کس زن داداشم ۱

0 views
0%

اولا بگم اين بيشتر حالت همدردي داره اينا حرفاييه كه هيچ وقت به هيچ كس نگفتم اگه اسم اشخاص و شهرها رو نميتونم بگم ببخشيد چون خيلي احتمال شناختنم زياد ميشه و اينكه توش مسايل گي هم وجود داره دوستايي كه دوس ندارن نخونن و اخرم اينكه اين اولين باره مينويسم بخاطر نگارش بد يا پرش افكارم ببخشييد چون اتفاقا انقد زياده كه بايد پراكنده تعريف كنم يه زن دايي داشتم كه خيلي نگاهش روم بود از حق نگذريم فوق العاده بود قد وبلند و اندام كشيده پوست سفيد و يه باسن برجسته ي خوشكل هميشه هم دامناي جذب بلند ميپوشيد كه قد بلند و باسن خوش فرمشو بيشتر به رخ بكشه خودم وقتي اينجاي داستان بقيه رو ميخونم ميگم كس شعره ولي كلمه به كلمش حقيقته و چيزيم نيس كه بهش افتخار كنم از همون سن پايين دوسش داشتمو نگاهاشو روم احساس ميكردم يه روز كه پدر و مادرم مسافرت بودن منو برادر بزرگترم ناهار اونجا دعوت بوديم منو برادرمو زن داييم و پسرش ك كوچيك بود برادرم زود ناهارو خورد رفت يكم كه نشستم زن داييم گفت ميخوام برم حموم خوار اين كارو عين داستان سكسيا نميدونم چرا سريع گفتم منم ميرم خونه اونم گفت به درك برو شايد ١٠ ساله دارم حسرت اون اتفاقو ميخورم و اين ك چقد پشيمون شدم از تصميمم يا اينكه يه روز بعد از يه سال ديدمش من يه سال ايران نبودم دقيقا مبل روبروي من نشسته بود و يه جوراب مشكي نازك پاش بود دامن روشم يه مانتو معمولي لعنتي همون چيزي كه دوس داشتم در حين حرف زدن نگاهاشو مثل هميشه رو خودم حس كردم اروم پاشو كشيد رو پام انگار برق ١٠٠٠ولت بهم وصل كردن داغ شده بودم و باورم نميشد يكم به خودم مسلط شدم ومنم با پام اروم زير ميز پاهاشو ميمالوندم و تازير زانوش پامو اوردم بالا شايد اين پروسه ٢٠ دقيقه طول كشيد جورابشو يكم دادم پايين اروووم پاهاي نرم وسفيدشو ميمالوندم از پشت ساق پاي نرم وسفيدشو با پا لمس ميكردم انقد اينكارو كردم كه كيرم داشت منفجر ميشد چشماش خماار شده بود اما اصلا ب روي خودش نمياوردفقط وقتي ميخواست از خونمون بره يه نگاه طولاني با شيطنت بهم كرد اين داستانا واسه ي ٨سال ادامه داشت و من كسخلش شده بودم حتي دوس دخترامو به ياد اون ميكردم خيلي وقتا بهم نخ ميداد اما به خودم اجازه نميدادم يا ب عبارتي جرات نميكردم برم جلو تا اينكه يه روز تصميممو گرفتم يه روز كه باهاش تو خونه تنها بودم معمولا تنها ميشديم واسه يكي دو ساعت اما اتفاق خاصي نميافتاد تصميم گرفتم بچسبم بهش از پشت اتفاقا اونروز بدون شال نازكي كه رو سرش مينداخت جلوم اومده بود پيش خودم گفتم خودشه چراغ سبزه داشت ظرف ميشست كه از پشت دستمو گذاشتم رو باسنش و گفتم هنوز ظرفا تموم نشده كه يهو عين برق گرفته ها پريد جلو گفت چيكار ميكني منم با يه لبخند كه توش پر استرس بود گفتم هيچي چطور مگه در عرض ١٠ ثانيه ديدم تو حيات خودشو مشغول كرده بود خودم اومدم بيرون و باقي داستانو خودتون حدس ميزنيد كه همه داستانو فهميدن و چ ابرو ريزيي شد مث سگ به خودم لعنت ميفرستادم كه گول حركاتشو خوردم ازين كسخل بازيا زياد دراوردم كه يه جاهاييم به هدف خورد ولي اكثر موارد شكست ١٠٠ بود اينا همش بخاطر تابو شكنيايي بود كه تو من رخ داده بود فكراي سكسي كس شعر دقيقا وقتي حشري ميشدم هيچيييي جز ارضا شدن نميفهميدم كه همين عواقب سختي واسم داشت جالبيش اينه كه همه ي اينا زماني اتفاق مي افتاد كه شايد ٢يا سه تا دوس دختر با هم داشتم و واقعا واسه خودم عجيب بود واسه همه بهترين مشاور تو مسايل جنسي و مخ زني و اينطور كس شعرا بودم اما خودم عملا ريده بودم هيچ كنترلي روي حركات جنسيم نداشتمو اين واسم وحشتناك بود كسي كه توي همه ي مسايل همه به عنوان يه ادم باهوش و خوشتيپو خوشرو ميشناختن اما در عين حال خنگايي ميزد كه كسخل ترينو كس نديده ترين ادماي روي زمينم نميزدن فكرشو بكنيد كه من همزمان هم دوس دختر داشتم هم يكي از فاميلاي نه چندان دورو ميكردم هم جق ميزدم هم پسر ميكردم و بازم شهوتي بودم يه پسر همسايه داشتيم به اسم ميلاد يه ٦ سالي از من كوچيكتر بود به خاطر يه كلاغ چل كلاغايي كه معمولا در مورد افراد تو شهراي كو چيك ميشه در مورد منم شده بود دوس داشت با من بگرده شايد يه دختري از دوروورم بهش برسه پسرا متوجه ميشن از كدوم دسته ادما بود در عين حال خودش جمع و جور سفيد با يه كون تپل سفيد بود ولباي قرمز يروز كه دوس دخترم قرار بود بياد خونمون و نيومد دم در گرفتم به حرف بهش گفتم ميلاد بيا بالا بشينيم يكم يهو به فكر مريضم زد كه بكنمش چون شنيده بودم امار داره اما اصلاااا تو نخش نبودم بردمش بالا و نشوندمش رو تختم شروع كردم كتاباي دانشگاهيمو كه دقيقا يادمه موازنه بود بهش نشون دادم چون پشت كنكوري بود بهش گفتم دهنت سرويسه بعدا بايد اينارو بخوني همينطوري كه كتابو نگاه ميكرد دستمو كشيدم رو كمرشو لبامو چسبوندم رو لباش اهل فن تو اين مورد ميگن بايد دوپايي بپري تو تراز طرف يني اينكه بهش فرصت فك كردن ندي اولش خجالت ميكشيد ولي وقتي لباي قلوه ايمو در مورد خودم هر كس شك داره بهش اثبات ميكنم با عكس ميچرخوندم رو لباشو ولباشو گاز ميگرفتم همراهي كرد شروع كرد به خوردن لبام لباشو مك ميزدمو زبونمو تو دهنش ميچرخوندم يهو ديدم دستشو برد و كيرمو گرفت تعجب كردم كه چرا تاحالا بهش توجه نكرده بودم كيرمو دراوردو كامل كرد تو دهنش افتضاح سا ك ميزد انقد حشري بودم كه دوس داشتم همه كاري بكنم بهش گفتم بخواب تا يادت بدم خوابوندمشو كير كوچيكشو دراوردم و گذاشتم تو دهنم با عشق ميك ميزدم و چنان لذتي ميبردم كه داشتم ديوونه ميشدم اون كه كسخل شده بود يكم كه واسش ساك زدم برش گردوندمو اروم كيرمو گذاشتم رو كون سفيد و نرمش يه عالمه كرم ماليدم دورش وسايل چون دوس دخترم ميخواست بياد اماده بود شروع كردم كيرمو مالوندن رو سوراخش نميتونستم صبر كنم تا با انگوشت بازش كنم سر كيرمو اروم اروم ميكردم تو كونشو در مياوردم و هر سري مقدار بيشتريشو ميكردم تو داشت ديوونه ميشدو اه ميكشيد همون موقع با دستم با كيرش بازي ميكردمو گردنشو ميخوردم خيلي با خودم كلنجار رفتم كه بهش بدم اما غرورم نميزاشت خيلي وقت بود گي نكرده بودم واونم از من كوچيكتر بود خودمو راضي كردم و برگشتم سمتش يكم كرم ماليدم در كون خودم اول ميخواست وحشيانه بكنه تو كه بهش گفتم يواش يواش مث خودم اروم اروم سر كيرشو ميكرد تو ودر مياورد داشتم ديوونه ميشدم حس اينكه يه كير داره ميره تو كونم و از پشت يه نفر چسبيده بهم رو دوست داشتم اونم پشت سرم ناله ميكرد داشت كون سفيدو خوشكل كسيو ميكرد كه تو روياهاشم فكر نميكرد بكنه يهو با يه ناله ي بلند ابشو خالي كرد تو كونم دااااغ شدم وابمو اوردم بازم تنفر فرستادمش رفت يني يه جورايي بيرونش كردم ولي ديگه كارم شده بود اين كه بهش زنگ ميزدم ميومد واسش ساك ميزدم ميكردمش اونم ديگه علاقه اي به كردن نشون نميداد چون هر سري ابمو ميريختم توش علاقه پيدا كرده بود به دادن بعد ارضا شدن ازش متنفر ميشدم و تا چند وقت سراغش نميرفتم اين اخريا ارضام نميشد نميدونستم با خودم چند چندم ادامه دارد نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *