سکس من و نگین جون خاله زنم ۱

0 views
0%

نگین خاله ناز همسرمه و من از نگین ۲سال بزرگترم نگین متاهله و شوهرشم ۱سال ازم کوچیکتر در ضمن همسرم ۱خاله دیگه هم داره که ۳سال با هم اختلاف سن دارن و از اون هاست ک من ازش متنفرم و داستانشو بعدن براتون میگم اوایل ما با نگین اینا ۱رابطه معمولی داشتیم ۱ رفتو آمد فامیلی ساده بعضی وقتها وقتی نگین و شوهرش دعواشون میشد میامد خونه ما و خودشو خالی میکرد منم آرومش میکردم و بازم بر میگشت سر خونه زندگیش این داستانا ادامه داشت و من بی هیچ نیتی با نگین حرف میزدم تا اینکه ۱بار نگین کاری کرد که ذهن منو درگیر خودش کرد ۱شب شام خونه نگینینا دعوت بودیم و مثل همیشه نگین ۱ لباس معمولی پوشیده بود منو افشین شوهر نگین داشتیم بساط جوجه رو ردیف میکردیم که نگین وقتی وسایلو آورد دیدم لباسشو عوض کرده و ۱ تاب با یه شلوارک تنگ و خیلی نازک پوشیده انقدر نازک بود که شورتش معلوم بود و باسن خوش فرمشو حسابی نمایان کرده بود تا اون موقع اصلا توجهی به کون خوش فرم و شهوت انگیز نگین نکرده بودم بعد از اون شب همیشه تو کف کون نگین بودم و دنبال ۱ فرصت تا بلکه بتونم کاری از پیش ببرم البته خیلی سعی کردم خودمو خر کنم و قانع کنم که از خیرش بگذرم ولی مسائلی پیش اومد که قدم به قدم منو به بدن نگین نزدیکتر میکرد زندگی ادامه داشت و من همه چیزو به گذر زمان سپرده بودم تا اگه فرصتی پیش اومد و خودش خواست من به چیزی که میخوام برسم ۱بار با افشین رفتیم استخر باهاش ندار بودم اومدم لباسمو عوض کنم کن ۱هو گفت عجب کیر بزرگی داری همیشه اینقدیه با گفتن این حرف فهمیدم که افشین کیرش کوچیکه و این میتونه ۱ پوئن باشه واسم نگین ۱دختر ٨ساله داشت و خیلی دوست داشت که بازم حامله بشه ولی شوهرش راضی نمیشد و بیشتر درگیریهاشونم واسه همین بود که بعد از کلی صحبت و این ور اونور آقا راضی شد دست بکار بشه اما بعد از ۱سال هنو موفق نشده بود و دوباره دعواهاشون بالا گرفته بود تو ۱کی از همین درگیریها بود که بخت ما هم باز شد نگین اومد خونه وبازم دردو دل و خانمم وقت دندون پزشکی داشت و باید میرفت منم تو خونه موندم با پسرم و نگین رفت تو اتاقمون دراز کشید ۱کم بعد از اینکه عسل رفت دکتر اومد نشست و بازم شروع کرد به گره زاریو دردودل و بحث و برد جاهای خوب شروع کرد از افشین و مشکلاتش تو رابطه زناشوئی و اینکه دیگه خستش کرده و که گفت به افشین گفتم بیا یریم دکتر شاید بتونه کمکت کنه که فهمیدم بعععععلههههه آقا چند صباحیه مشکل پیدا کرده رات نمیکنه و افشینم در جواب گفته که تو باید زن آرش میشدی که کیرش حسابی بزرگه و به دردت میخوره بعدم ادامه داد که ببین ارش چطور با من حرف میزنه و زد زیر گریه و پرید بغلم منم که از مدتها پیش تو فکر نگین بودم بغلش کردم تا ۱کم آروم بشه اما اون ول کن نبود و منو سفت بغل کرده بود و اشک می ریخت و من اینبار شروع کردم به نوازش کردنش دستمو پشت کمرش حرکت میدادم از بالا په پایین وقتی آروم شد دستمو پایین کمرش نگه داشتم و نگین شروع کرد به صحبت و من دستمو سر دادم رو زمین جوری که دستم رو باسنش موند نگین داشت باهام حرف میزد و من تو فکر کونش بودم تا با این سئوال نگین که ازم پرسید که این کارو واسم میکنی به خودم اومدمو گفتم چی و نگین با ۱حالت ملتمسانه ازم پرسید میشه کمک کنی بچه دار شم من هاج و واج و خوشحال جنبه احتیاطو رعایت کردمو گفتم معلومه چی میگی تو شوهر داری منم زن دارم زن من خواهرزادته میخوایی بهش خیانت کنم افشین و چه کنم چطور تو روش نگاه کنم که بازم با التماس گفت که قول میدم هیچکی نفهمه اما من بازم سفت گرفتم و گفتم نمیشه درست نیست که گفت اگه تو نیایی میرم ۱کار دیگه میکنم و پیش خودم گفتم احمق داره التماس میکنه مگه دنبال فرصت نبودی شکار خودش اومده پیشت نذار بپره وبعد مثلا با اکراه قبول کردم تو همین لحظه بود که عسل برگشت خونه و کار ما اون روز جلوتر از این نرفت منم ادامه داستانو تو قسمت بعد بهتون میگم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *