فریب لذت بخش و بی انتها ۱

0 views
0%

سلام بعد از چند سال زندگی کردن تو شهر های مختلف و دوری از شهر خودمون خیلی برام سخت بود ک بخوام برگردم به شهر کوچیک و دلگیر خودم از همه مهمتر اصلا حوصله خانواده فضول شو نداشتم یبار با برگشت مخالفت کرده بودم باهاش ولی این سری زورم نمیرسید حرفمو دیگه نمیخوند و از همه مهمتر اینکه شده بود مطیع مادرش و هرچی اونا میگفتن گوش میکرد داشت اذیتم میکرد تهدیدم کرد ب طلاق و گفت نیما رو هم میگرم ازت رو تنها چیزی ک حساس بودم توزندگیمون فقط و فقط نیما بود مخصوصا الان ک من و تو شهر گرگ ها ول کرده بود برگشته بود شهرمون وگفت تا هروقت دوس داری بمون اینجا من دیگه نیستم عمرا اینجا کار کنم این کارش داغونم کرد پیش خودم گفتم مگه تو غیرت نداری مگه تو مرد نیستی ک زنتو ول میکنی تو شهر غریب اونم با یه بچه و منی ک هیچ کس و نداشتم بجز صاحب کارمون که از اول تو همه شهرها من و علی با اون کار میکردیم و انصافا هوامونو داشت تا این آخرین سری ک تو تهران رستوران شو جمع کرد و تا افتتاح رستوران جدید باید منتظر میشدیم علی تو رستورانش آشپزی میکرد و من صندوقدار رستوران بودم البته یکی ام بود که هرچند وقت یبار میومد حسابرسی رستوران آرش دوست صاحب کارمون بود اوایل تیک میزد با هام ولی انقدر مغرور بودم ک تحویلش نگیرم البته از دوسال قبل شروع کردیم به با هم چت کردن و فقط هم چت هامون کاری بود تا اینکه کم کم با هم صمیمی تر شدیم تا اینکه یه روز که علی زود تر از رستوران رفت مهد کودک ک نیما رو تحویل بگیره من و آرش با هم تنها شدیم و اتفاقی ک نباید میوفتاد افتاد و جفتمون به هم وابسته شدیم البته دیگه بجز اون سکس نمیکاره و پر از استرس و هیجان که تو انبار رستوران داشتیم دیگه بهم نزدیک نشدیم فقط چت سکس داشتیم تا اینکه آرش ازدواج کرد و هنوز نفهمیدم چرا زن گرفت و چرا انقدر از زنش ک خودش از اول ازدواج میگفت جندس خوشش میومد وابستگیم به آرش زیاد تر شد تا اینکه چند بار اقدام کرد به اینکه این رابطه ای که فقط در حد اس ام اس بود و تمومش کنیم ولی من نتونستم تمومش کنم البته اونم نمیخواست تموم بشه شاید یکی از علت هایی ک دوس داشتم بر نگردم به شهرمون همین آرش بود بعد از برگشتن علی به شهرمون خانواده علی از روی تمارض زنگ میزدن برادرش رضا که با اینکه چندین سال بود از شهرمون اومده بودیم بیرون ولی رابطه خوبی باهاش داشتم هم زنگ میزد تا اینکه رضا داداشش با پدرش اومدن تهران پیش من که مثلا منو بردارن با خودشون ببرن شهرمون تنفر از علی جوری تو وجودم رخنه کرده بود که تا سه روز فقط با رضا و داداشش مخالفت میکردم دیگه از رضا هم بدم میومد همش تظاهر همش دروغ میگفت اس ام اس اشو به علی قبل رفتن علی یواشکی خونده بودم اون بود که علی و تحریک میکرد که تو بیا مریمم منو بابا میاریمش تو این سه روز بیشتر از همیشه داشتم با آرش مشورت میکردم اونم از بس ادم عوضی بود همش میگفت اون بی غیرت چرا تورو تنها گذاشت و رفت اونم میخواست با انتقاد از حرکت علی تنفر منو از اون بیشتر کنه ولی واقعا بی کسی و تنهایی تو تهران داشت خیلی اذیتم میکرد تا جاییکه مقاومت من جواب نداد و با رضا و پدرش برگشتم شهرمون به محض برگشتن تونستم خودمو تطبیق بدم با شرایط شاید برای این بود که هنوز با آرش چت میکردم اما همه لذت من از اونجا شروع شد که علی برای جمع آوری اسباب و اثاثیه تنهایی رفت تهران وقتی رفت تهران من چت کردنم با آرش بیشتر شد من از رابطه خوب و صمیمی با رضا برادر علی برای آرش گفته بودم و آرش هم که کلا از اول برای من یه شخصیت عجیبی داشت ادعا میکرد بی غیرت و اگه من زنش باشم دوست داره برم به همه بدم حتی بعد ازدواجش میگفت به زنش گفته برو به هرکی دوست داری بده و شخصیت بی غیرتیش برام جالب و عجیب بود هر سری سوال میکرد که رضا تا حالا نمالوندتت منم راستشو میگفتم که بابا من دقت نکردم ولی خیلی بهم نزدیک هستیم منظورشو از این سوالا میدونستم میخواست برای خودش سوژه پیدا کنه که خود ارضایی کنه بعد رفتن علی به تهران یه شب که با رضا داشتم قلیون میکشیدم و مادر پدرش هم خواب بودن به فکر حرفهای آرش افتادم تکیه داده بودم به پشتی و رضا هم سرش تو گوشی بود و داشت قلیون میکشید یکم لم دادم بهش که ببینم عکس العملش چیه آرش که میگفت بابا وقتی تو با اون راحتی 100 اون دوست داره نزدیک بشه بهت خیلی زیر چشمی متوجه بلند شدن کیر رضا شدم اونم مث داداشش آلت بزرگی داشت از پهلو خودم و انداختم روش که مثل گذشته که شوخی میکردیم برخورد کنم و سایز کیرشو بفهمم بعد از یکم عشوه اومدن متوجه چشماش شدم که داره یه مدل دیگه نگام میکنه منم مکث کردم تو چشاش نگاه کردم همه ی حرفهای آرش و تحریکایی که منو کرده بود از ذهنم گذشت میگفت دیوانه این چند روز که علی نیست برو به داداشش بده اون که بی غیرته توام که دوست داری انتقام بگیری از علی تمومش کن دیگه تو این فکرها بودم که تو اتاق رضا رو تخت داشتم لباشو میخوردم وااااااااااااااااای لذت بخش ترین حس دنیا ماله من بود پر از هیجان استرس و قدرت همینطوری که تند تند لبای همو میخردیم داشت تاپ تنمو در میاورد و با ولع سینه هامو میمالید هیچ حرفی بینمون زده نمیشد تا اینکه داغی کیرش صدای آآآآآآآآهههههههه منو درآورد وااااااااای همینطوری عطش دادن داشتم نفهمیدم چی شد فقط میدونم بالغ بر 3 بار پشت هم ارضا شدم و رضا داشت بدون هیچ حرفی تلمبه شو میزد تا اینکه یه لحظه ادامه دارد نوشته

Date: July 6, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *