گی راهپله ای

0 views
0%

سلام متین هستم این خاطره واسه پارساله چند وقتی بود اوبم زده بود بالا و کسی رو پیدا نمیکردم که بهم حال بده یه روز که دیگه خیلی هوس کیر کرده بودم و خونه تنها بودم متوجه سر وصدا از راه پله ساختمون شدم درو باز کردم دیدم به بنده خدا مشغول تمیز کردن راه پله هاست از شرکت های نظافتی اومده بود یه سلام علیک کردیم و درو بستم اومدم توو خونه که یهو فکرای شوم به ذهنم خطور کرد خاستم بیارمش توو اما بعد گفتم چی بهش بگم بهش بگم بیا ترتیبه منو بده خب اینجوری هم نمیشد تصمیم گرفتم بی خیالش بشم اما باز طاقت نیاوردم قلبم تند تند میزد خلاصه واسه هر تور کردنی ادم باید دلشو به دریا بزنه یه نقشه به ذهنم رسید رفتم دم در دیدم نیست رفتم پایین دیدم داره حیاط رو میشوره رفتم جلو من سلام خوب هستین اسد سلام خیلی ممنون من ببخشید میخاستم بپرسم شما تعمیرات ساختمون هم میکنید اسد مثلا چه تعمیراتی کارِتون چیه منم که دقیق نمیدونستم باید چی بهش بگم فقط اینو میدونستم که باید بیارمش توی خونه تا ترتیبمو بده من بهش گفتم کار کاشی سرامیک دیوار و کف و اینا دیگه اسد من نمیکنم اما دوستام انجام میدن اگه بخای شمارشو میدم بهتون خوب اینجا انگار تیرم به سنگ خورد اما من بازم ادامه دادم من عه چه خوب که آشنا دارید حالا اگه میخاید خودتون بیاید بالا ببینید یه نگا بندازید واسه دوستتون تعریف کنید تا حالا خودش بیاد اسد نه دیگه مزاحم نمیشم میگم خودش بیاد من حالا شمام بیاین یه نگاه بندازین یه چایی و میوه هم بخورین خستگیتون در بیاد و چون دیگه طاقت نداشتم با دست راهنماییش کردم و اونم راه افتاد توی اسانسور همگش نگاهم به کیرش بود خب تا اینجا خوشحال بودم که اوردمش توی خونه اما تازه نصف راهو رفته بودم و یه سری نقشه ی دیگه واسش داشتم تا از در اومد توو من راهنماییش کردم تا بشینه روی میز ناهار خوریه دمه در نشست و من رفتم واسش میوه اوردم شروع کرد میوه هارو پوست کندن منم دیگه طاقت نداشتم دوست داشتم بپرم روی کیرش و تا شب واسش بخورم اما نمیشد طرف توی خونه بود اما هنوز موفق نشده بودم که کلِ وزنشو روی خودم حس کنم تا اینکه دوباره طبق عادت رفتم سر یخچال وچشمم به شربت افتاد گفتم شربت میخوری اسد گفت که نمیخوره اما من گوش نکردم شربت اوردم سر میز و بغلش نشستم یه لیوان واسه اون ریختم و یه لیوان واسه خودم مشغول خوردن شربت بودم و داشتم در مورد سرامیک و اینا حرف الکی میزدیم که من یهو شربتُ از دستم انداختم روی شلوارم و طوری وانمود کردم که مثلا حواسم نبوده یه کم غر زدم و بلند شدم که برم شلوار پیدا کنم تا این شلواری که شربتی شده بودو عوض کنم اما چیزی مشخص بود این بود که شلوار پیدا نمیشه یه کم خونه رو گشتم و گفتم ای بابا شلوارم خیس شد حالا شلوارِ دیگه هم پیدا نمیکنم من شلوارم خیس بشه اعصابمو خورد میکنه اینو گفتم و شروع کردم به پایین کشیدن شلوارم شلوارمو که در اوردم چشاش چهار تا شد اما خاست به روی خودش نیاره من بریم توی حموم یه نگاه بندازی ببینی چه قدر خرجش میشه اسد بریم حالا باهاش توی حموم بودم و یه شرت آبی تنگ هم بیشتر پام نبود اونم یه خنگ بود هر کی دیگه بود صد دفعه کرده بود همینجوری که داشت نگا میکرد من با دست زدم لیفو انداختم بعو دولا شدم که لیفُ بردارم قشنگ کونمو چسبوندم به کیرش یه لحظه مکث کرد انگار توقع نداشت اینکارو بکنم انگار خجالت کشید رفت بیرون دنبالش رفتم دیدم جلوی میز وایساده و داره بقیه میوه هارو میخوره و همینجوری به پاهای من نگاه میکرد من متاهلی اسد نه من بدون زن اذیت نمیشی اسد چیکار میشه کرد دیگه من اهل کجایی اسد دقیق یادم نیس کجا رو گفت من شنیدم اونجاها خیلی مردا با هم حال میکنن اسد ای هم اره هم نه من تو هم اونجا که بودی بچه کردی اسد با خنده نه من حالا دیگه توی بگو بخند بودیم که منم گفتم خالی نبند شیطون داشتیم میگفتیم و میخندیدیم که شوخی شوخی گفتم بهت میخوره کیرت بزرگ باشه اسد یه کم جا خورد با خنده گفت نه من الکی نگو اسد همچنان خیلی ریز میخندید من بزار ببینم و دستمو دراز کردم گزاشتم روی کیرش یه کم ور رفتم اسد دیگه نمیخندید فقط نفسای بلند میکشید سریع کیرش بلند شد من اوه اوه چه سریع هم بلند شد میتونم درش بیارم اسد دیگه واسه خودش نبود انگار صد برابر حالش از من بدتر بود با سر تکون داد دستمو بردم سمت زیپش اما با خودم فکر کردم جلوش زانو بزنم بهتره چون زمانی که کیرشو در میارم دوست دارم بخوره توی صورتم زانو زدم جلوش یه کم مالوندمش زیپُ باز کردم دستمو کردم توی شرتش گرما و کلفتیه کیرشو حس کردم و یهو درش اوردم و مالیدمش به لُپَم خیلی خوشش اومد سر کیرشو گذاشتم روی لبم خیلی شهوتی شده بود اسد گفت بخورش منم شروع کردم به خوردنش و این چیزی بود که میخاستم کیرشو تا ته میخوردم طاقت نیورد گفت بلند شو میخام بکنم توش منم از خدا خاسته بلند شدم و برگشتم سمتش خیلی هول بود فقط بهش گفتم اولش اروم سرشو هُل داد توم وای که مردم از لذت عالی بود دنباله همین لذت بودم تند تند تلمبه میزد من خیلی دوست نداشتم که تند تند بکنه اما اون حشرش بیشتر از این حرفا بود کرد و کرد و کرد تا آبش اومد بیشعور ابشو ریخت تو بلند شد رفت و کلی تشکر کرد نوشته ال تی

Date: April 15, 2019

One thought on “گی راهپله ای

  1. داداش اگه داستانت واقعی و داری اینو می‌خونی دمت گرم خیلی خالیه داری تا حالا همچین فکرایی نکرده بودم من به رفیقام کون میدم و خیلی هم حال میکنم اگه اینو خوندی سنتم بگو شاید باهم کی رفتیم😅😋

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *