هر روز مردن

0 views
0%

صدای قدم هایش را میشنود محکم و پرضرب قدم بر میدارد صورتش رو به دیوارست اما صدای قدم ها لرزه به جانش میاندازد کاش اتفاق جدید نیافته باشد صدای باد و ضربه ای محکم و برنده به باسن لختش میخورد سوزشش سوزش کمربندست غافل گیر شده روی پهلو میافتد جرات تکان خوردن ندارد فقط بگو چقدر دیگه از دستت بکشم چرا هرجا میرم اسم تو هست تو اینجا با چند نفر بودی هااااااااان فقط جواب بده بگو با این نمره های مزخرفت چجوری بورسیه گرفتی با چند نفر لاس زدی به چند نفر حال دادی تا به اینجا برسی اصلا چرا اومدی تو اون کشور لعنتی توکه اینجا کارت به راه بوده موهایش که کشیده میشود روی زانو به سمت مخالف میچرخد چهاردستوپا میماند سعی میکند صورتش راببیند روبه رویش روی سکویی نشسته صورتش قرمز است و این یعنی خودت را مرده فرض کن کشیده اول آییییییی هییسسسسسسسسسسسسسسسس تکون نخور کشیده دوم کشیده سوم کشیده چهارم پنجم ششم هفتم هشتم درد داره به خدا تروخدا نزنین آقا درد داره خفه شوووووووو خدا تو خدا میشناسی فکر نمیکردم سگا هم خدا بشناسن البته حیف سگ که تو باشی تو از خوکم کمتری کشیده نهم _تو یه راسوی کثیفی کشیده دهم یکی که بوی کثافتش تو همه جا پیچیده کشیده بعدی _تو اشغالی کشیده بعدی پرت میشود رو زمین _پاشو وایسا سرجات توله _اقا من اقا باور کنین من کاری نکردم اقا به خدا من باهیچ کس نبودم باور کنین _که کاری نکردی اره ههههه _بله اقا به خدا به خ با ضربه ناگهانی کمربند که از بالا سرش رد میشود و درست وسط پاهای از هم باز شده اش مبخورد حرفش نصفه میماند _ارههههههههه تو کاری نکردی راس میگی اینا که واسه تو کاری نیست اینا سرگرمیه واسه تو چانه اش را گرفت و به طرفی کج کرد تف روی چشمش افتاد کشیده بعدی میلرزید اما جرات گریه کردن هم نداشت میترسید از بیشتر شدن خشمش نمیفهمید این همه مصیبت از کجا یکهو برسرش اوار میشود آنهم اینجا در این زیر زمین نحس درست بغل گوش مادرش خجالت میکشید از صبح که جلوی چشم مادرش لختش کرده بود و قلاده به گردنش بسته و رفته بود از صبح که مجبور شده بود تنها به دیوار نگاه کند خجالت کشیده بود خجالت کشیده بود که مادرش حتی او را درحدی ندیده بود که بپرسد چرا این کار رابا او میکند انگار مادرش هم باورش شده بود یک سگ بیشتر نیست دید که کمربندش را برای ضربه بعدی اماده میکند پاهایش را ناخداگاه جمع کرد میخواست شدت ضربه را روی قسمت حساس بدنش کمتر کند از جمع شدن ادرار در مثانه اش از اینکه ضربه بعدی را نتوانتد تحمل کند میترسید دید که نگاهش به پاهای جمع شده اش افتاده نباید بی اجازه کاری میکرد این یعنی شعله ور کردن خشمش این یعنی وای به حالت روز اول با هر ضربه کمربندش گفته بود حتی برای نفس کشیدن هم باید اجازه بگیرد و این نافرمانی در این وضعیت دید که بلند شد دید که دورش قدم میزند نمیتوانست حتی گردنش را بگرداند صدای کشیده شدن چیزی فلزی افتادن چند ظرف اینکه ندانی چه اتفاقی قرار است بیافتد خود فاجعست _پاهاتو باز کن باز تر خیسی بین پاهایش خجالت اور بود دستش را بین پاهایش کشید _پس خوشت اومده یاد کی افتادی اینجوری خیس شدی خوب میکردت اره لابد خیلی خوب بوده که اینجوری به یادش خیس شدی دستش راچند بار روی کسش میکشد قول میدم اینم همونقدر بهت حال بده بازهم صدای کشیده شدن فلز روی کف زیر زمین _شاید به اون گرمی نباشه اما قول میدم از اونا بیشتر پرت کنه قلبش ریخت پر میشد با چه او که سکس را برایش غدقن کرده بود نفسش به شماره افتاد میترسید از خشمی که به ظاهر مهار شده بود از فکری که نمیدانست چیست میترسید صدای پاره شدن یک جلد پلاستیکی _خوب خوب نفس عمیق بکش که قراره به ارزوت برسی نفسش ناخدآگاه عمیق شد و بازدمش در سینه ماند کاندومی را حس کرد روی بدنش با حرکت کردن جسم زیر کاندوم روی خیسی کسش صدای کشیده شدن فلز را بیشتر شنید حدسش خیلی سخت نبود اما نمیخواست باور کند زجری را که قراربود بکشد نمیخواست باور کند انگشتی سوراخش را باز کرد _هوووووم میبینم که دوسش داری و یک دفعه همه لوله فلزی را در کسش حس کرد نفس حبس شده اش با جیغی ازاد شد هیس کشداری که کنار گوشش گفته شد همراه شد با بیشتر شدن فشار میله به داخل بدنش میخواست پاره اش کند گفته بود قبلا گفته بود اگه باز هم ببیند یا بشنود چه بر سرش خواهد اورد اشکهایش دیگر ریخت کاش انقدر نمیترسید کاش انقدر ضعیف نبود که زمانی که باید بین مردن و سگ شدن انتخاب میکرد مردن یکباره را انتخاب میکرد نه مردن هر لحظه اش را کاش انقدر همه چیز را اسان نمیدید کاش فهمیده بود درد مرد رو به رویش انقدر زیاد است که جایی برای گذشت نگذارد _گریه میکنی اشک شوقه یا دلنتگش شدی حجم لوله انقدر برایش زیاد بود که حساس میکرد هرلحظه از بدنش خون خواهد اما بدنش شروع به لرزیدن کرد چند دقیقه در همان حالت ماند دردش داشت کمتر میشد حس کرد دارد لوله را بیرون میکشد خوشحال شد همینکه تنبیهش در همین حد بوده برایش دنیایی خوشحالی داشت میخواست نفس راحتی بکشد دوباره لوله باشدت هرچه تمام تر به درونش فشار داده شد فهمید بازهم زیادی خوشبین بوده سرعت فرو کردن لوله هر دقیقه بیشتر میشد و تحملش برای نگه داشتن ادرارش کمتر _اقا غلط کردم خواهش میکنم التماس میکنم اقاااا _یادت رفت چی باید صدام کنی ارههههه اینبار با فشار لوله صورتش به زمین چسبید _نه ارباب نه گه خوردم شما اربابین ببخشید _نخوردی اما اونم میخوری فعلا حال کن که دارم جایزه کاراتو میدم بهت با شدت گرفتن ضربه ها توانش را از دست داد و حجم مثانه اش را خالی کرد روی زمین _تووووولهههههه سگ چه گهی خوردی ضربه های کمربندی که روی بدنش میخورد یک طرف درد لوله درونش یک طرف شمارش ضربه ها از دستش در رفته بود _بچرخ بچرخ سرت و بذار روی جایی که خیسش کردی مثل اینکه تشنت بوده فقط وای به حالت میله دربیاد دستم بهش نمیزنی چرخیدن با میله ای که باقیش روی زمین کشیده میشد مطمئن بود بیرون میاید سعی کرد پاهایش را جمع کند سعی کرد اما با گیر کردن لوله به دیوار فهمید راهی ندارد نه میتوانست لوله رابگیرد نه میتوانست نچرخد کمربند را به جان خرید و چرخید میله با صدا افتاد جرات نگاه کردن نداشت فقط چرخید و سرش را روی حجم ادرارش گذاشت یک سمت صورتش روی زمین بود تنها چیزی که میدید کفشهای رو به رویش بود _خوب خوب خوب میبینم که انداختیش به نظرت الان باید چیکار کنی فکر کنم همین که تا صبح باهات باشه یادت بمونه حرف گوش کردن یعنی چی تا صبح مگر حالا روز نبود یعنی بیشتر از ۱۶ ساعت مطمئن بود میمیرد اب دهنش را قورت داد _تا صبح ارباب ضربه کمربند رور دهانش محکم ترین جواب زندگیش بود نوشته یک

Date: June 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *