سکس با دختر خیابونی که زنم شد

0 views
0%

سلام داستانی که می خوام بگم واقعیه و هیچ دروغی نیست پس لطف از فش و حرف زشت بپرهیزید اسمم آردا هستش 28 سالم 189 قدم هیکل معمولی دارم بدن سازی هم کار میکنم مهندس کامپیوتر هستم و کارم برنامه نویسی و اصلا تو ایران کار نکردم کارم هام مال کشور های خارجی هستش پس در نتیجه وضع مالیم توپ ماجرا مال سال پیش هست تو تهران داشتم با ماشینم چرخ میزدم که سر یه چارراه دختر اومد که آقا فال میخرین گفتم بیا بغل ماشینو به زور زدم بغلم اومد که فال بده گفتم کار خونه میکنی گفت آره گفتم پس سوار شو وقتی سوار شد اسمشو پرسیدم گفت اسمم ندا هستش 17 سالم گفتم کجا زندگی میکنی که خندید و گفت یه خرابه ای هست گه بخوابم دلم خیلی سوخت رسیدیم خونه بهش گفتم که کار و اینا الکی من وقت واسه سکس میخوامت اونم قبول کرد ولی گفت یه ژیلت بده که برم حموم خودم رو تمیز کنم ازش پرسیدم چند بار داده گفت یه بار یکی مثل شما و یبارهم یکی مثل خودم بهم تجاوز کرد گفت باشه مشکلی نیست یه ژیلت دادم و راهی حمومش کردم خودمم رفتم یکی خوراکی بگیرم بیام که دیدم لخت رفته جلو آینه داره با وسایل آرایشم مادرم داره خودش رو خوشگل میکنه ولی لامصب بد جور هیکل سکسی داشت خلاصه گفتم آهای چیکار میکنی که برگشت دیدم از جلو خیلی خوشگل تره خلاصه گفتم بیا اینارو بزار آشپز خونه بعدش به اتاقم اشاره کردم رفتیم رو تخت من نه اصلا ازش لب گرفتم نه چیزی فورا یه کاندوم رو کیرم کشیدم و گرفتم جلو دهنش که ساک بزنه لامصب یه ساکی میزد که نگو انگار از بازیگر های برازرز بعد 10 دقیقه به حالت سجده خابوندمش و کیرم رو گذاشتم دم کونش با یه فشار فوری همه کیرم رفت توش اونم یه جیغ آرومی زد بعد 2 3 دقیقه خودش شروع کرد به تلنبه زدن به قیافش نگاه کردم دیدم مثل اینکه گریه کرده گفتم چرا گریه کردی که گفت یه دفعه تو کونم گذاشتین واسه همون بعدش خوابوندمش و شروع کردم از کس کردنش یه جوری آه و ناله میکرد که تو 10 دقیقه سه بار آبم اومد دوباره تا صبح سه بار کردمش فردای اونروز وقتی فهمیدم پدرومادرش فوت کردن و سرپرستش داییش رفتم سراغ داییش ازش دختر رو خواستگاری کردم الان اون دختر 17 ساله زنه منه ولی بعنوان زن دوم از اون روز هم میفرستمش مدرسه که تحصیل کنه موقعی فصل درس و مشق ماهی 4 5 بار میکنمش ولی وقتی فصل تابستون هر هفته 3 4 بار میریم رو کار هم اگه الان کسی ببینتش باورش نمیشه این همون دختر خیابونی حتی داییش الان اون دختر دکتر زن زایمان هستش و من 38 سالمه دوتا پسر و یه دختر از زن دیگم دارم و واسه همون دختر خاستگار اومده و منم طلاقش دادم و داره آمده میشه با یه فرد دیگه ازدواج بکنه بره سره خونه زندگیش من این ماجرا رو به مدت 8 سال از زنم مخفی کردم دوستان برای اینکه اون دختر خوشبخت بشه واسش دعا کنید نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *