آتوسا برادر زاده عزیزم

0 views
0%

سلام دوستان اسم من مهدي 23 سال دارم ميخوام داستان خودم و برادر زادمو براتون بگم
من يه برادر زاده 19 ساله به اسم آتوسا دارم ما از بچگي با هم بزرگ شديم تمام بازيهاي بچگيمون با هم بود مامان بازي … يادش بخير از اونجايي که من 4 سال يزرگتر بودم براي مامان بازي پدر بودم اونم مادر در اتاق به بهونه بازي ميبستيم و من از همون بچگي روي کس کوچولوش دست ميکشيدم اونم با دودولم بازي ميکرد رفته رفته بزرگتر شديم دست از اين بازيها و دستمالي کردن همديگه برداشتيم ولي هي که بزرگتر ميشد هيکل سکسي تر ميشد اول از هيکل آتوسا بگم قدش کوتاه سفيد پستونهاش سرفرم پهن و خيلي تو چشم ميزد واقعا معرکه بود کونم که نرم درست حسابي من هر وقت خونشون ميرفتم به يه بهونه اي ديدش ميزدم وقتي درس ميخوند درازکش بود من کونشو ميديدم يا با دامن که بود رانهاي سفيدشو ديد ميزدم زماني که با دامن بود من شب خواب نداشتم ميرفتم پتو ميزدم کنار و رانهاشو ميديدم چقدر گرم بود من جرات دست زدن نداشتم ولي گرم بود يه بارم شرتشم پيدا بود دل زدم به دريا آروم يه دستي رو کس تپلش کشيدم سريع زدم بيرون ولي سريع تکون خورد شانس اوردم منو نديد خلاصه ديگه داشتم کلافه ميشدم تا چند ماه پيش که برادرم زنگ زد گفت مي خوايم بريم مسافرت آتوسا تنهاست بيا پيشش گفتم چشم عصرش بود رفتم و برادرم زن داداشم کليد ظهر به من داده بودنو رفتن سفر منم عصر رفتم خونشون کليد آروم انداختم رو در وارد شدم صدايي نمي يومد پاورچين خودم به اتاق آتوسا سوندم از لاي در نگاه کردم ديدم يه تاپ پوشيدخ نارنجي با يه شلوارک چسبون سفيد پشت کامپيوترش نشسته و يه دستش لاي پاش منم فهميدم داره چي کار ميکنه واسه اينکه زياده وي نکرده باشم در زدم يهو از حالت خودش پريدو گفت ترسيدم کيه منم رفتم داخل گفت کي اومدي گفتم الان تو سر گرم بودي متوجه نشدي ديدم برنامه مديا پليرش استوپ زده سريع گفت داشتم پرو|ه دانشجويي تايپ ميکردم و يه سي دي از درايو در اورد انداخت تو کيفش منم طبق معمول تو نخ سينه هاش موقع شام شد تو اشپز خونه بود گفتم يه تيري ميندازم ببينم ميگيره يا نه به هر حال من يه مدرک داشتم اونم اين بود آتوسا فيلم سوپر ميديده و با خودشم ور ميرفته رفتم از پشت بغلش کردم بوسش کردم دستمم روي سينش گذاشتم گفت چي کار ميکني گفتم شام آماده کن بخوريم بعد از شامم همش تو فکر بودم چي کار کنم ديگه دل زدم به دريا پاي تلويزيون بوديم که گفتم آتوسا بو بالشت بيار دراز بکشم گفت حوصله ندارم گفتم باشه پس طوري بشين تا سرمو روي پاهات بزارم گفت باشه منم سرمو روي پاهاش گذاشتم واي بالاي سرم رويا ميديدم سينه ها مثل هندوونه بالاي سرم بود منم الکي دستمو جابجا کردم دستم خورد به سينه هاش ديدم خنديد بعد همينطور که سرم روي پاهاش بود به خودم جرات دادم گفتم اذيت نميشي گفت نه واسه چي که سرت روي پاهاي منه گفتم نه از اينکه … بعد گفتم هيچي ….
بعد از چند دقيقه خودش گفت چي اذيت نميشي گفتم يه سوال داشتم ولي روم نميشه بگم گفت بگو مهدي راحت باش گفتم سوتين اذيتت نميکنه خنديد گفت وااااه اين حرفا چيه ميزني گفتم نه جدي ميگم ديدم تا اينجا راه درست اومدم. از روي پاهاش بلند شدم گفتم بگو ديگه گفت چي بگم البته با خنده آب دهنمو قورت دادم با چشم به سمت پستونهاش اشاره کردم گفتم اينا رو تو کيسه ميکني اذيت نميشي گفت بستگي داره گفتم به چي بستگي به نوع سوتين گفتم يعني چي گفت سايز داره سايز درست بزني و جنسش خوب باشه نه گفتم حالا نبندي چي ميشه گفت بد فرم ميشه اينو گفت بهش گفتم پس خودتم ميدوني خيلي ماله. تا اينو گفتم سرخ شدم خنديد گفت آره …
ديگه مطمئن شدم راهم درسته گفتم يعني چي گفت يعني اويزون ميشه گفتم چي جوري خنديد گفت چي جوري نداره گفتم ببينم گفت چيو ببيني گفتم سينه هاتو بعدش گفت نه يه نه محکم گفت منم چيزي نگفتم بعد اومد کنارم منم يعني بهم برخورده گفت مگه تو ميزاري من دولت ببينم مثل بچگيهامون يادته اينو که گفت اروم روي کيرم دست گذاشت بازي کرد باهاش منم گفتمش چرا که نه اونم گفت خوب بيا ببين ديگه منم قرار نداشتم دستمو کردم زير تاپ آتوسا هر دوتا پستونشو گرفتم و آروم ميماليدم از روي کرست بعد تاپشو در اوردم که اون دستشو اورد بالا تا من تاپ در بيارم واي سينه ها داشت سوتين پاره ميکرد شروع کردم بدستم از روي کرست نوازش سينه هاش بعد آتوسا گفت ديدي گفتم نه هنوز بعد اون گفت حالا من لباس منو در اورد و باز به کيرم دست زد و گفت درش بيار ديگه منم گفتم کار خودته دستشه کرد تو شرتم دستش که مستقيم خورد به کيرم يه جوريم شد منم صورتمو وسط چاک سينش گذاشتمو يه دستمم به بند پشت سوتينش باز کردم چي ديدم دو تا پستون مشک سفيد درشت با نوک قهواي مايل به قرمز خيلي کمرنگ با زبونم سر سينشو ليس زدم يهو مثل قحطي زدهها سينشو خوردم چه حالي ميداد گفت يواش همش مال خودته و همينجور کير منو از داخل شرت ميمالوند منم حشري حشري اونم ديگه حشري تر سريع شلوارم در اوردم شرتمم در اوردم کيرمو ديد گفت واي اين چيه و با دستش فقط باهاش بازي ميکرد ميکفت داغ منم گفتمش پاشو به ايست و شلوارکشو در اوردم واي چه روني داشت چقدرناز بود دستم کشيدم روي کسش نرم و داغ بود شرتشم در اوردم عجب کسي داشت
يه ذره مو نداشت سريع گذاشتمش روي زمين شروع کردم ليسيدن کيف کرده بود بعد از اين کار گفتم ساک ميزني گفت نه گفتم خيسش کن با تف گفت باشه خيس کرد پاهاشو دادم بالا کير دم سوراخ کونش گذاشتم گفت نه گفتمش غمت نباشه خيلي تنگ بود با هر زحمتي بود دادمش داخل چنان جيغي زد ميگفت بکشش بيرون منم بوسش ميکردم گفتمش صبر کن الان درست ميشه اروم عقب جلو کردم تلمبه زدم آتوسا ارومتر شد شانس منم با تلمبه 10 ابم داشت ميومد کيرم کشيدم بيرون گذاشتم وسط سينش هي مالوندن گفتمش آتوسا عجب سينه هايي داريا که آبم با فشار پاشيد تو صورتش بعدم من نشستم لاشو باز کردمو کسش و ليسيدم تا اونم به اوج رسيد بعدم هر دو بلند شديم ازم تشکر کرد گفت عالي بود و با هم رفتيم حموم توي حمومم کيمو حسابي شستم بهش گفتم ساک ميزني تميز تميز شستما گفت باشه اون ساک ميزد منم با سينه هاش بازي کردن تا دوباره ابم اومد بعد از حمام تا صبح بغل همديگه خوابيديم و صبح يه صبح بخير گفتيمو هر دو خنديديم

Date: February 9, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *