سلام خدمت عزیز ترین اعضای شهوانی اسمم عصخر اصغر هست 15 سالمه ولی همه میگن بهم میخوره 20 سالم باشه یه بدن فوق العاده دارم البته بدون پودر و آمپول قصد فخر فروشی ندارم ولی استادمون تو باشگاه بهم گفته من میتونم بهترین اندام دنیا رو داشته باشم بگذریم موهام قهوه ای روشنه و چشمام هم آبیه قدم هم حدود 194 سانته و وزنم هم حدود 85 کیلو هست و یه کیر 25 سانتی سفید و رگ دار و نسبتا کلفت دارم تقریبا همه ی دخترای محلمون بدجور تو کفم هستن ولی من نمیدونم چرا فقط به سکس با محارم و سکس با فک و فامیل علاقه دارم سرتونو درد نیارم و یه راست برم سر خاطرات فوق حشریم ظهر بود حدود ساعت و تازه از مدرسمون تعطیل شدم و که تو راه مدرسه و نزدیک بازار عمم رو دیدم عمم خیلی کصه از اندامش بهتره نگم که کیرتون از شق درد میترکه و فقط همینو بدونید که موی طلایی و چشمای مشکی داره سلام علیک کردم و دیدم دستش کلی بار و پلاستیکه گفتم عمه بده من کمکت کنم اون گفت الهی قربون برادر زاده گلم برم که همش به فکر عمشه منم بهش یه چشمک زدم و پلاستیکا رو ازش گرفتم و باهم بردیم خونش رفتیم خونش و برای خودم و خودش یه رانی با طعم زرشک آورد وقتی که داشتیم رانی رو میخوردیم اتفاقی یکم روی لباسش و بالاتر از سینه هاش ریخت گفتم وای ببخشید عمه سریع رفتم از آشپزخونه یه دستمال بیارم تا لباسشو پاک کن سریع دستمالو با آب خیس کردم و مالیدم روی لباس عمه و کم کم رفتم سمت سینش دیدم عمم داره یه جوری میشه نوک سینشو با دستمال مالیدم و دیدم عمم با چشمای بسته داره آه و اوه میگه دیدم اوه اوه عمم حشری شده کیر میخواد لبامو بردم جلو بوسش کردم و با یه حرکت کل لباسشو درآوردم و خابوندمش رو زمین شروع کردم به سگی کردن و اونم حین تلمبه زدن هام میگفت وای عصخر تند تر بکن که الان شوهرم از ماموریت میاد منم یکم کردمش و وقتی ارضا شدیم سریع لباسمو پوشیدم و بدون خدافظی رفتم از خونش بیرون تو راه که بودم دیدم اتوبوس اومد برای راننده دست تکون دادم و دمش گرم وایساد رفتم داخل اتوبوس و دیدم آبجی سارام نشسته سریع رفتم سمتش گفتم عه تو اینجایی و حال و احوال کردم کنارش نشستم و حس کردم که سارا خیلی داغه آخه هی الکی خودشو بهم میچسبوند اینم بگم که آبجیم بشدت کصه ولی وجدانا به عمم نمیرسه خب داشتم میگفتم با دست سمت چپم رونشو مالیدم و دیدم چیزی نگفت دستمو بردم جلو تر و چسبوندم به کصش بازم چیزی نگفت دستمو کردم تو ساپورتشو و خیلی حرفه ای کصشو مالیدم ناموسا این بارم چیزی نگفت دو انگشتی فرو کردم تو کصش درسته که این بارم چیزی نگفت ولی تنش لر زید و کلی آب تو دستم ریخت و فکر کنم به اوج اورگاسم رسوندمش از بس بی حال و شل شده بود که حال خدافظی نداشت و منم سر ایستگاه مورد نظرم پیاده شدم هوا ابری بود و دوس دخترم شق عایق شقایق بهم اس داد شق عایق عشقم به شدت دلم میخوادت میشه بیای فقط یه بار کیرتو بلیسم من برو کیرم دهنت کیر من اینقدر با ارزشه که فاحشه ای مثل تو لیاقت لیسیدنشو نداره یه بار دیگه اس بدی به شکل کس و کونتو پاره میکنم شق عایق دیگه اس نداد و منم داشتم میرفتم مغازه بابام دیدم زن داییم تو مغازمونه یه کفش فروشی شیک و لاکچری تو سعادت آباد داریم خلاصه دیدم زن داییم داره کفش انتخاب میکنه سلام کردیم و گفتم زن دایی کفشای بهتر هم تو اون اتاق داریم اونم گفت عه جدی پس منو ببر اونجا زن داییم خیلی خوشگله جوری که شوهرش همیشه فقط با دیدنش ارضا میشه بردمش تو اتاق و کفشا رو دونه دونه براش آوردم زن داییم گفت عصخر جون من پام درد میکنه میشه تو کفشا رو تو پام کنی منم که از خدا خواسته کفشا رو براش میپوشیدم و نرم نرم پاهاش هم میمالیدم دیدم زن داییم هی داره کیرمو دید میزنه سرم و انداختم پایین و داشتم کفشاشو میپوشیدم وقتی بلند شدم کیرم چسبید به دست زن دایی دیگه دوتایی از خود بی خود شدیم و کیرمو درآوردم شقه شق بود مثل سنگ سفت شده بود زن داییم خیلی حرفه ای برام ساک زد و منم داشتم انگشتای پاشو لیس میزدم که یهو داداشم زنگ زد و گفت بیا که شب باید بریم شمال خونه خالم اینا منم از زن داییم عذرخواهی کردم و کیر کبیرمو از دهنش بیرون کشیدم و لباشو یه بوسه کوچیک زدم سریع از مغازه رفتم بیرون با مازراتی بابام تا خونه رفتم و رسیدم و مامانم گفت وسایلتو جمع کن من خیلی خوشحال بودم چونکه دختر خالمم رو هم شمال میدیدم و میتونستم دوباره بکنمش چون من خیلی بچه بودم دو سه بار پردشو زده بودم و دیگه واسه سکس باهم راحت بودیم خلاصه شب رسیدیم شمال همه رفتن خونه داییم عید دیدنی و فقط من و دختر خالم و خالم تو خونه تنها موندیم دیدم خالم تو آشپزخونه هست و تنش یه تاپ توری و یه شلوارک لاتکسی و چسبون پوشیده قیافش بی نظیره و موهاش تا کمرشه و لباش هم قلوه ای و بشدت خوردنیه خلاصه رفتم داخل آشپزخونه و یهویی پریدم پشتش و کیرمو چسبوندم لای کونش و با دست راستم دهنشو گرفتم که یه وقت جیغ نزنه خابوندمش رو زمین و کیرمو یه راست گذاشتم تو دهنش و تخمامو کم کم فرو بردم تو حلقش خالم قرمز شده بود و ترسیده بود یهو دیدم همون دختر خالم که دو سه بار خدمتون عرض کرده بودم اومد اتاق وقتی دید شوکه شد که دارم مامانشو وحشی میکنم اونم اومد پیشم و ازم لب گرفت و گفت کیرتو از دهن مامانم دربیار چون نوبت منه منم با کلی شوق کیرمو درآوردم و گذاشتم لای سینه های دختر خالم شاید باورتون نشه ولی سایزش 110 بود سینه هاش لیز بود و منم کم کم آبم داشت میومد به خالم گفتم بدو پارچ رو بیار که آبمو بریزم توش خالم سریع پارچو آورد منم با شدت ریختم تو پارچ و موهاش دخترخالم و کشیدم و تموم منی هایی که تو پارچ بود رو ریختم تو حلقش خیلی بهم چسبیده بود و هم خالم و هم دختر خالم حسابی کیف کردن خلاصه شب شد و یهو دیدم زن عموم و داییمو و خانواده ام زنگ خونه خالمو زدن درو باز کردیم و اومد تو و خالم بهم گفت عصخر جان عشق خاله برو کمک پارمیدا دختر خالم کن و سفره رو برای شام بذارین رفتم تو آشپزخونه و دیدم پارمیدا دختر خالم تنهاست و داره ماست تو کاسه میریزه منم با دستم محکم دم کونش چک زدم و گفتم جووووون بخورمش و اونم یه لبخند پر معنی زد و خلاصه موقع شام شد شام خورشت خاویار داشتیم خلاصه همگی من و خانواده ام و خانواده خاله ام و خانواده داییم و زن عموم شامو خوردیم و موقع خواب شد و جای خواب من و زن عموم و پسر عموم 7 ماهشه توی حال بود چراغا رو خاموش کردن و خوابیدیم ولی راستش من خوابم نمیبرد و فقط به کون وحشتناک سکسی زن عموم خیره شده بودم حدود ساعت 3 نصف شب شد و وقتی که مطمئن شدم به خواب عمیق رفته تصمیم گرفتم یکم با کونش بازی کنم و کیرمو یکم بمالم بهش خلاصه خودمو یکم چسبوند بهش و کیرم چسبوندم به سوراخ کونش وای چه کون داغی بود یکم بیشتر جرعت کردم و با دستام نرم نرم کونشو مالیدم و فهمیدم که زن عموم چشماشو باز کرده یکم ترسیدم و بعد سه دقیقه دیدم هیچ عکس العملی نداره و ظاهر اونم مثل تموم فک و فامیلا واسه کیرم دلش لک زده وقتی فهمیدم که زن عموم تشنه کیره سریع شلوارشو پایین کشیدم و بعد شورتشو هم همینطور و کیرمو یواش یواش کردم تو کونش زن عموم از درد یکم لرزید و منم برام اهمیتی نداشت و کیرمو تا دسته بردم توش و زن عموم داشت پاره میشد تا خود صبح توش تلمبه زدم و دیگه کونش قرمزه قرمز شد و دیدم داره آبم میاد و همشو ریختم تو کونش بعد رفتم زیر پتو شروع کردم کصشو بلیسم وای چه کص صورتی و نازی بود و یکم براش خوردم و زن عمومم آب خوشمزشو تو دهنم ریخت و خلاصه صبح ساعت 8 شد و همه بیدار شدن و من وخانواده ام شمال رو به مقصد تهران ترک کردیم این بود خاطرات من امیدوارم که لذت کافی رو برده باشین خب حتما همچین کسشرایی رو زیاد شنیدید جالبه تو اکثر داستانا کامپیوتر مفعول خراب میشه و فاعل مثل قهرمانا کامپیوترشو درست میکنه و بعدش با یه سری بهونه کسشر مفعولو میکنه ما از این عصخر ها زیاد داریم و متاسفانه خودشونو با داستانهای محارم گاییدن این دوستان راسی چاکریم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018
تخیلات یک جلقی