کشف یک سادگی

0 views
0%

بعد از 2سال اولین کاری که کردم روشن کردن یه نخ کاپیتان بود یکم گیج و گنگ و بودم و نمی دونستم هنوز چی به چیه داغ بودم و عصبانی نمی دونم چرا همه چیز رو خاکستری میدیدم هنوز هم بعد از تمام اون سالها که همه چیز مثل یه تیکه چوب خاکستر شده و رفته هوا نمی دونم که چرا نمی تونم باور کنم حقیقته و باهاش کنار بیام مثل کسی که نمی خواد از خاطراتش دست بکشه و برگرده به زندگی فقط همین سیگاره که مونده باهم تو این روزا میدونین من اعتقاد دارم که ما ادما زندگی می کنیم که سکس بکنیم اما واقعا بیاید بشینیم با خودمون روراست باشیم سکس همه یه زندگیه یه نفره نمی دونم بیخیال بذارین از اولین اکتشافتم براتون بگم با کسی که تقریبا 2 سال از من بزرگتر بود و صد البته هنوز هم هست خیلی باهاش قاطی بودم یه جورایی باهاشون روابط خانوادگی هم داشتیم تا اینکه بعد ها فهمیدیم که انگار مادر خانواده بد کارست و پدره هم معتاد اما خوب برای من فرقی نداشت رکسانا یه دختر بود و همبازیه من و کسی که خیلی از چیزهارو باهاش کشف کرده بودم یه دختر تقریبا لاغر اندام با پوستی تقریبا بین سبزه و برنزه و یه قیافیه یه معمولی که کم کم داشت هیکل سکسیشم شکل می گرفت و میومد رو فرم من یه پسر معمولی بودم با پوست روشن هیکل خنگ یه کوچلو توپلی نه اون داف بود و نه من پاف عادی بودیم و در انتها باز هم عادی تقریبا نصفی از سال گذشته بود همیشه باهم درس می خوندیم چون اون از من بزرگتر بود همیشه تو درسا کمکم میکرد راستی منم خیلی بچه ی شر و فضولی بود همیشه می گفتم بیا باهم کشتی بگیریم و اونم بدتر از من احمق پا بود و همیشه وسط این کشتی گرفتن ها تا می تونستیم همدیگرو می مالوندیم و من هی به سینه هاش دست می زدم و خلاصه از اینجور کارا و اونم بلعکس همش با کیر خایه یه من ور می رفت بچه بودیم و ا ح م ق اون سال تو کتاب علوم اونا به فصلی بود به نام تولید مثل که من ترجیح می دم اسمش رو تولید بد بختی بذارم اونایی که تو اون حال و هوا درس خونده باشن حتما اون کتاب بنفش رنگ کیری رو یادشون میاد که شروع خیلی از بد بختی ها و اتفاقاتی شد که الان دنبال می کنم راسته که میگن زندگی یه زنجیرست من فضول و اون هم مشتاق تر از من خیلی خوب یادمه که تو همون روزهای سیاه زمستونی بود که تو مدرسشون اون کشف احمقانه ی ساده رو کرده بود که بچه هارو لک لک نمیاره قرار گذاشتیم اون روز به کسی نگیم هر اتفاقی بین ما میوفته رو و همون جا بمونه شب قبلش هم از لایه در اتاقش دیده بود که مامان و باباش یه کارایی باهم می کنن و یه فیلمی هم میدیدن که همه توش لخت بود ازمایش شروع شد خوب یادم میاد که با یه بوس از رویه لبایه من اتفاقات اون روز استارت خورد قبلش هر چیزی رو که فهمیده بود رو برام تعریف کرده بود اما من اون روزها هنوز تو مخم نمی گنجید واسه همین اولش یکم شوک بودم اما کم کم یخ من هم اب شده و شروع کردم به ور رفتن با سینه هاش کاری که نمی دونستم چرا بهم حال میده منتها اون روز دیگه خیلی راحت بودیم و بی هیچ حرفی اون روز اولین روزی بود که سینه هایه یه زن غیر از مامان و عمم و داشتم می دیدم وای که چه خوب بود کاش تو این سنم بود سینه هایه جونه و خوش فرم و که الان درکشون می کنم که یه حالت شیپوری مانند داشتن با توک هایه سیاه و کوچولو و سکس اونم راه افتاده بود و دستش رو کرده بود تو شلوار من و مثلا با کیر ما داشت ور میرفت که بیاره بیرون که ببینه چه شکلیه خیر سرش و بالاخره هم در اورد لحظاتی ساکت گذشت انگار هضم اینکه که کیر اینه براش یکم مشکل بود یه کیر عادی اما خوش فرم که خیلی تر و تمیز برشکاری شده اون موقع عرض و طولش چیزی نبود الان خیلی بیشتره مخصوصا هم که خواب و بیدار بود اما دیگه راهی جز قبولش نداشت اونم چی یه کیره هنوز نا بالغ که تا اون روز حتی نمی دونستم اب کیر چیه اما خوب خیلی زود تر از چیزی که فکرش رو بکنید یه حرفی شدم و کارم تا کجا ها که نکشید داشتم می نوشتم براتون من و رکسانا هردو فکر میکردیم اینکار که کیر من بتونه بره تو کس اون یا زشت اون موقعش یه امر محالیه با وجود اینکه کیر من خیلی سفت تر و بزرگتر شده بود ولی خوب چرا که ازمایش نکنیم راستی فحش ندید مامان و بابایه رکسانا هردو اون موقع مشاور املاک کار میکردن و صبح می رفتن و اخر شب میومدن منم مامانم همیشه وقتی پیش رکسانا بودم نگرانم نبود اخه ما تویه یه ساختمون بودیم اونا طبقه یه اول و ما سوم تصمیم گرفتیم که ازمایش کنیم و یا علی با تمام و ناشیگری و حالات بچه معابانه شروع کردم به تلاش برای فرو کردن این کیر تو کس خانوم خوووووووووووووووب من از کجا بدونم پرده یعنی چی بکارت یعنی چی خلاصه با هزار زور و زحمت و عرق ریختن و خشک خشک کردیم تو یه ذره یه ذره بیشتر سرش کامل رفت تو یااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدا یهو دیدم داره خون میاد دست و پام و کم کردم که زخمیش کردم اونم که اصلا تو در و دیوار هم داره درد میکشه و هم داره حال میکنه اصلا حالیش نیست که چه غلطی داریم می کنیم منم که حسابی ترسیدم هیچی خلاصه صداش و در نیاوردم و تو همون حالت موندم یهو دیدم داره میگه که چرا دیگه تکونش نمی دی من موندم که چه تکونی بدم که یهو دیدم خودش داره به طرز کاملا ناشیانه خودش رو اینور و اونور میکنه که ببینه حالش کجاش بیشتره خلاصه تا بگایی به معنایه واقعی پیش رفتیم که یهو دیدم یه جورای دارم میشم که از ترس سریع کشیدم بیرون و تو همین گیر و دار و بمال بمال اب بنده هم اومد خون هارو که دید خشکش زده بود که اینا چین اون می دونست پرده چیه بکارت چیه اما متاسفانه نمی دونست که اینجوری از دست می دندش یادم نمیره یه داد بلند زد که چه غلطی کردی بیشعور پردم و من فقط سکوت کردم راستیتش زل زده بودم به فرش و به خونی که اب کیر منم روش بود و اینکه چه غلطی بکنم که این فرش تابلو نشه زیاد کشش نمی دهم رکسانا اینا به 6 ماه نکشیده رفتن رکسانا الان یکی از جنده هایه به نامه دبستانه با اسم مستعاره شعله من سادگی هایه زندگی رو اونجا کشف کردم و بقوله جمله بالا فهمیدم زندگی می کنم که سکس کنم نظر ازاد حرفی ندارم راجعبش نظرته برام محترمه حتی اگه ناسزا باشه اول متن به اخرش ربطی نداره چون اگه استقبال بشه دوستان بخوان تو سری هایه بعدی داستان به اون متن اول میرسه و مجموعه و سری کامل میشه این فقط شروع داستان زندگی من بود و داستان ها داریم امیدوارم خوشتون اومده باشه ب راوی

Date: September 20, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *