عشق و حال در هرات

0 views
0%

سلام من نوید هستم (اسم مستعار).
موضوع از کلاس کنکور شروع شد البته من در هرات زندگی می کنم ولی متولد ایران هستم
سال اول کنکور دادم ولی نتیجه نگرفتم بازم پارسال تمام تلاشمو وی کردم که امسال قبول شم
خوب بریم سر ماجرا. چند روزی بود فکر می کردم یه دختری حواسش به من هست. این موضوع رو علی که کنارم میشست هم فهمیده بود ولی من برام زیاد مهم نبود هر روز می رفتم و با میامدیم و دنیا شده بود درس تا اینکه یه روز موقع رفتن یکی منو صدا کرد آقای ……… برگشتم دیدم یکی از هم صنفی [همکلاسی] هاست که بین دخترای دیگه بود. رفتم سمتش به من اشاره کرد که به سمت دیگه برم رفتم اونم امد بهش گفتم بفرمایین اونم با حالتی دیگه به من گفت که دیروز نیامده و تا امتحان دوره ای هم چیزی نمونده ( هر دو هفته یه امتحان داشتیم ) دفتر منو لازم داره گفتم مشکلی نیست ولی باید امروز دفتر رو بهم برگردونی اونم موافقت کرد دفتر رو گرفت می خواست بره ….دفتر رو برام کجا میارین؟ برگشت گفت شمارتون رو بهم بدین زنگ میزنم نمیشه آدرس خونه رو دادم و ساعت 4 امروز بیارین اونم رفت منم داشتم میرفتم که علی گفت چی کار داشت؟ گفتم هیچی دفتر ریاضی لازم داشت اونم خنید آره از نگاهش داخل صنف معلوم هست خلاصه دفتر رو برام اورد من خیلی سرد جوابشو دادم اونم رفت تا اینکه دوره درسی تموم شد و نزیک ثبت نام شد.

صبح زود رفتیم برای گرفتن فرمه که دیدم اونم اونجاست آمد جلو سلام آقای ……… امدین برای ثبت نام؟ گفتم بله شما فرمه گرفتین؟ گفت نه هنوز می خواستم برم که گفت من بلد نیستم فرمه رو پر کنم ( آخه خیلی ممکنه اشتباه بشه ) می شه برام پر کنید؟ گفتم مشکلی نیست جلو در منتظرم بمونید من میام.

رفتم داخل صف [کلاس]. ساعت 9 بود فرمه رو گرفتم رفتم سمت بیرون برای پر کردن فرمه و الباقی کاراش که دیدم همونجاست منو که دید اومد جلو سلام کرد. سلام کردم فرمه و مدارکشو گرفتم و شروع کردم به پر کردن. تموم که شد گفتم باید بری همونجا که درس خوندی بعدش بری معارف (آموزش و پرورش) 10 امضا بگیری فردا برگردی همینجا. من نمیرسم همشو برم میشه با ماشینتون منو ببرین شما که دارین میرین منم ببرین. یکم فکر کردم و گفتم مشکلی نیست من از مدارکم کپی بگیرم میام. اونم مدارکشو داد ………… رفتیم تو راه من ساکت بودم که سر صحبت باز کرد از من پرسید می خوای کجا رو انتخاب کنی؟ منم گفت هرات انجینری [مهندسی].

– می تونی نمره بیاری؟
– خدا بزرگه

که یدفه گفت یه چیزی بگم شما ناراحت نمی شین گفتم بفرمایین راحت باشین یه خورده مکث کرد بعدش

……… من از اول سال هواسم به شما بوده

آره میدونم

میدونین

میدونم ولی نمیدونم برای چی

یکمی سکوت کرد

تو آینه نگاش کردم. همه چی از صورتش معلوم بود با یه نگاه خاص نگاه می کرد
شما نمیدونین یه دختر چرا یه پسر نگاه میکنه؟
دیگه همه چی معلوم شده بود اون عاشق من بود بدون اینکه من بدونم شمارم گرفت و رفت.

از اون موقع با هم کمی صحبت می کردیم که روز امتحان شد رفتم سر جلسه امتحان عالی دادم. اونم موقع برگشتن دیدم باهم رفتیم بیرون یه چیزی خوردیم و برای بار اول باهم بیرون نشسته بودیم کم کم با هم خیلی صمیمی شدیم تا که یه روز که خونه خالی شد بهش زنگ زدم گفتم بیاد خونه ما. اونم با کلی مخالفت آخرش قبول کرد. امد نزدیک خونه که رسید زنگ زد. منم درو باز کردم سریع امد داخل ( همه رفته بودن جایی دعوت عروسی منم که مریض شده بودم مثلا) رفتیم داخل اتاق رفتم براش آب میوه اوردم. بعدش که خوردیم گفت چی کار داری که منو کشوندی اینجا ( با شیطنت )

کاری ندارم فقط می خوایم کمی خوش بگزرونیم
بهش دست زدم
کمی خودشو جم کرد. معلوم بود ترسیده. گفتم به من اطمینان کن کاری نمی کنم بی آبرو بشی. کمی ازش لب گرفتم چه حالی می داد ( فیلم سوپر زیاد دیده بودم قبلا هم چنتا داستان خونده بودم می دونستم چی کار باید بکنم ) هم زمان به سینه هاش رو هم می مالوندم داشت حال می کرد که روسری شو در اوردم دستمو انداختم لای موهاش تو همین حال مانتشو در اوردم زیرش یه تاپ قرمز خوشکل پوشده بود. اونم در اوردم رفتم سراغ خوردن سینه های کوچیک و دست نخوردش دیگه کم کم داشت صداش بلند می شد رفتم با رسیدم به نافش شلوارشم در اوردم یه شرت صورتی خوشکل زیرش وای …..

الان هم که دارم مینویسم داره بلند میشه! یه انگشتمو کمی خیس کردم کردم تو کونش که خودشو جم کرد.

چی کار می کنی؟
شروع کردم دوباره ازش لب گرفت نزاشتم حرف بزنه تا رسید با دوتا انگشت کم کم داشت دردش می امد خیلی تنگ بود طول کشد تا می جا باز کرد برگردوندمش یه هوا کرم زدم دور کونش شروع کردم با انگشتم با هاش بازی کردن. یه مقداری هم زدم به کیرم گذاشتم دم کونش دیدم ناراحت هست منم یه بالشت گذاشتم زیرش سر کیرمو گذاشتم خیلی تنگ بود اما کرم کار خودشو کرد سرش رفت توش یه کم که بیشتر رفت گفت درد داره درش بیار همش چنگ میزد منم یه دسمال گزاشتم جلو دهنش تا نصف کردم داخل کمی راست شد همش می خواست از زیر دستم بیاد بیرون اما نمی تونست. یه 10 دقیقه که موندش دیگه تقلا نمی کرد. منم داشتم کم کم تلنبه میزدم که احساس کردم داره حال می کنه کم کم تا آخر کردم توش و داشتم تلنبه میزدم. احساس کردم داره آبم میاد منم همشو توش خالی کردم رفتیم دوش گرفتیم و اون رفت حالا هم تو یه صنف با هم درس می خونیم و هر زمان مکان جور میشه میارمش یه حالی می کنیم ………

Date: March 1, 2018

One thought on “عشق و حال در هرات

Leave a Reply to abdul wahed Cancel reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *