آرین هستم امروز میخوام داستان سکس خودم با زن عموم رو براتون بگم.داستان از اونجا آغاز میشه که عید پارسال من چهار و پنج روز آخر اسفند رو مدرسه نرفتم.و کمک مامانم به خونه تکونی پرداختم.دو و سه روز اول کارا رو تموم کردیم روز سوم بود که زن عمو به خونه ما اومد که اولا یه سری بزنه دوما برای گرفتن برس و تی برای شستن قالی هایش.وقتی اومد از تمیزی شیشه ها و قالی ها تعجب کرد که مامانم به او گفت همگی کار آرین است. وگفت ای کاش من هم پسری مثل آرین داشتم تا کارهای خونه رو میکرد }در ضمن عموی من پسر نداره{ ومن هم که دستم درد میکنه درست نمیتونم کارا انجام بدم که مامانم رو به من کردو گفت باشه آرین که بیکاره میگم بیاد کمکت من هم که از تصمیمی که مامانم برام گرفت اعصبانی شدم ودیگه کاریش نمیشد کرد.وزن عمو رو به من گفت مزاحم آقا آرین نمیشم منم از روی اجبار گفتم اختیار دارید.ومن رفتم تا اماده شم وبرم دنبال خر حمالی بعد که لباس پوشیدم با زن عموم به خونه شون رفتم.وقتی که به خونه شون رسیدم دیدم کسی نیست درضمن عموم پرستار بود وتا فردا شیفت بود ودختر عموم هم رفته بود به مدرسه. حالا بریم سر اصل ماجرا وقتی که رسیدم زن عموم رفت تا لباساش رو عوض کنه اما وقتی که اومد من مخم سوت کشید دیدم زن عمو یه پیراهن نازک پوشیده که از زیرش سوتین سفیدش معلومه و یک دامن خوب من هم به روی خودم چیزی نیاوردم بعد به من گفت اول بیا این قالی به حیاط ببریم و پشوریم من هم قبول کردم و قالی رو بردیم بعد من قالی رو خیس کردم وشامپو فرش زدم مشغول شستن شدیم بعد از شستن نصف فرش ناگهان تلفن زنگ خورد که رخساره بلند شد بره تلفن رو جواب بده که ناگهان دیدم لیز خورد وبه زمین افتاد و لنگاش به هوا رفت و از درد ناله میکرد من هم زودی بلند شدم وبه کمکش رفتم دیدم ناله میکنه ومیگه کمرم اما من یه لحظه دیدم دامن زن عمو بالا رفتنه و شرتش معلومه خوب ولی اصلا به روی خودم نیاوردم و من کمکش کردم و به داخل خونه بردمش و روی تختشون گذاشتمش وگفتم زن عمو حالتون خوبه گفت نه کمرم وپاهام خیلی درد میکنه و هی ناله میکرد که گفتم میخواین به عمو خبر بدم گفت نه نیازی نیست.بعد رو بهش کردم گفتم زن عمو لباستون خیسه سرما نخورین گفت آره باید درشون بیارم اما حیف که کمرم درد میکنه نمیتونم بلند شم.من بهش گفتم میخواین زن همسایه رو خبر کنم گفت نه.و بهو رو به من گفت تو مثل پسرمی برو ازتوی کمد یه دست لباس برام بیار من هم رفتم براش یه دامن و یک پیراهن آوردم بهش دادم که گفت پس بقیشون کجااند که تعجب کردم گفتم بقیه دیگه چین گفت منظورم لباس های زیرمه.گفتم آخه گفت آخه نداره من مثل مادرتم بعد من گفتم حالا کدومو برات بیارم گفت هر چی دوست داری منم یه ست صورتی توری براش آوردم.گفتم حالا عوض کنین گفت من که نمیتونم ولی لباس های زیرم رو به زور عوض میکنم اما زحمت بقیشون رو خودت بکش منم از اتاق رفتم بیرون تا عوض کنه.بعد از چند دقیقه صدام کردم تا به پیشش رفتم تا کمکش کنم اما وقتی داخل رفتم پشمام فر خورد زن عمو عجب هلویی بود بزارید از بدن زن عمو براتون بگم اون یه زن ۴۰ساله خوشگل خیلی سفید با سینه های سایز۸۵و یه کون گرد و گنده.خوب رفتم پیشش وکمکش کردم لباساش رو پوشید وبعد بهش گفتم کمرتون خوب شد گفت نه خیلی درد میکنه.من که حشری شده بودم گفتم میخواین براتون ماساژش بدم گفت مرسی برات زحمت میشه من گفتم نه چه زحمتی.اما اون قبول نکردولی ازبس که من اصرار کردم بالاخره قبول کردم بعد از روی پیراهن شروع به ماساژ دادن کردم بعد از مدتی بهش گفتم زن عمو پمادیچیزی ندارین چون اثرش بهتره که گفت پماد نه ولی ویکس هست و من گفتم آره خوبه گفت پس برو از داخل کمد انباری بیار ومن رفتم اوردمش وبعد گفتم زن عمو باید پیراهنتون رو درآورم گفت قبول من پیرهنشو درآوردم اما سوتینشو نه.بعد شروع به مالیدن کردم همین که دستم به پوستش خورد شق کردم از بس که نرم وسفید بود بعد ماساژ رو شروع کردم چند دقیقه نگذشته بود که بد جوری حشری شدم وگفتم امروز باید حتما رخساره رو بگایم بعد به زن عمو گفتم بند سوتینتو مزاحمه چه کارش گفت بازش کن اما درش نیار بعد من همینکار رو کردم و شروع به ماساژ کردم ماساژ که نه مالیدن بگم بهتره.بعد دیدم زن عمو طرز حرف زدنش عوض شد وداره یه جور خاص ناله میکنه مطمئن شدم که خانوم هم حشرش زده بالا یهو دیدم روش برگردون گفت بلا خوب میمالی وبعد لبشو نزدیک من کرد وشروع به لب گرفتن کردیم ومن هم در همون حال سینه هاشو میمالیدم که دیدم ساعت نزدیکای۱۱ظهره که یک ساعت بیشتر وقت نداشتم چون ساعت ۱۲نیلوفردخترعموم از مدرسه میومدبعدشروع به خوردن گوش وسینه هاش کردم که دیدم خیلی داره حال میکنه بعد همین طور داشتم میلیسیدم که گفت برو پایین و من سریع رفتم سراغ کسش واز روی شرت مالیدمش خیلی داغ بود بعد شرتش رو ازپاش در آوردم وای چی داشتم میدیدم یه کس صورتی بدون مو و خیس که چوچولش زده بود بیرون بعد کسشو شروع به خوردن کردم که چقدر مزه میداد واون سرمو بیشتر رو کسش فشار میداد بعد یک دفعه دیدم یه جیغ زد وشل شد ویه اب سفیدی ازش اومد من که هنوز لباسامو در نیاورده بودم فوری در آوردم و به رخساره گفتم حالا نوبت توست اون هم سرکیرمو کرد توی دهنش وبرام شروع به ساک زدن کرد خیلی وارد بودمن دیدم ابم داره میاد فوری از دهنش بیرون کشیدم و دیدم وقت کمه گفتم میخوام توی کست کنم اون هم گفت همش مال خودت بعد من کیرمو گذاشتم توکسش وشروع به تلنبه زدن کردم خیلی تنگ و گرم بود فکر کنم کم میکردش دیگه داشت آبم میومد که کشیدم بیرون و گفتم بکنم توی کونت که قبول کرد گفت جرم بده من کردم توش که دیدم بدجوری گشاده خیلی راحت رفت توش وشروع به تلنبه زدن کردم که به رخساره گفتم کون گشادی داری گفت آره عموت فقط عشق کون داره بعد ابم داشت میومد که گفتم کجا بریزم گفتبریز توی کسم میخوام ابتو حس کنم من هم گذاشتم توی کسش وابمو توش خالی کردم و روش دراز کشیدم.
0 views
Date: April 19, 2018