گی با خوشگل ترین پسر شهر

0 views
0%

داستان من با امیر محمد جونم این امیر محمدی که میگم18 سالشه و اول دوست یکی از دوستام بود سر آشنایی ما دوتا توی یه مجلس عروسی باز شد من اونجا هی شوخی میکردم و اینم هی میخندید اخر مجلس هم با ماشین رسوندمشون تادر خونشون خلاصه چند باری هم چند نفری رفته بودیم بیرون تفریح تا اینکه توی لاین تو گروه ها بیشتر باهم صحبت میکردیم و آشنا شده بودیم هرشب به یه بهانه زنگ میزدم بهش میدیدمش و صحبت میکردیم از قیافش بگم که خیلی ناز بود واقعا خشگل بود یعنی هرکی میدیدش عاشقش میشد پوست سفید لب ها نازک پسر گل و با معرفت چشاش سگ داشت خنده هاش قند تو دل آدم آب میکرد از دست های لطیفش هم که نپرس تیپش هم فوق العاده خلاصه بگم همچی تموم بود تو بعضی پیام ها به هم عشقم عشقم میگفتیم و دوست دارم و از این حرف ها دلم پیشش گیر بود واقعا میخواستمش ولی نه فقط واسه سکس حتی فکر اینکه من یکی از دوست های صمیمیش هستم هم برام زیاد بود همین جوری روزا میگذشت کم کم شوخی و انگول بازی رو با هم طبیعی شدیم یه شب که خونمون خالی بود بهش زنگ زدم گفتم بیا اینجا یه عرقی بخوریم و اونم قبول کرد عرقرو خوردیم و بهش گفتم امشب اینجا بخواب یه چند ساعتی فیلم دیدیم و کس شعر گفتیم و بعد جا پهن کردیم که بخوابیم جا هامون کنار هم بود یه نیم ساعت گذشت و دست من افتاد رو پشتش چیزی نگفت و جا به جا هم نشد دستمو که ورداشتم دیدم دست اون اومده رو پشتم همینطور میرفت پایین تر قلبم به تپش افتاده بود انگار داشت منو میمالوند دیدم بهترین فرصته منم شروع کردم مالوندن کونش و پشتش چقدر نرم بود این نرم ترین چیزی بود که تو عمرم بهش دست میزدم همین طور روم زیاد شد و دستمو از زیر شلوارش کردم تو تمام بدنمو گرمای شدید گرفته بود انگار توی کوره آجر پزیم یعنی اگه بیدار بشه واکنشش چیه بعد دیدم چشاشو باز کرد یه لبخند دختر کش زد و لبهای نازشو گذاشت رو لبام مثه شراب ناب بود انگار دنیا نصیبم شده بود لبهای قرمزش خوردن داشت طعم پرتغال تامسون اصلی رو میداد هرچی بگم کم گفتم بعد شلوارشو دراورد کیر متوسط سفید و خوش تراشی داشت سریع گرفتم تو دستام و باهاش بازی کردم و بعد برای اولین بار تو عمرم واسه عشقم ساک زدم اونم چه ساک زدنی کیرش خوردن داشت اونم انگار تو فضا بود به پشت خوابوندمش و یه بالشت گذاشتم زیر شیکمش حالا این کونی که مثه قرص ماه میموند و مدت ها پشت ابرها قایم شده بود واسم نمایان شده بود و جلو چشمم بود شروع کردم به بو کردن و لذت بردن سفید مثل برف بدون یه زره مو بعد یه تف غلیظ انداختم لاش و شروع کردم به انگشت کردن کم کم سولاخ تنگش وا شد فرصت رو غنیمت دونستم و تو یه عملیات غافل گیرانه سر کیرمو کردم تو کونش یه آخ دلبرانه گفت و چرخیدو لباشو بوسیدم و گفتم دو دیقه تحمل کن نفسم با چشمک قشنگش جواب بله رو بهم داد و شروع کردم تلمبه زدن هیچوقت همچین حس خوبی رو تجربه نکرده بودم انگار دوباره از مادر متولد شده بودم کم کم احساس کردم داره آبم میاد در آوردم و ریختم رو صورتش که از این کار زیاد خوشش نیومد هنوزم عاشقشم و براش میمیرم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *