پاهای خوش فرم زن عمو

0 views
0%

قبل از این که بریم سر داستان میگم که این داستان مربوط به فوت فیتیش هست و هرکسی دوست نداره مجبور نیست بخونه اسم من علی از بچگی از زمانی که یادم میاد عاشق پای خانوما بودم نمیدونم چرا ولی غریزی بود و من اون موقع اصلا فوت فیتیش نمیدونستم چیه البته اگه پاهای لاک زده میدیدم بیشتر دوس داشتم تا پاهای بدون لاک ۶ ۷ سالم بود که عاشق پاهای زن عموم بودم و هر موقع میدیدمش فقط پاهاشو دید میزدم اونم یادم میاد که زنگ های مختلفی لاک میزد و من پاهاشو خیلی دوست داشتم یکی دیگه از فانتزی های من که از بچگی این حسو دارم بلند کردن یه زنه منظورم بغل همراه با بلند کردن زنا بگذریم همونطور که گفتم از زمان بچگی من اصلا فوت فیتیش نمیدونستم چیه تا اینکه وقتی کلاس دوم راهنمایی بودم بصورت اتفاقی با فیتیش پا آشنا شدم و فهمیدم تو دنیا خیلیا مثل منن برای همین ازاون موقع علاقم نسبت به پای زن عموم بیشتر شد همش به این فکر میکردم که چطوری پاهاشو بدست بیارم و هرچقدر فک میکردم میدیدم نمیشه و برم بهش چی بگم یه توضیحی در مورد زن عموم بدم اسمشو مستعار میزارم افسانه ولی اسم اصلیش نیست یه زن حدودا ۴۵ ساله البته الان که سال ۹۶ هستیم وزنش دوروبر ۷۵ سایز پاهاش ۳۸ ۳۷ با قیافه و اندام خوب زیاد مذهبی نیست با موهای نه زیاد بلند نه زیاد کوتاه گذشت تا این که من کلاس دوم دبیرستان بودم پاییز ۹۴ یه دوستی دارم به اسم مهران که اون موقع هر روز باشگاه می رفتیم یه روز که از باشگاه برگشتم خونه دیدم کسی نیست و مامانم زنگ زد و گفت زانوی مادر بزرگم دردش شدید شده و باید عمل بشه امشب عمل میشه و پس فردا مرخص میشه پس فردا که مرخص شد رفتم اونجا و کل فامیل اونجا بودن و منم طبق معمول چشمم به پاهای فوق العاده زن عموم بود که با لاک بنفش زیر جوراب نازک مشکی خودنمایی میکرد اون روز من تصمیم گرفتم بلاخره به آرزوی بزرگ زندگیم برسم برای فردای اون روز وقتی از مدرسه رسیدم از مامانم پرسیدم حال مامان بزرگ چطوره که گفت خوبه و زن عموت پیششه منم به بهانه پرسیدن حال مادر بزرگم رفتم اونجا رسیدم دیدم مادر بزرگم خوابه و زن عموم هم توی اتاق بغلی نشسته تکیه داده به دیوار و پاهاشم دراز کرده و انداخته روی هم من که بادیدن این صحنه دیوونه شدم رفتم نشستم روبروی زن عموم تا مثلا مادر بزرگم بیدار بشه کف پاهاش فوق العاده بود داشتیم از درس و مدرسه و این چیزا حرف میزدیم از آب و هوا و حرف های معمولی که من یهو یه فکری به سرم زد بهش گفتم که حوصلمون سررفت اونم گفت اره منم از صبح اینجا هستم دستمو بردم سمت کف پاهاش تا قلقلک بدم که مثلا حوصلمون سر نره دستمو گذاشتم روی پای چپش و یه قلقلک کوچیک کردم و دیدم در حالی که چشمش تو موبایل بود یه لبخند کوچیک زد و گفت بیخود خودتو خسته نکن من قلقلکم نمیاد منم حسابی خورد تو زوقم و چند دقیقه بعد یه فکر دیگه به سرم زد بهش گفتم که میخوای پاهاتو ماساژ بدم گفت برای چی گفتم خب از صب اینجا خسته شدی اونم گفت باشه مرسی منم دوباره خوشحال شدم و شرو کردم به ماساژ پاهاش و دستامو همه جای پاهاش می بردم نزدیکای ساعت ۷ بود نیم ساعتی بود که پاهاشو ماساژ میدادم تا اینکه بهم گفت دیگه کافیه گوشیم زنگ خورد دوستم بود میگفت امروز چرا باشگاه نیومدی منم گفتم که مادر بزرگم مریضه و بعد تلفنم گفت خیلی وقته باشگاه میری منم گفتم که یه سالی میشه و از اینجور حرفا زدیم تا اینکه مادر بزرگم بیدار شد و من رفتم چن دقیقه ای پیش اون نشستم برگشتم دیدم زن عموم خوابش برده گفتم حالا که خوابه بزار شانسمو امتحان کنم و خودمو به پاهاش نزدیک کردمو از کف پاش یه بوس کوچیک کردم دیدم که هنوزم خوابه چند بار دیگه پاهاشو بوسیدم و دیگه زیاد ریسک نکردم و برگشتم خونه کل شبو از ترس خوابم نبرد میگفتم اگه بفهمه چی میشه شایدم نفهمید و از این حرفا فردای اون روز پنج شنبه بود و مدرسه تعطیل بود مامانم بهم گفت که میخواد چند قلم لوازم ببره خونه مادر بزرگم و بعدشم میمونه اونجا تا زن عمو برگرده خونه منم حاظر شدم رفتیم دیدم که مادر بزرگم تنهاست و زن عموم رفته بود منم برگشتم خونه گوشیم زنگ خورد دیدم زن عمو ترسیدم جواب بدم اما گفتم اگه جواب ندم بد میشه جواب دادم دیدم که موضوع یه چیز دیگس گفت لیست دارو های مادر بزرگتو برات اس ام اس میکنم فردا که میرم اونجا دارو هاشو بگیر بیا حساب کنم منم گفتم حتما و فردا رفتم دارو هارو گرفتم و رفتم اونجا چشمم به پاهاش افتاد اینبار لاک صورتی زده بود و یه صندل لاانگشتی صورتی با یه ساپورت مشکی و پیراهن بنفش خلاصه رفتم داخل و نشستم هی جلوی من راه میرفت و سعی میکرد طوری رفتار کنه که پاهاش جولوی چشم من باشه مادر بزرگم بعد از خوردن دارو حسابی تو خواب افتاد که زن عموم اومد بهم گفت اون شب چیکار میکردی منم یهو جاخردم گفتم کدوم کار گفت کف پامو میبوسیدی منم دلو زدم به دریا و همه چیو بهش توضیح دادم مفصل که فوت فیتیش چیه و اینا اونم تعجب کرده بود منتظر بودم ببینم عکس العملش چیه و چی میگه ادامه دارد نوشته علی

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *