و مرا تا تو نباشی جان نیست

0 views
0%

نزدیک خونه بودم دستی به صورتم کشیدم و جلو در همیشه بازه خونه وایسادم پرده رو زدم کنار و رفتم تو حتی این وقت شب هم یه کمی حیاط خلوت نمیشد سرمو انداختم پایین و رفتم سمت اتاقم _چه عجب امشب زود ولت کردن خوشکله صدای این مرتیکه هرشب رو اعصابم بود و امشبم روش دندونامو به هم ساییدم و به راهم ادامه دادم _لا اله الله فرزاد تو باز گیر دادی به این طفل معصوم _هه حاجی معصوم مگه هرزه هایی که هرشب زیر یکی میخوابن هم معصوم میشن دیگه بدجوری پاشو از گلیمش درازتر کرده بود خیلی خسته و نا امید بودم و حرفاش چوب خطمو پر کرد با عصبانیت رفتم سمتشو صداشو زیر لب شنیدم _فقط نمیدونم چرا به ما پا نمیده اگه مشکلت پو صداش با دادش خفه شد وقتی زانوم کوبونده شد لای پاهاش صدای جیغ و چیکار کردی و کلی صداهای مختلف و میشنیدم ولی هیچ کدوم لذت کاری روکه کردم از بین نبرد مدت ها بود تو ذهنم این کارو باهاش میکردم و حالا واقعیش کرده بودم سرمو که بلند کردم دیدم همه دارن میدوئن سمت ما اینجا دیگه جای من نبود کولمو برداشتم و زدم بیرون امید چیزی که خیلی وقته ندارم انگیزه برای زندگی هدف همشون یادم رفته بعضی وقتا که دارم پیاز داغایی که درست کردمو بسته بندی میکنم یا دارم با سرعت وحشتناکی تایپ میکنم تا این متنا تموم شه یا حتی وقتی ساعت ۱۲شب تازه شروع میکنم به تمیز کردن رستوران به این چیزا فکر میکنم چرا دارم این کارارو میکنم برای یه لقمه نون خب که چی بشه زنده بمونم مگه نمونم چی میشه تلخه خیلی تلخ بدونی دل تنگی و بدونی دل تنگه و نمونی و نبینی و با صدای صاحب خونه به خودم اومدم _بجنب دختر جون الان مهمونام میرسنا همه چیز آمادست _بله خانم باید میز رو هم بچینم یا میتونم برم _نه دیگه بخوای میزو بچینی که لو میرم خودم از پسش بر میام تو زودتر برو تا نیومدن خنده های ریزش موقع شوخی کردن و صدای نازکش رو مخم بود _چشم غذا ها همه رو گازه الویه و دسر ها هم تو یخچاله لازانیا تو فر و پیش غذا هم تو ماکروفره فقط باید گرم بشه مرسی قربونت برمی گفت و دستمو گرفت برد سمت اتاق تا لباسمو عوض کنم و برم پاکت رو کیفم میگفت کرایه این ماه بلاخره جور شد لبخندی از سر رضایت زدم و راه افتادم سمت خونه پیاده روی شده بود یکی از همدمای زندگیم پس پیاده راه افتادم _عشق من _جونم _خانم من _جوونم _زندگی من _جووون دلم _یه قولی بهم میدی _چی گلم _قول بده دیگه پیاده هیچ جا نری ماشینت تو پارکینگ خاک بخوره که چی آخه عزیزم _آخه _قول بده دیگه _چشم مگه میشه تو چشات نگاه کنم و بگم نه همیشه با چشماش خمارم میکرد و با لباش مستم میکرد شیرین ترین لبای دنیا رو چشیدم و به خودم قول دادم تمام گیر دادناشو به جون بخرم ارزش عاشقی بیشتر از این حرفاست نفهمیدم کی این اشکای لعنتی اومدن پایین حالم از خودم و ضعیف بودنم بهم میخوره من ۲ساله که مرد شدم مرد که گریه نمیکنه بازم این محله لعنتی و این خونه لعنتی تر اگه یکم بتونم بیشتر کار کنم هرجوری شده از اینجا میرم این خونه رو هم از صدقه سری حاجی دارم وگرنه کی به یه دختر تنها بدون پول پیش و این یه ذره کرایه خونه میده ولی خب تحمل فرزاد سخت ترین کار تو دنیاست حس میکنم شبایی که رو صندلی فلزی تو پارک یا لای ریشه های درخت میخوابیدم تا یخ نزنم برام آسون تر میگذشت حتی تحمل پیشنهادای وقیحانه ماشینای شاسی بلند نصفه شب تو خیابونا برام راحت تره حداقل هرکدوم یه غریبه ان که میان چه چیزی میگن و میرن ولی این فرزاد داره همه رو نسبت به من بدبین میکنه حتی خود حاجی هم شک کرده بود و چند شب مثلا یواشکی دنبالم کرد تا باور کنه سر کارایی که خودش واسم جور میکنه میرم و زیرخواب نیستم و این از همشون دردناک تره بازم رسیدم جلو در حیاط این چند وقت که فرزاد بیمارستان بود و بعدم تو خونه افتاده بود تونستم یه نفس راحت بکشم ولی با کنار رفتن پرده بازم قیافه نحسشو دیدم با بیشترین سرعتی که از خودم میشناختم رفتم سمت اتاقم ولی حتی وقتی درو بستمو پرده کوچیک پشتشو کشیدم بازم صدای داد زدناش میومد _ببین جوجه حیف که حاجی پشتته وگرنه دهنتو سرویس میکردم الانم بدون با بد کسی در افتادی من تا ثابت نکنم تو چه جنده ای هستی ول کنت نیستم که میدونی اگه عقیم بشم میتونم بدم دولت دهنتو صاف کنه اونا بلدن چجوری آدمت کنن البته بعد از اینکه خودم جلو صدای جیغ و داد ننش و جمع شدن همسایه ها ساکتش کرد دستامو گذاشتم رو گوشامو نشستم پشت در روزگار سخت و سخت تر و من هرروز شکننده تر _محمد _هووم _هوووم چیه بگو جونم _خب _خب بگو دیگه _تو دوباره صدام کن _محمددد _اااا حواسم پرت شد دوباره دوباره _لوس نشو دیگه گوشیتو بذار کنار یه دقیقه _خب بگو _محمدددد _چیه هی محمد محمد بگو حرفتو دیگه _خیلی بدی ازت بدم میاد _ولی من عاشقتم موش کوچولوی خودم بیا بغلم ببینم _نمیام قهرم _به درک _محمدددددددد _اااا نه بابد میگفتم چرا عشقم قهر نباش لطفا من که دوست دارم خده ای کرد و تو یه حرکت بلندم کرد و شروع کرد چرخیدن دور خودش خنده های از ته دل تو بغل عشقت بهترین هدیه خداست صدای خنده هامون جای صداهای بیرونو تو گوشم پر کرده بود نمیدونستم کدوم زجرآور تره یا طاقت شنیدن کدومشون برام راحت تره امروز کارام یکم سبک تر بود فقط بعد از ظهر باید میرفتم رستوران و بعدم تا شب بیکار بودم پروژه ها رو تحویل رفیعی دادم و راه افتادم سمت رستوران تازه ساعت ۱۱ بود و کار من از ۲ تازه شروع میشد ولی حوصله برگشتن تو اون خونه رو نداشتم همه کارامو تحویل داده بودم و هیچ سفارش جدیدی تو هیچ موردی نداشتم پس زنگ خوردن گوشیم تو این شرایط غیر قابل حدس بود ولی زنگ خورد _بله خانم _بله بفرمایید _از شرکت تماس میگیرم شما رزومه فرستاده بودین برای شرکت ما جناب رئیس از خوشحالی بقیه حرفاشو نشنیدم فقط فهمیدم تا یه ساعت دیگه باید اونجا باشم باورم نمیشد اینی که الان روبروم نشسته رئیس همین شرکته و قراره به زودی استخدامم کنه _ببینید خانم موفقیت شرکت برای ما از همه چیز مهم تره من برای موفقیتم هرکاری میکنم به هرقیمتی و دوست دارم کارمندا هم _عشقم من و تو باید برای موفقیتمون هرکاری بکینم و هر سختی رو به جون بخریم _ولی محمد منو تو زندگیمون خوبه بخدا به این کار احتیاج نداریم _درسته الان خوبه ولی میتونه عالی بشه به بچه هامون فکر کن مگه دوست نداشتی تو رفاه کامل بزرگ شن من اگه فقط شیش ماه هم برم اونجا بار خودمو بستم فقط کافیه اون کارخونه رو راه بندازم و کارو به همه یاد بدم قول میدم زود برمیگردم داییم فقط به من اعتماد داره که این پیشنهادو به من داده _من تو این شیش ماه دق میکنم _خدانکنه گلم تند تند به هم زنگ میزینم حرف میزنیم حتی میتونیم همدیگه رو ببینیم _به یه شرط میذارم بری _واسه من شرط نذارا _پس نباید بری خندید و دماغم و فشار داد و گفت _خب حالا بگو ببینم چی میشه _منم باید باهات بیام _عزیز من اونجا که جای تو نیست من دارم واسه کار میرم تو بیای اونجا _همین که گفتم یا باهم میریم یا کنسله بغلم کردو تا اومد حرف بزنه گفتم _اینجوری خر نمیشم الکی تلاش نکن _پس چجوری خر میشی چشمای حرصیمو دید و دویید و منم دنبالش رفت تو اتاق و خودشو انداخت رو تخت منم کشید رو خودشو لبامون تو هم قفل شد و بدنامون باهم یکی _خانم خاااانم کجایی دارم با شما حرف میزنما _چقدر بعضی از جمله ها شبیه همن _بله _هیچی ببخشید بفرمایید _حالتون خوبه _بله بله بفرمایید _اگر شرایط مارو میپذیرید لطفا این فرمو پر کنید نفهمیدم چجوری فرم پر کردم و اومدم بیرون دلم بدجوری گرفته بود بعد از رستوران یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت خونه کاری که خیلی وقت بود نکرده بودم تو تاکسی فکر آدم خوب کار نمیکنه یعنی واقعا دارم میرم سرکار باید به آقای حمیدی بگم دیگه نمیام رستوران دیگه لازم نیست برای آشناهای حاجی غذا درست کنم پروژه هام چی میشه دیگه پروژه نگیرم یعنی بالاخره میتونم خونمو عوض کنم ممنون آقا پیاده میشم گیج بودم و گیج تر شدم وقتی پرده رو دادم کنار و وسط حیاط دیدمش چقدر شکسته شده بود اولین چیزی که به ذهنم اومد توهمه خوابه حتما مال خستگیه ولی صدای نخراشیده فرزاد بهم فهموند واقعیه واقعیه _بفرما شاهد از غیب رسید این آقا خوشتیپه با شما کار داره خوشکل خانم فکر کردی الکی سبزی بیاری پاک کنی و پیاز داغ سرخ کنی بفروشی میتونی سر مارو کلاه بذاری ببین چه حالی باهات کرده که تا این آشغال دونی اومده سراغت اون میگفت و من مسخ چشمایی شده بودم که هر لحظه به من نزدیک تر میشد چرا ته دلم میلرزه من که دیگه عاشقش نیستم من که دیگه دوسشم ندارم مگه من ازش متنفر نشدم وقتی اونجوری دیدمش آره _امید امید ترخدا جواب بده امید بردار گوشیو خواهش میکنم ترخدا جواب بده وقتی صدای خواب آلودش پیچید تو گوشی انگار دنیا رو بهم دادن _چی شده بهار نصفه شبی چرا گریه میکنی _امید ترخدا به دادم برس محمد منو از خونه انداخت بیرون _چی داری میگی محمد حالت خوبه _نه فقط بیا دنبالم _کجایی من از همونجایی ازش متنفر شدم که تو کشور غریب منو تو خونه تنها میذاشت و با پسر داییش میرفتن عشق و حال از همون شب لعنتی ازش متنفر شدم که به شکای من مهر یقین زد و با پسرداییش مست مست با چندتا دختر عوضی و خیابونی اومدن تو خونه و در مقابل جیغ و دادای من منو از خونه انداخت بیرون اون شب باخودم عهد بستم به محض اینکه با کمک امید پام رسید ایران هیچ کس حتی خانوادم منو نبینن چون دیگه طاقت و تحمل دیدن عشق زندگیمو نداشتم ولی هیچ وقت فکر نمیکروم برسم به اینجا که محمد و وسط این حیاط ببینم حالا دیگه جلوم وایساده بود چشم تو چشم و خیره بهم حس لغزیدن چشام مثل دلم کار سختی نبود ولی کنترلش خیلی سخت _بهار صداش لرزش صداش اشک تو چشاش چرا داره دیونم میکنه مگه من ازش متنفر نیستم نوشته

Date: April 22, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *