سلام اولین باره ک داستان مینویسم اسمم پوریاست بیست و دوسالمه میخام خاطره اولین سکسم با عشقم لیلا رو واستون تعریف کنم هفده سالم بود که یه دختر تو ساختمان روبروییمون بود بعد دو هفته بالاخره تونستم نظرشو ب خودم جلب کنم شمارشو گرفتم اون موقع شونزده سالش بود راستی از لیلا بگم ی دختر لاغر سفید با موهایی مشکیه مشکی رابطمون تا یک سال اصلا حرف سکسی توش نبود تا من دانشگاه تهران قبول شدم و دگ کم تر میدیمش ولی اون موقع ها یادمه همه زندگیم شده بود الانم هست ولی خب اون موقع ها ب هیچی بجز لیلا فکر نمیکردم یادمه اولین لبی ک ازش گرفتم تو خیابون بود بارون شدید میومد مثه همیشه داشتیم حرف می زدیم شدت بارون هم بقدری بود ک کسی تو خیابون نبود واس اولین بار بود ک دوتا دستای کوچولوشو گذاشت تو صورتم منو کشید سمت خودش منم باکلی خجالت لبامو گذاشتم رو لباش ی بوس کردمو خدافظی کردمو رفتیم دگ بعد از اون کارمون شده بود لب بازی هرجا ک باهام قرار میذاشتیم فقط لب بازی میکردم اصلا راجب سکس هم باهم حرف نزده بودیم منم خیلی عاشقش بودم نمیخاستم فکر کنه واس سکس میخامش ولی دلمم میخاست باهاش بخابم رابطمون در همین حد بود تا س سال ک کم کم خاستم سکس هم تو رابطمون باشه ی روز بهش اس دادم لیلا نوشت جانم گفتم نظرت راجبه سکس چیه گفت راجبه چیش گفتم راجبه خودمو خودت گفت خیلی نفهمی تا یه هفته جوابمو نداد منم پیش خودم می گفتم عجب اشتباهی کردم با کلی معذرت خواهی باهام اشتی کرد ولی بعد اون دیگه حتی لباشم نمیذاشت بوس کنم کم کم یادش رفت رابطمون مثله قدیم شد یه بار ک خونتون بود دراز شده بود تو بغلم ی ذره ک لباشو خوردم لبمو بردم سمت گردنش نفسم میزدم ب گردنش ی ذره گردنشو جمع می کرد ی خورده گردنشو بوس کردم کیرمو فشار میدادم رو کسش اولین بار بود که صدا نفسش با شهوت قاطی قاطی شده بود ی خورده ک گذشت نگام کردم صورت سفیده نازش سرخ شده بود گفت بسه دگ منم دگ ادامه ندادم ی شب ک تا دیر وقت بیدار بودیمو پیام بهم میداد یم گفت پوریا فکر کنم مامان بابام دارن سکس میکنن مامانم آهو ناله میکنه ی صدا هم میاد مثله کوبیده شدن دست بهم میگفت این اولین بار نیست ک میشنوه ولی تاحالا روش نشده بود راجبش باهام حرف بزنه منم کم کم بحث سکسو باز کشیدم وسط ک سکس عشقو زیاد میکنه خیلی حال میده و از این حرفا گفت میدونم فقط نمیخام تا قبل ازدواجم کسی بهم دست بزنه منم ظاهرأ قبول کردم دگ ادامه ندادم تا گذشتو لیلا ی اشتباه کرد ک نمیخام راجبش حرف بزنم منم فرصتو غنیمت شمردمو بهش گفتم با دگ بم پیام نده یا اگ میخای ببخشم باید باهام سکس کنی اونم قبول نمیکرد تا ی ماه رابطمون همونطوری سرد موند ک گفتم اگ قبول نکنی دیگه هیچی بینمون نمیمونه بالاخره چراغ سبزو داد ک کمر ب پایین کاری نداشته باشم هفته بعدش اومد تو پارکینگ ساختمونمون چون خانوادش زیاد دوس نداشتن بیرون باشه به هوای خونه دوستش میومد پیشم و نهایتش سه ساعت بیشتر پیشم نبود منم کلید انباری رو ورداشتم باهم رفتیم تو انباریمون اندازه ی متر ی متر جا بود واس وایسادن اونروز هم پریود بود از پشت بغلش کردم دستمو واس اولین بار گذاشتم رو شکمش از خجالت تکون میخورد ده دقیقه همینجوری تو بغلم بود خیلی حس خوبی داشتم بعد بهش گفتم ممه میخام ک هی میگفت دفعه بعدی با کلی اسرار دستمو کردم تو سوتینش سینشو گرفتمو میمالیدم کیرمو میمالیدم ب کونش بهش گفتم میخام ببینمش ک ده دقیقه اصرار کردنم جواب دادو مانتوش باز کردمو تیشرتو سوتینشو دادم بالا وای اولین بار ک دیدمش خیلی هیجان زده شدم خیل پوستش سفید بود قشنگ رگای بین سینشو گردنشو میشد شمرد چشاشو از خجالت بسته بود هی میگفت بسه دگ منم نوکشو کردم تو دهنمو شروع کردم خوردن زیاد اجازه نداد بهم وقتی داشت میرفت با حالت گریه رفت بهم پیام داد نمیخاستم کسی تاقبل ازدواج بهم دست بزنه ولی تو بیشعور نذاشتی کم کم واسش عادی شد دفعه بد ک اومد خونمون بعد کلی لب بازی نشستم رو مبل پاهاشو واکرد نشست رو پاهام مانتوش دراوردم تیشرتو سوتینو دادم بالا نیم ساعت سینشو گردنشو شکمشو خوردم واس اولین بار بود ک صدا اخو اوخش دراومد ازش خاستم کونشو تکون بده اونم همین کار میکردم منم سینهاشو میخوردم انقد پوستش سفید بود با هر بوس از بدنش سریع جاش قرمز میشد بعد پاشد گفت دگ باید برم منم با کیر راست کردهو شق درد موندم دگ میخاستم هرجور شده دفعه حداقل درحد لاپایی بکنمش ک راهم واس سکس باهاش باز شه انقد رفتم تو مخش ک راضی شد لخت شه پیشم فقط میگفت ی چادر باید بندازی روم منم تو کونم عروسی بودو منتظر روز موعود بود ادامه داره بابت نگارش ضعیف هم از دوستان عذر میخام اگ میزان رضایت از داستان خوب بود چن قسمت تا جایی ک باهم گل کشیدنو شروع کردیم و باسکس هامون قاطیش کردیم مینویسم نوشته
0 views
Date: March 6, 2020