سکسی با طعم عشق

0 views
0%

سلام دوستان من تازه عضو این سایت شدم از فضای ساده و بی غل و غش اینجا خوشم میاد فقط غلطهای املائی داستانها اعصاب من و خرد میکنه عجیبه این نسل تازه با این سواد من زنی هستم از تبریز و 42 سالمه پوست تنم سفید با 170 قد و 69 وزن صورتم جوان و جذابه و اندامم چون ورزش میکنم ورزیده و خوش فرم این داستان برمیگرده به زمانی که حدود 2 سالی بود که از همسر قبلیم جدا شده بودم و با هیچ کس نه ارتباط عاطفی داشتم نه ارتباطی از جنس دیگر به مرور زمان طی یک ارتباط کاری با پسری آشنا شدم که یک 6 7 سالی از من کوچکتر بود و مثل من حساس عاطفی و عاشق پیشه چیزی که در این دوره و زمونه کمیاب بود و چندان هم ارزش تلقی نمیشد ارتباط من با مهرداد به مرور زمان رنگ عشق و دلباختگی گرفت و هر روز گرمتر و صمیمانه تر میشد یکروز برای اولین بار اومد خونه من من تنها بودم و یک شلوار لی چسبان و یک تاپ سرمه ای رنگ تنم بود در رو که براش باز کردم اومد تو و همونجا دم در ایستاد و بی هیچ کلامی فقط منو نگاه میکرد من نزدیکتر رفتم و در یک لحظه که کاملا غافلگیر شدم محکم بغلم کرد و با چنان شیفتگی محکم به خودش و سینه اش فشار میداد که حس کردم واقعا نمیتونم نفس بکشم آغوشش و سینه پهن با بازوهای ورآمده و محکم با اون اندام مردانه و نفسی که فقط نشان از شور عشق داشت بهم آرامش میداد حس میکردم این مردیه که میتونم بهش تکیه کنم و در اون لحظه در آغوش گرم و در میان بازوان اون فقط در دلم یک آرزو بود خدایا این جا رو فقط یه این جا رو هرگز از من نگیر نمیدونم چقدر طول کشید تا اینکه هر دو یه کم به خودمون اومدیم اومد داخل و کنار من نشست رو مبل راحتی من بدنم داغ داغ بود خیلی دوست داشتم خودشود نزدیکتر بهم حس کنه آروم دستاشو رو پاهای من میکشید و من زیر انگشتان بلند و دستای مردونه اش حس میکردم خون با شدت بیشتری تو رگهام جریان داره و بدنم هر لحظه داغتر و داغتر میشد از گردنم شروع کردن به بوسیدن و آروم به سینه هام که رسید تاپمو در آورد و کنارم دراز کشید رو مبل دستاش از صورت لبها و گردنم پائین تر غلطید از دو کوه بالا رفت و به نوک قله رسید نوک سینه هام سفت و برآمده شده بود داغ شده بود انگار سینه هام مثل دو تیکه آتیش با نوکهای برآمده بیشتر دیوونش میکرد زبونشو رو نوک سینه هام میکشید و با ولع شروغ به مک زدن و لیسیدن و مالیدن سینه هام کرد که انگار از همونجا میخواست ارضا بشم آروم شلوارمو در آورد و از روی شرت سیاه توری شروع کردن به گاز زدن کس سفیدم که حالا حسابی خیس شده بود و آروم شورتمو از تنم درآورد من رو مبل دراز کشیده بودم که پاهامو از هم باز کرد و با زبونش شروع کرد به لیس زدن چوچول ورآمده کسم و با انگشت دستش آروم رو سوراخ کسم دست میکشید تا حس کردم انگشتش داره میره تو کسم وای که چه لذتی داشت وووو انگشتش داخل کسم که خیلی هم تنگه عقب جلو میرفت و با دست دیگه اش سینه هامو محکم میمالید نمیدونم شلوار و شورتشو کی درآورده بود که یهو یه کیر کلفت و بلند دیدم که جلو صورت من منتظر بود کیرشو گرفتم مالیدم چقدر رگ کیرش باد کرده بود به زور داخل دهنم میرفت براش خوردم از اون پائین کیرش شروع کردم لیس زدم با زبونم تا سرش که گرد و قلمبه شده بود و بعد حسابی براش ساک زدم دیوونه شده بود داد میزد و میگفت بسه بذار بکنمت با فشار صورتمو کنار زد رو مبل خوابوند و سر کیرشو که داغ داغ شده بود و داشت منفجر میشد به سوراخ کسم و اطرافش میمالید من خیلی وقت بود سکس نداشتم و سوراخ کسم خیلی تنگ شده بود بعد آروم سر کیرشو کرد داخل کسم سر کیرش بزرگ و کلفت بود و همون کافی بود که یه جیغ بلند بکشم میگفت وای چقدر کست تنگه آخ جون چه کسی داری یه کم که عقب حلو کرد کسم کاملا خیس شد و انقدر باز شده بود که تا دسته فرو کرد توش من فقط داشتم بالشت رو روی دهنم فشار میدم که همسایه هام صدای فریادمو نشنون بعد شروع کرد تلمبه زدن و با فشار و قدرتی که اصلا درش سراغ نداشتم بقدری محکم و با فشار کسم رو می گائید که حس میکردم بالاترین لذت دنیا رو تجربه میکنم میگفت عاشقتم عزیزم و تا ابد کنارت خواهم ماند برام عجیبه که صحبتهای حین سکس داستانها که بی محتوا و تکراری اند و ارزش انسانی آدما رو زیرپا میذارن و در این سایت زیاد دیدم حین سکس ما خبری نبود مثل جرم بده پاره م کن جنده خفه شو و بجاش عشق بود و دوست داشتن انقدر تلنبه زد و منم از فشار درد و لذت با ناخنهام بازوهاشو گرفته بودم هر رو عرق کرده بودیم بقدری برام لذت داشت که آرزو میکردم هیچوقت تموم نشه تا اینکه تموم تنم لرزید عضله های کل تنم منقبض شد و حس کردم یه چیزی از بالای سرم تا اون پائین و کل وجودم رها شد آبم اومد ولی اون هنوز داشت منو میکرد تا اینکه حس کردم با فشار بوسه هاس داغم رو لباش آب کیرشو که گرم و داغ بود رو شکمم ریخت هر دو کنار هم دراز کشیدیم خسته ولی نه سیراب از این سکس عاشقانه عزیز دلم من مرد زندگیت خواهم ماند برای تموم عمر این حرف آخر اون روزش بود دریغا دریغا از آن روزها آه عمری گذشته است من و تو دگرگونه گشتیم دنیا دگرگونه گشته است که دیگر ندانی کجایم که دیگر ندانم کجائی نوشته

Date: August 17, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *