زنپوشی من برای عشقم

0 views
0%

یک سالی بودکه باحمید آشناشده بودم تواین یک سال خیلی کم وبه ندرت باهم سکس داشتیم شاید سه چهارماه یک بارچون اون یه شهر دیگه بود بخاطر همین فرصت کم گیرمی اومد تاقبل ازآشنایی با حمید من حس زنونه داشتم ولی طوری بودکه بعداز ارضاشدن تاچندهفته یا یک ماه اون حس می پرید ولی بعدازآشنایی حسم دو برابر شد تا جایی که همیشه شورت دخترونه پام بود لباسای دخترونم روزبه روز بیشتر میشد انواع اقسام شورت وسوتین لباس خواب جوراب لوازم آرایش حمیدیه مرد38ساله مجردبود و من یه پسر18ساله بارفتارواندام دخترونه که باپدرم زندگی میکردم خب بریم سراغ داستان اون روز به بابام خبررسیدکه داداشش یعنی عموی من فوت شده بخاطرهمین پدرم مجبورشدیک هفته ای بره شهرستان وخونه خالی موندواسه من حس خوبی داشتم اون روزکه تنهاشدم فورا زنگ زدم به حمیدجریان روگفتم اونم گفت سه چهار روزی میتونم مرخصی بگیرم بیام بهترازاین نمیشد بایدخودمو آماده میکردم رفتم حموم با اسپری موبرخودمو شیوکردم حسابی بدنمو برق انداختم حالا نوبت لباس بود که یه لباس قرمز دوبنده که تابالای باسنم بودانتخاب کردم بایه شورت قرمز ساعت7غروب بودکه من آماده شده بودم آرایش کردمو لباسمو پوشیدم تماس گرفتم باحمیدگفت فرودگاهم تازه رسیدم نیم ساعت دیگه خونه ام واقعا حس خوبی داشتم هیجان داشتم رومبل دراز کشیدم رفتم توفکرخودمو به عنوان زن حمید تصورکردم بعداز چهل دقیقه رویاپردازی زنگ خونه به صدا دراومد در بازکردم حمیداومدداخل مثل مردی که زنشو بعداز چندماه دیده اومدجلو فورا بغلم کرد لبامو خورد وااای چقدخوب بود به حمیدگفتم برودوش بگیرخستگیت بره ساعت 9 شب شده بودکه حمیدازحموم اومدبیرون واسش چای ریختم وبردم رومبل نشسته بودکه رفتم توبغلش مثه یه زن خودمولوس کردم اونم قربون صدقم میرفت خلاصه نوبت رسیدکه شروع کنیم قبلش گفتم شام درست کردم بخوریم بعدبریم روتخت خواب که قبول نکردگفت سنگین میشیم اون رفت تواتاق منم رفتم دستشویی که خودموخالی کنم ساعت ده شده بودکه رفتم تواتاق حمیدیه شورت مردونه هفتی پاش بودکه واقعا معرکه شده بود منو آروم خوابوندروتخت اومدروم وپتوکشید روخودشو شروع کرد لب گرفتن گردن خوردن صدای نفسش داشت دیوونم میکرد مدام درگوشم میگفت امشب بهترین شبه چقدبدنت بوی خوبی میده بندای لباسمو کشید روی بازوم تاجایی که تاسینه لباسم کشیده شده بودپایین داشت سینه هامومیخورد توکارش وارد بود من زیرش به اوج لذت رسیده بودم هرچقدکه میرفت پایین ترسفیدی پوستم بیشترمعلوم میشدتاجای که کامل لختم کردشروع کردسوراخمو لیس زدن صدای نفسام به ناله تبدیل شده بود همه جامولیس میزد سوراخ شکم سینه زیربغلم گردنم بعداز نیم ساعت نوبت من شده بودکه اون کیری رو زیرشورتش خودنمایی میکردروحال بیارم شروع کردم واسش ساک زدن طعم خوبی داشت حسابی واسش میخوردم تاجایی که خودش تودهنم عقب جلومیکرد حالا نوبت رسیده بودبه اصل کار ازتوکمدم کاندوم آوردموکشیدم روکیرش خوشبختانه جفتمون استفاده ازکاندوم راضی بودیم من پاهامو بازکردم اونم اومدجلو خیلی آروم گذاشتش روسوراخم هل میداد داخل تاجایی که تا آخربردش تو حدود پنج دقیقه ایی همینطورنگهش داشت که جابازکنه شروع کردآروم آروم تلمبه زدن بعداز ده دقیقه تلمبه زدن من بدون اختیار ارضاشدم آبم ریخت روشکمم که باشورتم پاکش کرد پوزشین عوض کرد من به دمرخوابیدم لمبرامو بازکردم اونم شروع کرد تلمبه زدن من زیرش واقعاحال میکردم دوباره شهوتم زده بودبالا پوزشین بعدی اون خوابیدمن نشستم روکیرش خودم بالا پایین میکرد تاجایی که گفت به پهلوبخواب بعداز اینکه دوسه تامحکم زد روباسنم شروع کرد تلمبه زدن من واقعا ازاینکه مثل یه زن زیرش بودم لذت میبردم دقیقا مثل زن وشوهر اونشب بعدازاینکه حسابی تلمبه زد پوزیشین آخرکه داگی بود آبشو توکاندوم داخل کونم خالی کرد نبض کیرشو حس میکردم کیرشو کشیدبیرون ولو شد روتخت دیگه نذاشتم منوارضاکنه چون واسه سه چار روزباید ساپورت میشدم همینطورکه ولو شده بود کاندوم ازکیرش درآوردم انداختم سطل آشغال خودمم رفتم دوش گرفتم بعدش اومدم بغلش تاصب لخت خوابیدیم تواون چندروز من بیشترازاین لذت میبردم که مثل یه زن بودم واسش آشپزی میکردم لباساشو اتومیکردم چای واسش میبردم توبغلش ولو میشدم لباسایی که اون دوست داشت می پوشیدم کلا لباس دخترونه تنم بودتواون سه چار روز گاهی اوقات که باشورت وسوتین بودم مشغول آشپزی می اومدازپشت بغلم میکرد گردنمومیخورد دستشومیبردتوشورتم مالش میداد کیرشومیکردوسط پاهام منو میبرد بیرون استخر شهربازی بازار زیاد سکس داشتیم تواون چندروز سکس رمانتیک خشن حمیدفیتیش پاهم داشت یه روزحسابی پاهاموتمیزشستم لاک زدم شروع کردخوردن پاهام کیرشوگذاشت بین پاهام آبشوریخت روانگشتام داخل استخرهم توسونا باهزاربدبختی با لاپایی ارضاش کردم واقعا بهترین روزای عمرم بود شب آخرکه قراربود صبحش بره یه سکس مفصل که سه ساعت طول کشیدانجام دادیم صبحشم اون رفت فرودگاه من تنهاموندم ای کاش دوباره همچین فرصتی پیش بیاد نوشته روناک

Date: August 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *