آخرین گناه مهناز

0 views
0%

من سالمه و یه ادم معمولیم مثل همه شما قبلا با چند نفر سکس داشتم ولی این یه چیز دیگه اس ادم احمقی هستم که با اینکه دارم نامزد میکنم بازم میام تو این سایتا یه روز بعدازظهر که شیفت بودم با مهناز نمیدونم چی شد زیپ شلوارم باز بود مهناز هم نگاه کرد به زیپم منم نگاش کردم خندید گفتم چیه گفت زیپت بازه خندبدم وبعد زیپمو بستم و پرسیدم که چرا طلاق گرفته اونم گفت شوهرم معتاد بود و من که تخس شدم بهش گفتم متاسفم معتادا حتی شوهر شب هم نیستن چی کشیدی از دست این خندید و گفت ولی حالا آزادم گفتم میخای یکم یا هم حرف بزنیم دوربینهای بانک خاموش بود چون دکور در دست تعمیر بود منم بهش گفتم بریم تو ابدارخونه چایی بخوریم با اینکه خلاف بودبعد ساعت کار بمونین ولی دربانک بستم و رفتیم تو ابدارخونه روبروش نشستم نگام میکرد و پرسید نمیخای بریم گفتم دوس داری نریم ونگام کرد و ساکت موند منم رفتم دستشو گرفتم و گفتم خیلی تنهام اونم ساکت بود منم بغلش کردم دستم دور کمرش گذاشتم معلوم بود حشریه چون همش نگام میکرد بلاخره بوسیدمش و اونم نگام میکرد مانتوشو در اوردم وبا تاپ بود گفت نکن ولی ممانعت نکرد تاپشو دراوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش سینه های نازی داشت اون نگام میرد و حالا یکم سرمو نوازش میکرد یهو یه فرش که تو اشپزون بودو دیدم ولش کردم و رفتم اوردم پهن کردم نگام کرد و گفت میخای چکار کنی گفتم میخام باهم باشیم دستمو بردم به شلوارش گفت نکن ولی من دستمو تو شرتش کردم دیدم خیسه گفتم نه نیاز داری بعد میگی نکن گفت آخه گفتم اخه نداره شلوارشو در آوردم دیگه نگام نمیکرد و شورتش خیسه گه درش آوردم یکم کسشو خوردم که همش میگفت کثیفه نخور ولی حال میکرد شلوارمو در آوردم شورتم کشیدم پایین خواستم بکنم که گفت نامردیه تو کسمو خوردی منم کیرتو میخام منم که از خدام بود در آوردم کردم تو دهنش داشت میخورد و حال میکردم که دیدم دارم اورگاسم میشم گفتم بسه میخام بکنمت گفت باشه فقط یواش رفتم روش شروع کردم به تلمبه زدن من از حرف زدن تو سکس خوشم میاد تحریکم میکنه یهش گفتم حرف سکس بزنه اونم میگفت منو بکن جرم بده یهو یه چند تا تکون خورد فهمیدم ارگاسم شده منم داشتم میشدم که در آوردم ریختم رو شکمش گفت چقدر داغه گفتم آره لباسشو پوشید ومنم حاظر شدم بهم گفت میخام برسونمت منم قبول کردم تو راه بهم گفت از اینکه گناه کرده ناراحته من هیچی نگفتم یهو گفت دیگه نمیتونیم باهم باشیم مگه اینکه یه صیغه بخونیم فرداش رفتیم صیغه نامه گرفتیم الان سه سال باهمیم و دو سال که تو یه شعبه نیستیم اینجوری راحت تریم اخه اونوقت یه موقع سوتی میدادیم راستی نگفتم مهناز سال ازم بزرگتره یه پسرم داره اسمش مهرزاد که خیلی با هم رفیقیم و دوسش دارم الان مامان و بابا مهناز میدونن که من شوهر صیغه ای مهناز هستم کاش مهناز همسنم بود اونوقت میتونستم باهاش ازدواج کنم راستی من تو عید میخام نامزد کنم نمیدونم با مهناز چه کنم اینم آخرین گناه مهناز ببخشید که بد بود اخه داستان نویس خوبی نیستم نوشته

Date: July 14, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *