سکس خواهرم با بابک خرکیر

0 views
0%

سلام امير هستم 25 ساله اين خاطره که ميخام براتون بگم مربوط ميشه به عيد سال قبل چون خیلی جالب بود برام و یه جورایی خنده دار گفتم مکتوبش کنم يه خواهر دارم اسمش الهام هست 30سالشه اينطور که خودش ميگه 157قدش هست و 66کيلو هم وزنشه رنگ پوستش سفيدهست سايز سينشو نميدونم ولي سينه هاي درشتي داره که گرد و خوشفرمه باسن بسيار شهوت انگيزي هم داره که نه بزرگه نه کوچيک وخيلي خوش فرم هست از حدود 3سال قبل يه بابک سر کوچمون يه سوپرمارکت باز کرد که خريدامونو اونجا ميکرديم و کارمونو راحت کرده بود بعد از مدتي باهاش رفيق شديم پسر خيلي باحال و با مرامي بود 27سالش بود هيکل لاغر و قشنگي داشت قد بلند بود و پوست سبزه داشت بعد يه سال بابک تو همون شهرکمون يه اپارتمان کوچيک خريد که همه کف کردن که اين چقدر درامدش خوبه سر يه سال خونه خريد خودش ميگفت خانوادش کمک کردن ولي حالا هرچي که بود مکان براي کس اوردن ما جور شد من و دوستم مازيار کس جور ميکرديم و ميبرديم خونه بابک ميکرديم در همين دوران بابک به خاطر کير دراز و کلفتش به لقب خرکير مزين شد که البته افتخار واسه خودش ميدونست و پز ميداد کيرش به گفته خودش 20سانت طول داشت حسابي هم کلفت بود اتفاقاتي افتاد که اين اقا بابک با الهام ازدواج کرد و تا چند وقته ديگه صاحب يه پسر کاکل زري ميشن داستاني که ميخام بگم مربوط به قبل ازدواجشونه الهام 20سالش بود با يه همکلاسي دانشگاش ازدواج کرد که بعد 5سال جداشدن در همین گیرو دارجدایی الهام مادرم فوت کردو حال هممون بیش از پیش گرفته شد بعداز مراسم سالگرد پدرم وایمان برادرم همش اصرار ميکردن که ازدواج کنه از اونجا که خيلي خوشگل بود خواستگارهاي خوبي داشت ولي قبول نميکرد ظاهرا د در حين همين خريد کردن ها از سوپر مارکت اقا بابک بابک خان که عاشق دخترهاي تپل و سفيد مثل الهام بود گلوش گير کرد و بعد مدتي مخ الهام رو ميزنه و تورش ميکنه حالا چقدر الهام رو کرد ديگه نميدونم من از جايي متوجه قضيه شدم که الهام رو ازم خواستگاري کردمن همه چيو به خانوادم واگذار کردم خلاصه خانوادش اومدن خواستگاري و بله رو از الهام گرفتن اون زماني که خاطره اتفاق افتاد الهام و بابک تقريبا يه چيزي تو مايه هاي نامزد بودن قرار بود بعد عيد عقد کنن 13 به در بود خانواده بابک اومده بودن تهران و خونه بابک بودن قرار بود 22فروردين جشن عقدشون باشه خونه ما هم همينطور برو بيا بود 13به در براردر بزرگترم ايمان اومد خونمون و پدرم رو برد اوشون خونه برادر زنش الهام هم از صبح با بابک زده بودن بيرون من هم بخاطر سردرد ميگرني لعنتي نتونستم همراه ايمان و پدرم برم سيزده به در رفتم تو اتاقم و بعد از خوردن مسکن خوابيدم ظاهرا به الهام زنگ ميزنن که دارن ميرن اوشون در مورد خونه بودن من هم چيزي بهش نميگن الهام هم شرايط رو براي کس دادن به بابک مهيا ميبينه و ميان خونه من تو اتاق خودم خواب بودم اونم چه خوابي ولي اينقدر صداي خنده و قهقه بلند بود که بيدار شدم ديدم به به صداي بابک مياد که داره قربون صدقه الهام ميره کيرم شق شد خواستم در اتاقمو باز کنم ببينم چه خبره ولي گفتم ميفهمن صداشون هم قطع شده بود فهميدم رفتن تو اتاق الهام که ربوبروي اتاق من بود صداي بسته شدن درو هم نشنيدم حسابي ذوق زده شدم فقط کافي بود از اتاقم بيام بيرون ببينم وضعيت چه طور با ترس زياد يواش درو باز کردم اروم رفتم جفت ديوار شدم و توي اتاقو ديد زدم ديدم الهام لخت لخت به پشت خوابيده بابک هم روش خوابيده مشغول خوردن سينه هاي الهام هست وضعيتشون طوري بود که الهام نميتونست منو ببينه منم از گردن به پايينشو ميديبدم ولي بابک اگه سر شو ميچرخوند ممکن بود من ببينه ولي کجا بود که برگردونه محو سينه هاي خوشگل الهام شده بود يه دفعه ديدم از رو الهام پاشد سريع خودمو کشيدم عقب که اگه سرشو برگردوند نبينتم بعد چند لحظه الهام يه آي آي بلند گفت فهميدم که کيرشو گذاشت تو کس الهام سرمو اوردم جلو ديدم الهام روناشو باز کرده بابک روش خوابيده و مشغول کردنه بابک عاشقه اين پوزيشن بود الهام هم دردش ميومد هي ميگفت يواش تر درد مياره چنان کير گنده اي داشت که جنده هاي کارکشته رو به مشکل مينداخت واي به حال الهام متاسفانه نتونستم کس و کيررو ببينم چون يه حالت تقريبا اريب نسبت به زاويه من داشتن حدود يک ربع الهام رو کرد همين که گفت ابم داره مياد سريع پريدم تو اتاقم درم يواش بستم يه کف دستي زدم و خوابيدم بيدار که شدم ديدم هيچکي خونه نيست فکرکنم اصلا نفهميدن که من خونه بودم نوشته

Date: July 8, 2023

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *