اما خدا مونا که خیلی پاک بود درست بود که من نمیتونم ارضاش کنم چون کیرم کوچیک بود و ابم زود میومد اما خودشم بهم گفته بود برام مهم نیست چون عاشقتم صحبتایه موناو علی به کامپیوتر و یادگیری چت سوق پیدا کرد رفتن داخل دونفری منم چون شکی به مونا نداشتم و علیم بچه بود راضی بودم هر کار میخوان بکنن حتی راضی به تنها بودن باهمشون شدم منظورم فرداست اما نمیدونم چرا یه حسی داشتم میخواستم بروی خودم بیارم اما غیرتم اجازه نمیداد یه لحظم بهش فکر کنم چون نمیتونستم زنمو ارضا کنم بعضی وقتا به فکره یه نفر میوفتادم که با زنم باشه اما هیچ وقت واقعی نبودن اما این حس امشب مثله خوره تو وجودم بود تو اتاقو میدیدم زنم قشنگ دستایه علیو گرفته و چتو به اون یاد میده منم برای اینکه درست ببینم رفتم داخل از پشت نگاشون کردم زنم دستایه نرمو سفیده علیو گرفته بود و روی هر کلید کیبرد فشار میداد تا چند دقیقه ایی که صدای زنگ موبایل اومد و پیک درب خونه بود علیو صدا کردم گفتم غذا رو بگیره تا بلند شد یه صحنه ایو دیدم که باورم نشد شلوار علی ورزشی تنگ بود یه برجستگی مثله مار جلوش ایجاد شده بود که اون حسو که روی علی برای زنم حساب کنم 1000 برابر شد دقیقا مثله کیره پورن استارا وای زیر شورت چقدر کلفتو دراز بود میخواستم همونجا شورته علیو برای زنم پایین بکشم تا بفهمه کیررررررر یعنی چه و شوهر چیه ارضا و ابکیر چیه شهوتی تر از همیشه به ذهنم فشار اوردم که فکره پلیدو بیرون کنم از یه طرفم یه حسی میگفت من عاشقه مونام و لذتشو میخوام بلاخره باید اونم بفهمه کیرررررر چیه بگذریم شامو اورد و خوردیم جاتون خالی تو دلم گفتم باید یه کاری بکنم هنوز نخوابیده بودیم تو اتاق به مونا گفتم چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی تو چله تابستون جلو یه بچه که چپو راستشو نمیدونه چادر سر میکنی اونم پرسید تو واقعا برات اشکالی نداره من بدون چادر باشم جواب دادم مگه چند سالشه اخه هه هه اولا حسی نداره دوما داشته باشه بلد نیست سوما وسیله ای داره که استفاده کنه ازم پرسید وسیله چیه گفتم بابا کیرشو میگم تاحالا با زنم در مورده یه مرده غریبه اینجور حرف نزده بودم خدایا چم شده بود یعنی میخواستم خودمو بزنم به اون راه که علی کیرش بزرگه گفت ای بی ادب راست میگی اون بچست و توام برات اشکالی نداره منم یه لب ازش گرفتمو گفتم میخوام خانومم لذت ببره و راحت باشه چادرشو گذاشت کنار یه تاپ بدون سوتین تنش بود که سینهایه نازش کامل مشخص بودن حتی سره پستوناش پشت اون تاپ صورتی نخی نمایان بود و یه دامن تا پایینه زانو بهش گفتم خدایی این تیپت بچه تو قنداقو مست میکنه بدبخت علی مونا خندیدو بشوخی جواب داد دامنمم بیرون میارما گفتم خود مختاری در بیار ببینم روت میشه شرط ببندیم گفت نه خستم بریم بخوابیم تو حال علی تا مارو دید تعجب کرد و تکون به خودش داد برا اولین بار عکسالعملی از علی دیدم که چهار چشی داشت زنمو دید میزد بد خیره شده بود صداش زدم علی جان جاتو انداختیم بخواب مدی پاشد بره بخوابه زنم نامردی نکرد یه بوس اروم رو لپش خورد گفت خوب بخوابی منم ماتو مبهوت نگاه میکردم تو اتاق ازش پرسیدم چه کاری بود گفت خواستم بدونی دامن که اسونه جولوش پا کنم بوسشم خوردم یه چکیده به شوخی رو کونش زدمو گفتم مثله پسره خودته باش راحت باش اونشب موناو برای اولین بار با حسه جدیدی میدیدم 3 بار منو ارضا کرد ولی خودش ارضا نشد چه سکس عالی بود صبح بیدار شدم دیدم مونا لخت تو اشپزخونست داشت صبحونه میچید دیدم علی خوابه دویدم پیشش گفتم یهو میادا گفت خوابه بابا اومد و لباس پوشید به اصراره من صبحونرو خوردمو اماده شدم رفتم سره کار تو راه همش فکرم هزار جا میرفت و دلم عاشوب بود نکنه زنم بخاطره اینکه ارضا نشده تن به این کیره بزرگو خوردنی بده و علی از سینهایه بزرگو کون خوشگلو قلمبیده زنم لذت ببره مثله دوتا پورن استار منم شوهره بیغیرت که حتی دیشبم زنمو ارضا نکردم با این تفکرات ساعت 4 رسیدم خونه به صحنه عجیبی مواجه شدم زنم خوابیده بود روی زمین یه بالش زیره باسنش و یه دامنه نخی پاش بود جوری که کونش بقدری بزرگ نمایان شده بود که دقیقا مثله یه جنده که کونشو برای یه کیره غول پیکر اماده میکنه و بدنش غیر از سینهاش لخت بودن و علی با یه شرت و دستانی چرب داشت زنمو ماساژ میداد با ورده من زنم به خودش اومد و چادره کنارشو سرش کرد اومد جلو و لبامو بوسید و گفت به علی جون زحمت دادم 2 ساعته داره منو ماساژ میده و ماساژشم عالیه انگار 10 ساله مربی ماساژه منم به حالته تعجب ناهارمو خوردمو خوابیدم با صدای درب بلند شدم علی درو باز کرد به ساعت نگاه کردم ساعت 8 بود زنم با علی دست داد و اومد تو اتاق پرید رو تخت کنارم بلند گفت ماساژ میخوام بازم زنم بدجور کیر میخواست نمیدونم چش بود کاش کیرم بزرگ بود یا حداقل زود انزال نبودم بهم گفت لختم کن علی ماساژم بده منم با دستایه خودم زنمو برای علی لخت کردم یه شرت یه سوتین زنم کمرش رو تخت بود و روش به من علی بیا علی بیا چند بار گفت اینو اونم اومد علی شروع کرد به مالشو ماساژ با روغن از کمر تا شونها اومد تاباسنش زنم با ناله میگفت بمال منم فقط نگاه میکردم زنم قشنگ با روغن و ابش خیس شده بود و علی هم که کیرش مثله اسب شده بود توجه زنمو بخودش جلب کرد و با صدای شهوتی بهم گفت لباسای علیو در بیار منم انگار میخواستم این اتفاق بیوفته گفتم چشم لباسشو در اوردم نوبته شلوارش شد منم عمدا جلوی زنم انگار نفهمیدم شلوارو شرتو باهم بصورت فوق حرفه ایی کشیدم پایین زنم جیغ زد پرید عقب واقعا چی بود این کیر زنم و بیشتر از اون من تو حیرت این کیرررر بودیم سریع گفت لباسمو بده لباسشو دادم بهش تنش کرد همه حسام داغون شد چی شد یهو علیم لباسشو پوشید علی از اتاق بیرون رفت زنم که شهوت و اشک تو چشماش جمع شده بود از پرسید تو گفتی اون بچست ولی کیرش 10 برابره تو هست جواب دادم من از کجا باید ببینم هر کس میاد خونمون کیرشو چک کنم زنم گفت نیما کاش مجرد بودم نمیخواهم خیانت کنم بخدا نیاز دارم اینو این پسره تازرو چیکار کنم گفتم خوب اگه بگم منم راضیم چی گفت قسم بخور منم قسم خوردم راضیم که تا هر وقت خواسی با این پسر باشی مونا گفت پس خودت برام بیارش و لختش کن دوست دارم که این پسر بشه زندگیم بشه همه چیم راستش با نگاه اول عاشقش شدم نیما خودت لختم کن منم علیو صدا کردم گفتم بیا خانوممو بمال تا صبح اونم که از یه طرف ترسیده بود یه طرف خوشحال خیالش راحت شد علی دیه صداش در اومده بود بهم گفت شلواره زنتو بکش پایین منم عمل کردم شروع کرد به ماساژ پاهاش تا کونه بزرگش شرتش که مثله یه خط وسطه کونش گیر کرده بود مزاحمه کاره علی بود منم شرتشو کشیدم پایین و سریع لباسو در اودم زنم که صداش در اومده بود بهم گفت علیو لخت کن مابقی در قسمت بعد نوشته موهاوی

Date: August 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *