شب رويايي در تاريكي

0 views
0%

سلام به دوستان شهواني همين اول بگم نگارش داستانم كه مينويسم خوب نيست چون تجربه اولمه همگي به بزرگيتون ببخشيدوخواهشن فوش نديد بيوگرافيم پيمان26ساله اهل همدان قد184وزن85عشق كشتي تازه رسيدم تومحله كه ديدم بازبخاطررعدبرق وباران برق محله رفته وهمه جاتاريكه رسيدم توكوچه خودمون نور چراغ ماشين دادم بالاكه ديدم فرشته تو كوچس بااين بارندگي منوكه ديد لبخند زدمنم ماشين نگه داشتم سلام دادم گفتم چيه تو بارون و تاريكي وايسادي گفت كسي خونه نيست منم كليد تو قفل درشكستم ازبس عجله كردم روم نشده با لباس خيس برم خونتون ميشه درحياط برام بازكني ازروی ديوار گفتم چشم چندبارديگه پيش اومده بودكليدخودموجابذارم واين كاربكنم البته خونهاي ما سازمانيه وهمه يك شكلن ماشين پارك كردم رفتم رو ديوارخيلي تاريك بود چيزي پيدانبودتوحياطشون منم بخاطراينكه خيس نشم سريع رفتم پشت ميله ها كه ازدرحياط خودموآويزون كردم پريدم توحياط نگو برگ درختهازيرپام بودن وخيس كه سر خودم با كله افتادم توحياط زانو وكف دستم بدجوردردميكردوحسابيم شوكه شده بودم كله بدنم خيس شده بوداعصابم بهم ريخته شداونم فرشته پشت درهمش صدام ميزد پيمان چي شد چيزت شده چرا جواب نميدي منم باعصبانيتي كه داشتم خودمو كنترل كردم گفتم نه اخه خجالت كشيدم چيزي بگم روم نميشدبه غرورم برميخورد در باز كردم گفت چيشدگفتم هيچي سر خوردم گفت چيزت نشده گفتم نه فقط خيس شدم لبخندي زد كه بيشترعصبيم كردچيزي نگفتم اومدم برم سمت ماشينم كه گفت معذرت زحمتت دادم انشاالله بتونم جبران كنم منم باز روم نشدجواب ندم برگشتم گفتم خواهش كاري نكردم گفت 1 زحمت ديگم دارم گفتم بفرمايدكه گفت ميترسم تاريك برم توخونه ميشه باهام بيايد بريم چراغ روشنايی گازي روشن كنم باخودم گفتم به درك چيزي نگفتم اومدم سمتش كه درحياط بست دره جلودرورودي بازكردبهم گفت توازجلوبروكه منم راه اوفتادم خيلي تاريك بودازپشت چسپيده بودبهم منم چراغ گوشيو روشن كردم رفتم توخونه بعد اينكه چراغ گازي روشن كردم چه ديدم خشك شده نگاهم ميكنه منم گفتم چيه جن ديدي گفت شرمندم نگاه كن لباسهات چطورشدن تازه خودم يادشون اوفتادم وقتي ديدمشون حالم گرفته شد اللخصوص وقتي زانوشلوارمو ديدم كه پاره شده بودگفتم امري نيست گفت روم نميشه اينبار كم روي نكردم گفتم چيزي مونده بگيدكه اونم باپررویی گفتميخوام برم گوشيم خاموشه شارژنداره ميشه گوشيتوبدي بانوراون برم چراغ روشن كردم گفتم بفرمايدگرفت رفت سمت دستشوئی جلودستشوي مانتوشوكه خيس خيس بوددرآوردبازچشم به هيكلش خورد قبل تومهمانيهاي خانوادگي هم بابلوزشلوارميگشت منم حسابي ديدش ميزدم ولي چون3سال ازمن بزرگتربودچيزي بهش نگفته بودم رفت تودستشوي منم پاچه شلوارم دادم بالاكه ببينم زانوم چش شده كه ديدم كمي خراشيده وخوني شده داشتم باخودم نفرينش ميكردم كه عوضي عشق حالش ماله كسي ديگس دردسرش ماله مامعلوم نيست تاالان زيركي بوده كه يهوبرق اومدسردم شده بودلباسهام خيس بودن وزانوم تازه دردش بيشترشده بوداونم بيرون نميومدكه گوشيموبهم بده برم چنددقيقه ديگه گذشت روم نشدصداش كنم رفتم كه دردستشوي بزنم كه بفهمه من منتظرگوشيمم كه صداي آخ واي ميومدگوش دادم ديدم واي خاك برسرشدم رفته توفيلمهاي گوشيم داره فيلم سكس خودم بادوست دخترمو دخترخالم نگاه ميكنه نميدونستم چيكاركنم برم يابمونم ازش خواهش كنم به كسي چيزي نگه رفتم نشستم جلوبخاري كه ازترس بيشترسردم شده بودكه ياده زانواوفتادم گفتم خودموبراش لوس ميكنم وازش ميخوام بكسي نگه بخصوص خواهرم اومدبيرون بروي خودم نياوردم كه شلوارمودادم بالا خواستم زانموببينه اومدجلوگفت چيشده كه ديدگفت امشب اينطورشده باپروي گفتم نه ديشب اينطورشده الان خونش جاري شده اومدكنارم نشست منتظربودم ازفيلمه بگه گفت دردداره گفتم خيلي گفت بريم دكترگفتم نميخوادگوشيموپس بده ميخوام برم بهم دادگفت چيكاركنم دردپات بهتربشه گفتم هيچي گفت خواهشن نگو بخاطرمن اينطوري شدي باشه گفتم فرصته گفتم شرط داره بايدكل امشب فراموش كنيم هر٢گفت يعني چي گفتم توگوشيمومنظورمه باتعجب پرسيدچطورفهميدي جريان گفتم اونم گفت خواسته بودچراغشوخواموش كنه كه اتفاقي كنجكاوشده وديده وقول داديم فراموش كنيم خواستم پاشم برم كه ديدم نه جدن پام بدجوردردميكنه وزانوبه زورخم ميشه كه گفت بمون منم تنهام مامان ايناتافردانميان زن داداشم بچه دارشده رفتن شهرستان منم بخاطردانشگاه نرفتم ديدم بشينم شايدكمي زانوم خوب بشه ومطمئن بشم راجب فيلمه چيزي به كسي نميگه اون رفت اتاقش لباسهاشوعوض كردوبايه شلواراسترج مشكي وتاپ قرمزبرگشت اومدنشست پيشم حرف پادردمن بودكه گفت بيابريم پذيراي كه چيزي بخوريم وفيلم بذاريم گفتم نه سردمه جلوبخاري خوبه اخه هم لباسهام خيس بودن هم كيرم بلندشده بوداونطورديده بودمش گفت لباسهاتودربيار كه سينه پهلونكني گفتم لباس مناسب زيرش ندارم رفت اتاقش بايك شلوارورزشي زنانه برگشت گفت بيابپوش منم گرفتم گفتم روتو برگردون كه خنديدگفت چراگفتم شلوارموعوض كنم گفت خوبه روم ميكني خوبه خودم1ربع بيش توفيلم ديدم چطوردخترمردم زيرت بودوميكرديش بااين حرفش پروشدم گفتم به زورنبوده كه خودشم خواست وقراربودفراموش بشه امشب گفت امشب هنوزتمام نشده وهركي بخوادميري ميكنيش گيج شدم ج نداشتم بدم منظورش چي بودخداكه اومدجلوگفت مثلامن بجاي دخترخالت بخوام باشم قبول ميكني منم باخودم گفتم هرچه بادباد آره چراقبول نكنم ازخدامم هست كه سرموبردم جلوبوسيدمش لبشوبوسيدم ديدم همراهي ميكنه كشيدمش سمت خودم چسپيدم بهش ولب شروع كردم واي خداي چه لباي شيريني اون بلدنبودلب بگيره بعدكمي دست بردم روسينهاش كه آروم آهي كشيدكمي ماليدم بعدتابشودادم بالاواي چي هلوهاي قشنگي زيرسوتين صورتيش ديگه تاقت نداشتم سوتينشوبازكردم شروع كردم بخوردنشي1ميخوردم يكي ميماليدم اونم فقط آه اخ ميكردبعد7 8دقيقه دستمو بردم سمت كوسش كه دستم خوردبهش كه كامل خيس بودشروع كردم ماليدن ديدم صداش بالارفت ميگفت آخخخخخ وايييي آخخ چون داشتم سينشوميخوردم ميشنيدم ضربان قلبش بالارفته ديدم چندتاجيغ كوچلوكشيدوشل شدمنم دستموكشيدم بيرون و شلوارشوكشيدم بيرون شرت پاش نبودخداي چي بهم دادي امشب واقعاقشنگ بود قدحدود172وزنش حدود60تا63 پوست سبزه لباي گوشتي سينهاي سايز70گودي كمرعالي باسن درشت پهن رانهاي پر وكشيده ازهمه قشنگتركوس قرمزوخوشگلش شروع كردم ازران هاش ليس زدن تارسيدم به چوچولهاش بااينكه خيس خيس بودهمشوكردم تودهنم وشروعكردم مكيدن داشت جيغ ميكشيدمن ديگه دسته خودم نبودزبان ميكردم توش گفته توروخدابسه مردم منم پاشدم ديدم هنوزلباسهام تنمه منتظراون نشدم سريع لخت شدم چشمش به كيرم خورد گفت چقدربزرگترازتوفيلس آخه19سانته وقطرش5 گفتم دوسش داري گفت ازش ميترسم گفتم ترس نداره بيابخورگفت نه نميتونم گفتم بچرخ ترسيدبكنمش گفتم لاپاي ميزنم چرخيداوفتادم روش وكيرموگذاشتم لاپاش شروع كردم تلمبه زدن كه بازصداش دراومدديدم حيفه اين كون قشنگ نكرد تف زدم روانگشتم بهش نگفتم انگشتم كردم توكونش جيغ كشيدگفت درش بيار جرخوردم توروخداگفتم2دقيقه تحمل كن جابازميكنه كه شروع كردم بازي دادن ديگه جابازكردبودكردمش2انگشت كه بازگريه كه جرخوردم ديگه نميزاشت بازي بدم خودشواززيرم كشيدبيرون به زورحالم گرفته شدباهزاربدبختي رازي شدبه ازپشت لاپاي منم شروع كردم كيرم كه باآب كوسش حسابي خيس شده بودبادست گرفتم گذاشتم روسوراخ وكونش تاخواست به خودش بيادخوابيدم روش وكيرم نصفه رفت توجيغ ميكشيدبادست جلودهنشوگرفتم اشكاش سرازيرشده بودولي من چيزي حاليم نبودشروع كردم تلمبه زدن ديكه تندتندترتلمبه ميزدم كيرم تاته رفته بودتوسوراخ تنگش ديگه داشت آبم ميومدولي اون تازه به آه واي رسيده بود كه إبموتوش خالي كردم ولوشدم روش بعدچنددقيقه پاشديم لباش پوشيديم نشستيم بحرف زدن منم زنگ زدم خونه گفتم شب نميام اومدم ماشينوگذاشتم توحياط اوناكه خانوادم نبينه وآخرشب رفتيم حمام اونجام بازكردمش صبح بيدارشديم بازكردمش الان1سال ميگذره هر هفته باهم سكس داريم پردشم زدم ببخشيدبدبود داستانم تجربه اوله نوشتنمه نظربديد مرسي زندگي همه بكام كيرتون هميشه تو كوس و كون كوس و كونتون پر از كير نوشته

Date: August 15, 2018

One thought on “شب رويايي در تاريكي

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *