عاقبت خیانت

0 views
0%

سلام ب همه دوستای گل شهوانی خوبین امیدوارم همیشه خوش و خرم کیراتون شق کوساتون پر اب این داستان مال دوسال پیشه وقتی 22 سالم بود با ی دختری ب ایم مهتاب دوست شده بودم روزامون یا تو پارکا می گذشت یا تو دور دور رفتار مهتاب کمی مشکوک بود چشاش دو دو میزد کنجکاو شدم ی مدت زاغ سیاشو چوب زدم دیدم بله بابا غیر من با کسی دیگه ام هست هر چقدم بش می گفتم گردن نمی گرفت و کتمان می کرد ی اخلاق خیلی بدی داشت این بیشور ک شدیدا اهن پرست بود یعنی حاضر بود بخاطر ماشین حتی ابروشم ب باد بده رفتارش عجیب تر بود ی مدت دیگه زاغشو زدم و از خیانتش مطمئن شدم ی رفیق صمیمی دارم ب اسم رضا ک از بچگی باهم دوست بودیم وضعشونم واقعا عالیه حوالی خرداد بود شماره مهتابو دادم ب رضا باهم رفتیم جلو مدرسشون امتحانشون ک تموم شد خودشم نشونش دادم مهتاب سوم دبیرستان بود گفتم رضا هرکاری می تونی بکن من حالشو باید بگیرم ک رضا ب واسطه جنسیس قرمز رنگش بعد دو روز مخشو زده بود ی مدت باهم گشتن و دور دور خرید تا اعتماد مهتاب کاملا جلب بشه اواسط تیر ماه بود ک رضا بهم گفت اگه می خوای حالشو بگیری وقتشه فردا قرار دارم باهاش خونه باغ مهتابم ب اسم کلاس گیتار زده بود بیرون و کلاس و پیچونده بود که با رضا برن خونه باغ حاضر شدم ی قرصم خوردم حرکت کردم سمت خونه باغ یه ساعت زودتر از اونا رسیده بودم و تو ی اتاق قایم شده بودم ک بالاخره اقا رضا و مهتاب رسیدن اومدن داخل مهتاب قبل رضا اومد تو خونه رضام پشت سرش همین ک اومدن داخل از اتاق اومدم بیرون وایسادم جلوش به به مهتاب خانوم اینجا کجا شما کجا اینجا چ غلطی می کنی کوپ کرده بود زبونش بند اومده بود سرشو انداخت پایین عصبی بودم یکی زدم تو گوشش گفتم اینجا چ غلطی می کنی ک اروم گفت ببخشید منم گفتم بله حتما می بخشم دستشو گرفتم بردم تو اتاق داشتم لباساشو می کندم ک تقلا می کرد شدید رضا ی چاقو گذاشت زیر گلوش و گفت اگه می خوای زنده بمونی باید دختر خوبی باشی حله لباساشو کندم کلا فقط ی شورت صورتی پاش موند دستاشم با شال خودش از پشت بستم شلوارامونو کشیدیم پایین و رضا کیرشو گرفت جلو دهن این جنده ک سرشو برگردوند رضا محکم موهاشو کشید گفت می خوری یا بزور بچپونم تو حلقت ک دهنشو وا کرد و رضا کیرشو تا دسته کرد تو حلقش چند دیقه ای براش ساک زد ک رضا بلندش کرد دستشو گرفت برد سمت تخت خودش دراز کشید رو تخت مهتابم دولا کرد رو خودش طوری ک پاهاش رو زمین بود خودش از کمر خم شده بود و ساک میزد پوزیشن جالبی بود دیدم کونش قلمبه شده خودنمایی می کنه رفتم جلو تر سوراخش تنگ تنگ بود تنگیشو ک دیدم خوشحال شدم ک شدیدا می خواد زجر بکشه ی تف انداختم رو سوراخش و کله کیرمو بزور کردم تو کونش ی جیغی کشید ک گوشام پنج دیقه سوت می کشید خواست بره جلو ک کیرم دربیاد از کونش محکم از کمرش گرفتم رضام دستاشو گذاشت رو شونه هاش ک نتونه تکون بخوره محکم کمرشو چسبیدم و همه کیرمو تا دسته کردم تو کونش صبر نکردم جا باز کنه همونجوری شروع کردم ب تلمبه صدای جیغ فضای اتاق ک هیچ فضای کل باغ رو پر کرده بود چند دیقه ای تلمبه زدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون موهاشو گرفتم سرشو بر گردوندم و همه ابمو خالی کردم تو دهنش و مجبورش کردم قورتش بده نوبت رضا بود رضام اومد تو همون پوزیشن ی تف انداخت در سوراخش و کیرشو تا ته کرد تو کونش مثل وحشیا کونشو پاره می کرد سینه هاشو چنگ میزد مهتابم از عمق وجودش جیغ می کشید رضام داشت ارضا میشد کیرشو کشید بیرون و کرد تو دهن مهتاب و مجبورش کرد ابشو قورت بده تو این مدت ک رضا داشت کون مهتابو جر میداد کیر منم تو دهنش بازم شق شده بود پاشدم ب پشت خوابوندمش رو تخت پاهاشو انداختم رو دوشم و بدون تف تا ته کردم تو کونش چشاش از حدقه زده بود بیرون درد می کشید و این برا من لذت بخش بود باید یاد می گرفت تاوان خیانت چیه نزدیک پنج دیقه تلمبه زدم وحشیانه ابم اومد و همشو خالی کردم تو کونش کشیدم بیرون گفتم پاشو گم شو خودتو تمیز کن تا خونه رو ب گند نکشیدی نمی تونست راه بره کونش ب قطر ی تخم مرغ وا شده بود پاهشو نمی تونست بچسبونه بهم بزور رفت تو دسشویی خودشو تمیز کرد منم رو تخت دراز کشیده بودم و ی سیگار روشن کرده بودم ک اومد لباساشو بپوشه شرتشو گرفتم با سیگار سوراخ کردم ی قسمتشو گفتم نشونه برات میذارم تا هیچ وقت یادت نره مجازات خیانت چیه لباساشو پوشید و سوار ماشین کردمش تا سر جاده بردمش و از اونجا ولش کردم ک برگرده خونشون از ماشین ک پیاده شد مثل پنگوئن راه می رفت اون رفت منم گرد کردم اومدم سمت خونه باغ ک با رضا برگردیم خونه اونروز واقعا لذت بخش ترین روز عمرم بود زیرم ک جیغ می کشید دلم خنک می شد لذت میبرد از کاریم ک کردم اصلا پشیمون نیستم اصلا همه خیانت کارارو اینجوری کرد ک درس عبرت بشن واس بقیه ممنون ک داستانمو خوندین عزیزان و من چیزی غیر از حقیقت ننوشتم پس لطفا با الفاظ رکیک شخصیت خودتونو پایین نیارین دوستون دارم تو دلیا نوشته امین

Date: February 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *