آروم آروم با مادرزن ۱

0 views
0%

سلام دوستان مدتهاست داستان های این سایت رو میخونم و تاثیر عجیبی هم روی طرز تفکر و برخوردم با افراد مختلف گذاشته و یه جورایی دیدگاهم رو عوض کرده مثلا علاقه ام رو به زنهای میانسال زیاد کرده خیلی وقت بود میخواستم یکی از داستان های سکسی خودم رو که البته نامشروع هاش خیلی هم نیستن رو براتون بنویسم ولی واقعیتش حوصله ی نوشتن رو نداشتم اول خلاصه ای از خودم رو میگم اهل یکی از شهرهای اصفهان هستم و تحصیلاتی نسبتا بالا دارم 28 سالمه قد حدودا 180 و وزن 90 کیلو پوست سبزه ی روشن اهل ورزش و نسبتا ورزیده و عضلانی چند سالی میشه متاهل شدم خانواده ی خانمم رو کاملا میشناختم یکی از دلایل انتخاب خانواده ی خوبشون بود زیاد پررو نیستم و روحیه ام اینجوریه که در دوستی ها اغلب پیش قدم نمیشم مادرخانمی دارم که الان حدود 45 سالشه بدن نسبتا پر ولی خوش فرم پوست روشن کمی شکم گونه های برجسته باسن متوسط قد حدودا 165 سینه های برجسته پنج سالی میشه وارد خانواده شون شدم حدود دو سال نامزد بودیم تو این دو سال اتفاق خاصی نیفتاد من و خانمم هر شب بغل هم بودیم و از هم با انواع روش ها لذت می بردیم از اونجایی که مادرخانمم زن خیلی کنجکاویه همیشه بهم پیامک میداد و راجع به مسایل مختلف حرف میزدیم همیشه میگفت تو مثل پسرمی حرفاتو راحت بهم بگو مثلا از دعواهای خودش و پدرخانمم میگفت یا از مسائل دیگه تا بتونه به قول معروف یخ منو با خودش آب کنه البته منظور بدی نداشت فقط میخواست با هم صمیمی شیم حتی اینو همیشه به زبون میاورد و گلایه میکرد که تو با من صمیمی نیستی و سختته باهام حرف بزنی داخل پرانتز بگم که حالا من تقریبا بیشتر داستانای راست و دروغ سایت ها رو در مورد ارتباط داماد و مادرزن خونده بودم و این پیش زمینه ی ذهنی رو داشتم ولی یا جراتش رو نداشتم یا به هر دلیل دیگه زیاد بهش فکر نمیکردم که منم این موضوع رو امتحان کنم خلاصه تو این دو سال نامزدی من و مادرزن تا حدی صمیمی شده بودیم ولی از اونجایی که نقطه ضعفش که همین صمیمیت مبتنی بر کنجکاوی بود رو میدونستم یه جورایی خودم رو عقب میکشیدم که اون بیاد سمتم میشه گفت یه جور ناز کردن نامحسوس تا قبل از عروسی چندبار مسافرت های مختلف با خانواده ی خانمم رفتیم معمولا جایی مسافرت میریم که آشنا و میزبان داشته باشیم تا از همه نظر راحت باشیم و به زحمت نیفتیم تو یکی از این مسافرت ها که تابستون رفتیم و منزل دوستان پدرخانمم بود منزل اونها یک هال داشت و یک اتاق خواب موقع خواب که رسید میزبان اتاق خواب رو در اختیار ما گذاشت و خودش تو هال خوابید اتاق نسبتا بزرگی بود صاحب خونه زحمت انداختن جای ما رو هم کشیده بود پنج جای آماده برای خواب برق ها خاموش شد که بخوابیم برادرخانمم اولین جارو گرفت و دراز کشید بعدش پدرخانمم ولو شد و مادرخانمم هم طبعا کنار شوهرش دراز کشید موندیم من و خانمم از اونجایی که خانمم کلا باید کنار بخوابه تا احساس خفگی بهش دست نده رفت کنار خوابید منم با یه مکث تنها جایی که خالی بود رو برای خودم برداشتم اول سختم بود و از شما چه پنهون از پدرخانمم خجالت میکشیدم خلاصه همه خر و پف ها به آسمون رفت و من که داشتم باگوشیم ور میرفتم یهو مثل برق یه چیزی اومد جلو چشمم و اون چیزی نبود جز مادرزن تو لباس راحتی که یه تاپ و یه شلوار چسبون خونگی بود از اون لحظه همه ی معادلات تو ذهنم تغییر کرد فکر کردم که چرا من نتونم یه نگاه به خانمم انداختم دیدم با دهن باز خوابیده فهمیدم به راحتی بیدار نمیشه بقیه هم همینطور چون از راه رسیده و خسته بودیم ولی خودتون میدونین که کیر لامصب وقتی بلند شه خواب چیز مزخرف و خنده داری میشه اول ترسیدم بهش نزدیک شم به آرومی هرچه تمام تر و با حالتی که مثلا منم خوابم دستم رو گذاشتم رو باسنش فورا متوجه فرق باسن مادر و دختر شدم و اون نرمی مادرزن بود دستم انگار رو پنبه بود یه کم بی حرکت دستم رو باسنش بود چون میدونستم وقت کافی دارم البته تو این لحظه واقعا صدای تپش قلبم رو میشنیدم از هیجانی که داشتم اینبار بی پرواتر کمی باسنش رو با دو انگشت به آرومی فشردم خیلی کیف میکردم از اینکار که خسته شدم آروم دستم رو سر دادم تا بیاد لای دوتا لمبرش گرمای وسط لمبرها دیوونم کرد بی حرکت مونده بودم هر حرکتی رو که میخواستم انجام بدم قبلش میگفتم این آخریشه و بعدش میخوابم ولی بعدش قضیه فرق میکرد هبجان و شهوتم بیشتر میشد اینبار خودم رو بهش نزدیک کردم و یواش پایین تنه ام رو چسبوندم بهش هرچند کمی لباس مزاحم وسطمون بود ولی لذت عجیبی داشت تو اوج هیجان یهو تکون خورد و پشتش رو به زمین کرد نا امید شدم و میخواستم بخوابم که چشمم به سینه هاش افتاد اینبار سریعتر از قبل دستمو رسوندم بهش خوب بود و سوتین نمیذاشت خوب لمسش کنم تا این جا حدودا دو ساعت طول کشیده بود داشتم میترکیدم از شق درد پاشدم رفتم تو دستشویی سریع صحنه هارو یادم آوردم و خودم رو خالی کردم راحت شدم و اومدم سر جام دراز کشیدم و خوابم برد ادامه دارد البته به شرط مورد قبول شما واقع شدن نوشته

Date: August 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *