فیلتر سیگار

0 views
0%

سلام اسمم پژمان و این خاطره برمیگرده به ۲ سال قبل من یه دایی دارم به اسم حمید که الان ۲۸ سالشه و پسر کوچیک خانوادس بابای حمید یعنی پدربزرگم یه کارگرقدیمی داشت که زنشم توی خونه پدر بزرگم تمیزکاری میکرد این بنده خدا ۵ ساله پیش مرد و زنش همونجا موند اخه واقعا توی شهر بیچاره کسی رو نداشت بیوم شده بود از خیلی قبلم با شوهرش همونجاکار میکردن اسمش سمیه خانم بود تقریبا ۴۵ سالش بود زن مهربون خوبیم بود بگذریم ۳ سال بعد از مرگ شوهرش یه روز که بابام منو اونجا گزاشته بود و تقریبا خونشون نسبت به بقیه روزهای عادی خلوت بود و من این فرصتو پیدا کردم که برم دزدکی تو انتهای زیر زمینی بزرگ و کمی کهنه و پر اسباب اساسیه و خرت و پرت که فیلتر سیگاری که از روی زمین پیدا کردم وچس دود کنم دیدم داییم حمید دارره سمیه خانمو توی موتور خونه بغل راهروی دستشویی توی زیر زمین نیمه لخت کرده اونم گریه میکنه والتماس میکنه داره به صورتی که خوشو انداخته روش میکنتش منم یواشکی پشت کارتون یخچال قایم شدم شروع کردیم به دید زدن تا اون روزم سکس از نزدیک ندیده بودم اولم که من رسیدیم دیدم دایم روش دراز کشیده بود هی تلمبه میزد و هی سینهای سمیه خانمو میخورد سینهاشم خیلی بزرگ بود سمیه خانومم گریه زاری میکرد حمید جان جون هر کی دوسداری ترو جان مادرت و از اینجور التماسها و حمیدبدون هیچ توجهی به گریهاش میگفت خفه شو و حالا که توشه دیگه ساکت شو وگریه نکن و همونجوری۵دقیقه کردش بلند شد گفت برگرد و اونم خواهش و گریه و التماس که بسه و ترو خدا ولم کنو فلان و فلان و با وجود التماس زیادش از نظر فیزیکی تسلیم تسلیم شده بود همونجور که حمید روش دراز کشیده بود خودشو نیمخیز کردو سمیه خانومو بزور چرخوندو صورت سمیه خانومو به سمت زمین کردو دوبار دراز کشید روش که یدفه ای بدبخت سمیه خانم زد زیر گریه که حمید جان ترو جون هرچی و هر کی دسداری نکن چرا اینجوری شدی تو که پسر خوبی هستی و از این حرفها و ترو خدا نکن ۱۰ دقیقه این التماسها ادامه داشت و داییم میگفت گوه نخور این کون مال کردنو باید گایدشو طاهر این کون و چند سال میگایده و میگفت جنده کیرم از کیر طاهر بزرگتره سمیه خانمم گریه میکردو میگفت طاهر و ولش کن گناه داره مرده دایمم خدایش خیلی بیرحم بود همونطوی نیمه زوری فشار داد و که سمیه خانم یه دادی زدو خودشو چرخوند و گریه میکرد زاری میکردو میگفت ترو جون مادرت از کون نکن ترو خدا ولم کن خواهش و التماس حمیدم اصلاخودشو زده بود به نشنیدن فقط میگفت با تشرو عصبانیت جنده گفتم دراز بکش و از اینجور تهدیدها تا سمیه خانم مجبور کرد به زور خودشو انداخت روشو اون بدبختم ناچار زیرش فقط گریه میکرد دایمم که فقط میگفت خفه شو خفه شو کونی یه تف زدو سمیه خانمم یواش خواهش میکردو میگفت درد میکنه خلاصه گذاشت تو کونش و شروع کرد عقب و جلو اولش آروم ولی یه دقیقه بعدش تا تهش میکرد بافشار حمید دایمم کیر نسبتا بزرگی داشت سمیه خانمم همچنان خواهش که حمید جان یواش درد میکنه و حمیدم خوب تا تهش که میبرد میگفت جون جون میدونی چند ساله من به عشق این کون جرق زدم و سمیه خانم دراز کشیده زیرش التماس میکرد حمیدم باز تا آخرش که میبرد و سمیه خانم بدبخت یه اخ بلند میکشید و با خواهش ترو جون مادرت درد داره اخ نکن حمیدم میگفت فقط خفه جنده خفه کیر طاهر کوچیک بوده چند وقتم هست این کون کیر تازه نخورده دردش میاد گریه نکن راش میندازم برات و میگفت جنده گریه نکن کم کم جا دارت میکنم بعد از ۲ یا ۳ دقیقه گریهای سمیه خانم کم و آروم شده بود حمید میگفت دیدی این کون همشو میخواد و ازین حرفها سمیه خانمم هیچی نمیگفت فقط میگفت حمید بسه درد داره جون هر کی دوسداری بسه دردم میاد و اخ میکشید التماس میکرد حمیدم با حالتی که خیمه زده بود روی کونش و تا اخرش که میبرد ازش میپرسید حالا بگو چند ساله از کون میدادی به طاهر سمیه خانمم که فقط با گریه میگفت ولم کن حمید بسه و حمید میگفت تازه داره این کون راه میوفته بسه ـ هنوز خیلی زوده و از این به بعد بیشتر به کونت میرسم نمیزارم این کون جای خالی طاهرو احساس کنه از این به بعد حسابی نگهش میدارم همینجور که با سرعت کم ولی تا اخرش جا میکرد میگفت خدایش زود کونتو بعد از ۳ سال بی کیری را انداختم سمیه خانمم که دیگه التماسهاشم کمتر شده بود فقط حرفش این بود حمید تمومش کن حمید جان درد داره حمید جان ولم کن حمید جان فلانو حمید تقریبا ۲۰ دقیقه با سرعت کم ولی تا تهش توی کون کرد و هرچی تونست فشار داد اخرم ازش میپرسید توی دهنت بریزم یا کونت این سوالو ۱۰ بار با فشارهای وحشیانه تکرار کرد تا اخر از پشت زد تو سرش گفت جنده مگه نمیبینی منتظرم بگو جنده طاهر به این کون اب میداده یا نه این سوالم انقدر پرسید و سرعتشو بالا برد و محکم کرد تا سمیه خانم با گریه و التماس گفت بریز توی کونم حمیدم گفت حالا شد کونی خوب از اول بگو زوری و تند و محکم گایدنو دوسداری این کونت تشنشس دلش اب کیر میخاد خودتو اماده کن که میخوام تشنگی ۳ سالتو تموم کنم یه ۱ دقیقه بعدشم کمی بلندتر داد زد کون امادس این سوالشم انقدر تکرار کرد و تلمبهاشو محکم میزد که بدبخت سمیه خانم گفت اره حمیدم گفت بیا بگیر اینم ابت و یه اخی کشید و خیمه زده خودشو چسبوند فشار داد تا تهش و خالی کردتوی کونش سمیه خانممم جیکش در نیومد دیگه نه گریه نه التماس حمیدم میگفت سیراب شدی میدونم اب کیر دوسداری این کون خیلی تشنه بودو ابیاری کردمتو حالا از فردا ابیاریتو فاصلشو کم میکنم تا تشنه نمونه این کون و و کشید بیرون ۲ روز بعدش سمیه خانم نوشته

Date: December 6, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *